جنگ و گریز
سقلار فرمانده قوای روم در فحل تصور میکرد چون مسلمین با این وضعی که او برای دفاع پیش کشیده نخواهند توانست به شهر حمله کنند، و پس از مدتی خسته و ناامید گردیده و ناچار از اینجا خواهند رفت، ولی چون مدتی گذشت و مسلمین در جای خود باقی ماندند و دست از آنها برنداشتند، نقشهای کشید که شبانه در حین غفلت بر آنها بتازد.
او پیش خود پنداشته بود که چون مدتی گذشته و بین طرفین برخوردی در نگرفته است، مسلمین شبها آسوده میخوابند، پس اگر در دل شب در حین خواب بر آنها حمله کند، آنها وقتی از خواب بیدار میشوند که او با لشکرش بر سر آنها ریخته فرصت تدارک برای دفاع را از دستشان گرفته آنها را به خاک و خون خواهد کشید، لذا شبی با تمام قوایش بدین منظور از شهر خارج گردید، ولی همین که به اردوگاه مسلمین نزدیک شد فهمید که آنچه میپنداشت، خطا بود، زیرا مسلمین در کارشان ورزیده و هوشیار بودند، از حیله و نیرنگهای جنگی دشمن مخصوصاً در شبها آنی غافل نبودند و همیشه حتی شبها و در حین خواب مسلح و آماده کارزار بودند. در طول شبها پاسداران و نگهبانان لایقی پاسداری و نگهبانی میکردند. اتفاقاً در این شب نوبت کار با گروهی بود که رئیس آنها شرحبیل بن حسنه فرمانده نامدار عرب بود. به محض این که شرحبیل چشمش از دور به دشمن افتاد، او و همکارانش با صیحه الله اکبر مسلمین را از خواب بیدار و با هم به طرف دشمن که به آنها نزدیک شده بود، حمله نمود و در همان دل شب با شدت هرچه زیادتر بین طرفین جنگی در گرفت که لشکر روم چون بهتر از مسلمین آماده کار بود، به راستی داد شجاعت داد و تلفاتی بر آنها وارد کرد.
این جنگ در طول شب و فردای آن شب پیوسته جریان داشت دلاورانی مانند خالد، ضرار بن الازور، شرحبیل بن حسنه و امثال آنها که برایشان چه رزم و چه بزم، فرقی نداشت، بار دیگر در اینجا بیپروا وارد کارزار شدند در آخر کار به حدی تلفات سنگینی بر دشمن وارد ساختند که فرماندهانشان در بهت و حیرت فرو رفتند و دستشان از کار و پایشان از استقرار سست گردید.
چون شب دوم فرا رسید، سقلار فرمانده دشمن و چند نفر دیگر از سرداران رومی که همه مجروح شده بودند،از میدان خارج شدند و باقیمانده لشکرش که تاب مقاومت را از دست داده بودند پا به فرار گذاشتند.
به کجا فرار میکنند؟ آیا پناهگاهی در نزدیکی خود دارند؟ خیر، این فراریان شکست خورده اکنون در همان وضع خطرناکی افتادند که مسلمین از آن میترسیدند، زیرا مسلمین پشت سرشان با شمشیر و نیزه میتاختند و در جلوشان همان زمین گلآلودی بود که خودشان با دست خود به بار آورده بودند تا از آن بهره نظامی بگیرند، ولی اکنون برای آنها زیان بخش گردیده است.
به هر حال جان دارند و جان شیرین خوش است. باید از شمشیر دشمن خود بگریزند و خود را هر طور شده به زمین گل آلود بزنند تا شاید از شمشیر نجات یابند.