فتح قنسرین [۱۲۴]
ابوعبیده پس از تصرف لاذقیه به حمص بازگشت. خالد بن الولید را با اکثریت لشکرش بهسوی قنسرین که از توابع حلب بود، گسیل داشت.
خالد از استحکامات نظامی قنسرین و از کمک و امداداتی که برای تقویت پادگان آنجا رسیده بود، اطلاع داشت و نیز میدانست که فرمانده پادگان آنجا سردار دلاوری است به نام میناس که مردم دولت بیزانس و عمری در جنگهای آن دولت با پارس و غیره بسر برده و در کارآموزی و رهبری لشکری خیلی دانا و در تدابیر امور و فنون نظامی کارآزموده است. با این وصف پیروزی بر این فرمانده و تسلط بر این شهر خیلی مشکل میباشد، ولی خالد کسی نبود که در مقابل مشکلات نظامی زانو بزند. او همیشه در هر جنگی دل به خدا میبست و اعتماد به نفس خویش را داشت. چنین کسی همیشه دلگرم کار است و هرگز ضعف و یاس به خود راه نمیدهد.
میناس هم میدانست که کسی که بهسوی او میآید همان خالد نامور است که در تمام جنگهای عراق بدون استثناء پیروز شده و در شام هم تا به اینجا که رسیده، در هر جنگی غالب شده و در هیچ جایی مطلقاً حتی در جنگهای قبل از اسلامش شکست نخورده است. پس میناس باید حساب کار خود را به خوبی بکند.
ولی او همان میناس است که در همه جا پیروز و چند سال قبل بر لشکر ایران غالب گردیده است. هنوز غرور پیروزی از سرش در نرفته است، لذا بر خود روا ندید از ترس خالد در شهر و در پناه حصار و برج و باروی شهر نشیند و حالت دفاع به خود گیرد. او میخواست مردانه در خارج شهر با خالد روبرو شود تا به او بفهماند که حساب اینجا با جاهای دیگری که دیده، بسی فرق دارد، لهذا با لشکرش از شهر خارج شد و در کنار شهر مستقر گردید و به انتظار ورود خالد نشست.
خالد که میدانست با چه کسی روبرو میشود، از تدابیری که باید به حساب آورد، غافل نبود. او میدانست که گرچه پیروزی در جنگ مرهون قدرت جنگی است، ولی چه بسا که تدبیر و حیله بهتر از عملیات نظامی پیروزی را تضمین مینماید، لهذا از بیراهه و خیلی ماهرانه به حدی سریع حرکت کرد که از محاسبه و فکر میناس خارج بود و بدین ترتیب هنگام سحرگاه یکی از شبهایی که از حساب و اندیشه میناس خارج بود، ناگهان با تمام قوایش بر سر قوای میناس ریخت و تا میناس خواست این هجوم ناگهانی را دفع کند، کار از قاعده گذشت.
این لشکر که غافلگیر شده بودند، خیلی زود شکست خوردند، و تا خواستند فرار کنند، خالد راه را بر آنها بست و شمشیر درمیانشان گذاشت. اکثر آنها را که خود میناس نیز در بین آنها بود، به قتل رسانید و آن عده هم که توانستند فرار کنند، داخل شهر شدند و دروازههای حصار را بر روی مسلمین بستند.
خالد فوراً به تعقیبشان شتافت، شهر را در محاصره گرفت و به مردم پیغامی داد که تاریخ جهان تاکنون از زبان هیچ سرداری نشنیده است. این پیغام گفته ما را که گفتیم: (خالد همیشه در هر جنگی دل به خدا میبست) تایید مینماید. خالد به آنها پیغام داد و گفت:
«بدانید که شما اگر در آسمان روی ابر قرار بگیرید، خداوندأیا ما را نزد شما میرساند، یا شما را نزد ما فرود میآورد» مردم شهر مدتی مقاومت و با کمان و فلاخن به سوی مسلمین تیراندازی نمودند و دفاع کردند، ولی چون برای آنها معلوم بود که از کارشان نتیجهای نمیگیرند، تقاضای صلح نمودند و امان خواستند.
خالد به آنها امان داد و شهر را تصرف کرد، ولی چون به درخواست خالد که روز اول از آنها خواست تسلیم شوند، موافقت نکردند و به دفاع پرداختند و تلفاتی بر مسلمین وارد ساختند، خالد برای گوشمالی آنها حصار و برجهای شهر را به کلی ویران کرد و نصف منازل شهر را با کلیساهایی که در آن بود، اختصاص به مسلمین داد. مسلمین نیز کلیساها را تبدیل به مسجد کردند.
غلبه بر میناس سردار زبردست رومی و تسخیر شهر قنسرین با آن برج و باروهایش تا آنجا کار مشکلی بوده که وقتی این خبر فتح به حضرت عمر رسید از شجاعت و کاردانی خالد تعجب کرد و فرمود: «رحم الله أبابكر كان أعلم مني بالرجال». یعنی: «خدا ابوبکر را رحمت فرماید! او در مردم شناسی داناتر از من بود» [۱۲۵].
[۱۲۴] قنسرین که اکنون از روستاهای سوریه است، سال ۶۳۷ میلادی به دست مسلمین افتاد. [۱۲۵] چون ابوبکر خالد را به سمت امیر لشکر مسلمین در شام به جای ابوعبیده تعیین کرد و بعداً همین که عمر به خلافت رسید او را از این منصب برکنار نموده بود و ابوعبیده را به جایش منصوب کرده بود، کارش را در قنسرین تحسین کرده او را ستود و فرمود: «رحم الله أبابكر كان أعلم مني بالرجال».