صفآرایی دو لشکر
رستم چارهای ندید و خواست از روی پل عبور کند، ولی سعد مانع شد و گفت: چیزی را قبلاً با قدرت و به وسیله جنگ از شما گرفتهایم در اختیارتان نخواهیم گذاشت [۹۵]لذا رستم با وسایل سادهای که به دست آورد برای عبور سپاهش پلی بر روی نهر ساخت و همین که عبور کرد به آرایش و صفآرایی سپاهش پرداخت. در مقدم صفوفشان فیلهای حامل تیراندازان را قرار داد و خودش بر روی تخت در زیر قبه با شکوهی که با طلا تزیین یافته بود، مستقر گردید.
سعد نیز لشکرش را با وضع سادهای که داشت آراست و بدین سان هر دو لشکر مهیان کار و برای شروع جنگ دقیقه شماری میکردند.
چون رستم آمادگی مسلمین را ملاحظه کرد، احساسات وطنپرستی در قلبش به جوش آمد، لذا کلاه خودش را به سر نهاد، زره پوشید و مسلح گردید و درحالیکه میگفت همه را میکشم، عدهای را موظف کرد تا سپاهش را برای دفاع از خاک وطن تشویق و احساساتشان را بر ضد دشمن تحریک نمایند تا به خوبی با آنها بجنگند. او قوم عرب را مردمی نادان و بیعرضه برای لشکرش معرفی نمود و گفت: اینها سالیان دراز تحت سلطه ما بسر بردهاند و اکنون فریب فکر خودشان را خوردهاند و در صدد جنگ با ما بر آمدهاند عجیب است که آرزوی پیروزی در دل دارند. باید مردانه با آنها جنگید، آیا عار و زشتی بیش از این میتوان تصور کرد که ما امروز از چنین مردمی شکست بخوریم و آنها به ارمانشان برسند؟
صحیح است که سعد لشکری دارد که همه ورزیده و با ایمان و جنگ دیدهاند و افسرانی چون عمرو بن معدی کرب و طلیحه بن خویلد دارد، ولی چنان که میبینیم رویارو با لشکری شده که هم از حیث شمار نیروها خیلی زیاد و هم ا زحیث تجهیزات و ادوات جنگی به طور مجهز است که لشکر سعد قابل مقایسه با آن نیست. گذشته از این کسی که رهبری آن لشکر عظیم را به عهده گرفته، رستم فرخزاد است که در فنون جنگی بصیر و در رهبری سپاه مهارت خاصی دارد. فرماندهانی مانند فیروزان و بهمن را دارد که هر یک چکیده عملیات جنگی و دلاور میدان کارزارند. علاوه بر این، پشت سر این لشکر در مدائن که فاصله کمی با قادسیه دارد، یزدگرد ایستاده مراقب جریان جنگ خواهد بود و در صورت لزوم بزودی با لشکرش کمک خواهد فرستاد، ولی سعد کسی در نزدیک خود ندارد که در صورت لزوم، کمک فوری برساند. پس با این وصف جا دارد که سعد از آینده این جنگ مهیب بترسد. با این وجود چارهای نداشت جز این که روحیه و تهور جنگی لشکرش را تا آنجا تحریک نماید که به پیروزی نهایی خود مطمئن گردد.
بدین لحاظ بود که سعد جمعی از افراد سرشناس و مورد اعتماد سپاهش از قبیل مغیره بن شعبه و عاصم بن عمرو که اهل خبره بودند و طلیحه بن خویلد و عمرو بن معدی کرب را که از جنگجویان کار کشته بودند، و گروهی از شعراء و سخنوران مانند اشعث بن قیس و هکذا از هر طبقهای افراد دانا و برجسته را نزد خود خواست و گفت: شما درمیان قوم خود شهرت و شرف دارید. باید ازموقعیت خود بهرهبرداری نمایید و کاری را که هنگام خطر جنگ لازم میشود انجام دهید. همچنین از قاریان قرآن خواست تا آندسته از آیات مقدسه قرآن را که درباره جهاد در راه خدا نازل شده است، در بین مسلمین تلاوت نموده آنها را برای جنگ ترغیب نمایند و این افراد قبول وظیفه نموده در بین لشکر اسلام پراکنده و وظیفه خود را انجام دادند و مردم را خوب به هیجان آوردند. اینجا بود سعد اطمینان حاصل نمود و به آینده خود امیدوار گردید.
یزدگرد مانند عمر مراقب اوضاع بود و برخلاف رستم که خوشبین نبود، او به پیروزی سپاه پارس اطمینان داشت، زیرا او سپاه عرب را ضعیف و بیچاره میپنداشت و آنها را به چیزی نمیشمرد. مخصوصاً زمانی که شنید سعد بن ابی وقاص مریض است، امید شکست سپاه عرب در دلش قوت گرفت، زیرا سپاهی که سپهسالارش نتواند آنها را مستقیماً در جنگ رهبری کند، طبعاً چنانکه لازم است دل به جنگ نمیبندند و امید پیشرفت و پیروزی در دلشان ضعیف میگردد. شاید یزدگرد حق داشت چنین بپندارد، زیرا او از شدت ایمان، شوق، هیجان، تهور و جلادت مسلمین در جنگ به خوبی خبر نداشت.
چون یزدگرد پیش خود یقین داشت که این جنگ به فتح و پیروزی لشکر پارس ختم میگردد و با حرص و ولعی در انتظار خبرش بود، میخواست از کلیه ماجراهای صحنه جنگ لحظه به لحظه به طوری مطلع شود که گویی خودش در آنجا حاضر است و جنگ را زیر نظر دارد، لذا بدین منظور گماشتگانی را بعنوان خبر رسان از داخل قصر مدائن تا قادسیه هر یک را به فاصلهای که صدایش به دیگری برسد، گماشت و آنها را موظف نمود تا خبر جریان جنگ را به این نحو به گوش یکدیگر برسانند تا به گوش یزدگرد برسد.
[۹۵] این پل در جنگ بویب به دست مسلمین افتاده بود.