سومین روز نبرد
به هر جهت طرفین در مقابل یکدیگر صف کشیدند. جنگ برای سومین بار درگرفت. این بار قبل از این که فیلها و فیلبانان به فعالیت بپردازند سواران مسلمین پیشدستی کرده بهسوی آنها حمله و سنگینی جنگ را به آن سو کشیدند تا از فعالیتشان جلوگیرند. دایره جنگ گاهی به نفع این طرف و گاهی به سود آن طرف دور میزد.
سعد که از دور ناظر کار بود از خرابکاری و تلفاتی که ممکن بود از فیلها به مسلمین برسد، سخت میترسید، لذا از پارسیانی که از لشکر پارس جدا و به لشکر او پیوسته بودند [۹۹]میپرسد فیل از کجای جسدش زودتر صدمه میبیند و میمیرد؟ گفتند: از چشم و خرطوم. لذا سعد به قعقاع و عاصم پیام داد تا کار دو رأس فیل بزرگ را که در پیشاپیش قرار دارند و بقیه فیلها پیرو آن دو هستند به عهده گرفته از همان راهی که پارسیان گفته بودند آنها را بکشند. آنها نیزههای خود را به کار انداختند. هر دو فیل را از ناحیه چشم مجروح کردند. فیلها از شدت درد به عقب برگشتند و فیلبانان را به زمین پرتاب نمودند. بقیه فیلها که وضع این دو فیل را چنین دیدند از میدان فرار کردند. مسلمین که فرار فیلها را علامتی از علایم نصرت و مدد الهی دانستند، به کارشان دلگرم و به پیروزی خود مطمئن شدند.
هر دو لشکر که میدانستند سرنوشت قطعی جنگ در این روز معین میشود، مردانه و از خود گذشته به یکدیگر تاختند تا پیروزی را به آغوش کشند. چون در اثر شدت جنگ غبار از میدان برخاسته بود و متعاقب آن شب فرا رسید و در تاریکی شب فرو رفتند، نه سعد میدید و میدانست غلبه با کدام است و نه رستم. به طوری که تواریخ میگویند جنگ در این شب به حدی به اوج رسیده بود که صدای بهم خوردن و چکاوک اسلحه طرفین مانند صدای چکش آهنگران در فضا طنین انداز بود. هر دو طرف روبرو با جنگی شده بودند که بیسابقه بود. هیچکس نمیدانست پیروزی با کدامیک خواهد بود. سعد که شب سختی را میگذراند جز دعا و تضرع به ساحت مقدس خدا هیچ کاری از دست بر نمیآمد در آن شب نه خواب به چشم او آمد و نه چشم دیگران.
همین که صبح فرا رسید، سعد دید بعضی از مسلمین بهسوی اردوگاه باز میگردند. از وضع و آثار حرکاتشان فهمید که مسلمین برتری یافتهاند. وقتی این مطلب را به یقین دانست که شنید قعقاع در میدان جنگ شعری بدین معنی میسراید: «ما گروه زیادی را کشتیم، ما از شیران نیرومند پارس برتر شدیم» آن شب وحشتناک به پایان رسید و گرچه مسلمین پیش رفته بودند. ولی باز به پیروزی نهایی دست نیافتند.
[۹۹] تاریخ ایران تألیف پیرنیا صفحه ۵۲.