عظمت و شخصیت و نفوذ کلمه حضرت عمر
عظمت و نفوذ کلمه عمر برای اولین بار در آن روز مشخص شد که رسول الله و مسلمین را برای انجام شعائر دین اسلام علناً به مسجد الحرام آورد.
در پیرامون اسلام عمرسدر این کتاب خواندیم که قبل از این که او مسلمان شود، مسلمین و حتی حضرت رسول عبادتشان را پنهانی و در خانه درِ بسته انجام میدادند. از ترس دشمنان جرأت نداشتند در مسجد الحرام علناً نماز بخوانند اما همین که عمر به دین اسلام مشرف گردید، روا ندید این وضع ادامه داشته باشد، لذا حضور رسول الله عرض کرد: یا رسول الله چرا دین خود را پنهان کنیم و حال آن که ما برحقیم؟ خلاصه چنانکه در آنجا شرح دادیم رسول الله و مسلمین را از خانه بیرون آورد و به مسجد الحرام برد، دو بار بیت الله را در انظار دشمنان طواف کردند. در آن روز برای اولین بار در مقابل کعبه شریف ایستادند و نماز خواندند و هیچ کس از دشمنان به خود جرأت نداد تا مانع آنها بشود.
در اینجا بود که حضرت عمر این جمله تاریخی را به گوش مردم رساند و فرمود: «لا نعبد الله سراً بعد اليوم». یعنی: «از این تاریح امروز دیگر خدا را هرگز پنهانی نمیپرستیم».
از اینجا است که عبدالله بن مسعود چنان که بخاری روایت کرده میگوید: «مَا زِلْنَا أَعِزَّةً مُنْذُ أَسْلَمَ عُمَرُ کان إسلامه فتحا». یعنی: «از روزی که عمر مسلمان شد، برای همیشه توانا شدیم، اسلامش برای ما فتح و پیروزی مهمی شد». همچنین عبدالله بن مسعود میگوید: «وقد رأيتنا وما نستطيع أن نصلي إلى البيت حتى أسلم عمر». یعنی: «یاد دارم که نمیتوانستیم در مقابل خانه کعبه نماز بخوانیم تا آن که عمر به دین اسلام مشرف شد. (آنگاه روبروی کعبه نماز خواندیم».
چنانکه میبینیم حضرت عمر چنان عظمت و شخصیت بارزی داشت که با این اقدام شجاعانه خود صفحه نورانی جدید و مهمی در تاریخ اسلام باز کرد، یعنی عبادت اسلامی را که قبلاً پنهانی صورت میگرفت برای همیشه آشکار ساخت.
آری، آنچه اکنون میبینیم یا میشنویم که در نقاط متعدد اروپا، آمریکا، آفریقا و آسیا مساجد ساخته شده و مسلمین آزادانه شعائر دین خود را در این مساجد انجام میدهند، اساس آن همان روز با دست پر قدرت حضرت عمر پیریزی شد که مسلمین را به مسجد الحرام وارد فرمود تا عبادتشان را آشکارا انجام دهند. در اینجا لازم میدانم بار دیگر شعر فردوسی را در شاهنامه که در این خصوص رد شأن عظیم حضرت سروده پیش کشم که میگوید:
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
در باب عدالت عمر در این کتاب خواندیم که مردم مکه نزد آن حضرت شکایت کردند که ابوسفیان با ساختن سدی، آب درهای را به طرف منازل آنها چرخانده و خانههای آنها را در معرض خطر سیل قرار دادهاست. آن حضرت به محل رفت، ابوسفیان را نیز به محل احضار و در جلو شاکیان و مردم دیگر به ابوسفیان امر فرمود تا سدی را که ساخته بود با دست خود خراب کند. ابوسفیان فوراً اطاعت کرد و آن را خراب کرد و سنگهای آن را با دست خود به این طرف و آن طرف برد.
این همان ابوسفیان سرور بنیامیه و فرمانروای مکه بود که روزی در این شهر امر میکرد و مردم امتثال میکردند و فرمان میبردند. این همان خودنما و خیرهسر است که احزاب و قبایل عرب را بسیج نمود و به مدینه هجوم برد تا مسلمین را قتل عام و مدینه را غارت کند. اکنون همین شیر بنیامیه در مقابل عظمت حضرت عمر موش ضعیفی شده فرمان میبرد. متقابلاً حضرت عمر نیز از این بابت نه تنها ذرهای عجب و خودخواهی به خود راه نداد، بلکه در همانجا و در انظار رو به کعبه مکرمه کرده و گفت: «خدا را سپاس که بندهاش عمر را به جایی رسانید که ابوسفیان در شهر مکه فرمان میدهد و ابوسفیان فرمان میبرد».
با آن که حضرت عمر با لشکرکشی به خاورمیانه دست هراکلیوس امپراتور بیزانس را از یکایک شهرهای فلسطین، اردن و سوریه قطع کرد و او پس از این که انطاکیه آخرین سنگرش را از دست داد، برای نجاتش از قتل یا اسارت به دست لشکر عمرساز این دیار فرار کرد و به قسطنطنیه پایتخت قلمرو اصلی خود رفت. هنگام ترک این دیار با دلی پر از حسرت و اندوه با سوریه وداع کرد و گفت: «سلام بر تو ای سوریه! سلامی که بعد از این با هم ملاقات نخواهیم کرد و رومیان پس از این جز با خوف و ترس بهسوی تو باز نخواهند آمد».
مع الوصف پس از این که مدتی از این قضایا گذشت معلوم شد که عبدالله بن حذیفه صحابی بزرگ رسول الله اسیر شده و در قسطنطنیه زندانی است گوستاولوبون مینویسد: حضرت عمر در این باره به هراکلیوس چنین نگاشت: «بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالـمين والصلاة على رسولهاز بنده خدا عمر به هرقل امپراتور شرق. به مجرد وصول نامه عبدالله بن حذیفه را که در حبس شما است آزاد و او را نزد ما روانه نمایید. اگر چنین کنید امید است که خدا شما را به راه راست هدایت فرماید، و گرنه برای جهاد با تو مردمی میفرستم که دنیا و مال و متاع دنیا نمیتواند آنها را از وظایف الهی باز دارد. والسلام علي من اتبع الهدى».
نامه حضرت عمر به دست هراکلیوس میرسد. ظاهراً با آن ضربههای نظامی، سیاسی و مادی که از عمر خورده بود، باید از این نامه به حدی خشمگین گردد که آن را پاره و تکه تکه نماید و به دست باد بسپارد، ولی او به حدی مرعوب شوکت عمر و تحت تأثیر عظمت او واقع شده بود که فوراً فرمان داد عبدالله بن حذیفه را از زندان آزاد نمایند و او را با احترام و همراه با تحفهها و هدایا نزد عمر فرستاد.
الله اکبر! چه عظمتی در وجود عمر مستتر بود که دشمنش با آن ابهت و دبدبه ملک و مملکت بیزانسی در مقابل پیشانی بر زمین مینهد و فرمانش را اطاعت و اجرا مینماید؟
چند قضیه فوق نمونه بارزی از آثار عظمت و شخصیت بزرگ حضرت عمر میباشد که در پی این حوادث متجلی گردید.
این یک امر مسلم است که هرگونه اثری که در پی حوادث و پیشآمدهای مهم از انسان ظاهر میشود شاخص شخصیت و مبین میزان عظمت او میباشد، چه آن حوادث از خود انسان صادر شود و چه به طور تصادف برای او پیش آید.