شیخین - ابوبکر و عمر

فهرست کتاب

مذاکره برای صلح

مذاکره برای صلح

مقوقس فرمانروای مملکت مصر دید که مسلمین با آن که نمی‌توانند با قوه نظامی بر شهر تسلط یابند، مع‌الوصف مأیوس نشده‌اند و همچنان در ادامه محاصره ثابت مانده‌اند و برای تسلط بر شهر پافشاری می‌کنند و می‌دانست که مسلمانان مردمی جنگجو و در جنگ صبر و تحملی دارند که جز آن‌ها کسی ندارد و هر طور شده ولو هر چند طول بکشد بر این شهر تسلط خواهند یافت، پس چه بهتر که با آن‌ها وارد مذاکره شود و با هم صلح نمایند، لذا نامه‌ای به عمرو بن العاص نوشت: «شما با عده کمی به سرزمین ما آمده‌اید. می‌ترسم لشکر بزرگ روم بر سرتان بریزد. آن وقت از کارتان پشیمان می‌شوید، پس چه بهتر که چند نفر از مردمتان را نزد ما بفرستید تا بشنویم چه می‌گویید. شاید به توافقی برسیم که ما و شما خواهان آنیم».

عمرو بن العاص نامه را از دست فرستادگان مقوقس [۱۴۷]گرفت و آن‌ها را دو روز نزد خود در اردوگاه لشکر اسلام نگه داشت. سپس آن‌ها رابا نامه‌ای که به مقوقس جواب داده بود، برگردانید.

مضمون نامه عمرو بن العاص چنین بود: «بین ما و شما جز این راهی نیست: یا دین اسلام را بپذیرید تا با هم برادر دینی بشویم و جنگی در نگیرد، یا در دین خود باقی بمانید و به عنوان صلح تسلیم شوید و جزیه به دولت اسلام بپردازید، یا با یکدیگر بجنگیم تا آن که خدا بین ما و شما حکم و فیصله فرماید واوست بهترین حکم کنندگان».

مقوقس رویه و روحیه مسلمین را از نمایندگانش که از نزد آن‌ها مراجعت کرده بودند، استفسار کرد، گفتند: «مردمی دیدیم که مرگ را بهتر از حیات دوست می‌دارند. تواضع و فروتنی را بهتر از تکبر و خودخواهی می‌دانند. هیچ یک از آن‌ها نه دل به دنیا می‌بازد و نه دنیا را دوست می‌دارد. بر روی خاک می‌نشینند. فرمانده‌شان مانند بقیه افرادشان است. بزرگان و سرداران لشکرشان از زیردستان تشخیص داده نمی‌شوند. معلوم نمی‌شود کدام آقا و کدام غلام است. همین که وقت نمازشان رسید، اندامهای خود را می‌شویند و با هم به نماز می‌پردازند. هیچ کدام از آن‌ها از نمازش باز نمی‌ماند و در نماز شان با کمال خشوع رو به خدا می‌آورند».

مقوقس از مطالبی که از آن‌ها شنید استنباط کرد که با چنین مردمی نمی‌توان ستیزه کرد و از آینده خود ترسید، لذا به حاضرین گفت: «قسم به آن مقدسی که به نامش قسم خورده می‌شود، چنین قومی که بر ما تاخته‌اند هرگاه به کوه روی آورند بی‌شک با اراده و صبر و ثبات که دارند، آن را از جایش خواهند کند. بدانید که هیچ ‌س در جنگ با آن‌ها پیروز نخواهد شد». پس از یک سلسله مذاکره و مباحثه صلاح دیدند با مسلمین از در صلح در آیند. مقوقس از عمرو بن العاص درخواست کرد نمایندگانی به نزدش بفرستد تا درباره صلح با هم مذاکره کنند.

[۱۴۷] مقوقس همان فرمانروای مملکت مصر است که رسول الله جاو را ضمن نامه‌ای که به او نوشت، به دین اسلام دعوت کرد، گرچه او از پذیرفتن اسلام خودداری کرد ولی جنبه احترام و ادب را مراعات نمود و هدایایی به آن حضرت تقدیم داشت که یکی از آن‌ها کنیزی بود به نام ماریه. برای آن حضرت از ماریه قبطیه پسری به دنیا آمد که نامش را ابراهیم گذارد که در سن کودکی در مدینه وفات یافت.