شیخین - ابوبکر و عمر

فهرست کتاب

فتح نهاوند

فتح نهاوند

درست است که یزدگرد پایتختش را از دست داد و پس از آن در دو جنگ جلولاء‌ و حلوان از مسلمین شکست فاحشی خورد و قسمت مهمی از جنوب غربی مملکتش به دست مسلمین افتاد، ولی آنچه از خاک ایران باقی مانده بود خیلی زیاد و مهم بود و مسلماً‌ هرگاه جداً‌ اقدامی نکند این باقیمانده نیز از دستش خواهد رفت، زیرا فاتحین به آنچه فتح کرده بودند، قانع نمی‌شدند و دیر یا نزدیک به تسخیر بقیه سرزمین ایران اقدام خواهند کرد. پس لازم بود یزدگرد لااقل قسمت جنوب شرقی و قسمت‌های دیگر ایران را از دست بر مسلمین حفظ نماید.

یزدگرد شاه جوان ساسانی که در این هنگام در اصفهان بود، از این امر غافل نبود، لهذا همین که اطلاع یافت مسلمین در بین النهرین سکونت کرده‌اند و آرام گرفته‌اند و به امور داخلی و کسب و کشاورزی مشغول گردیده‌اند و مهم‌تر این که سعد بن ابی‌وقاص فرمانده قادسیه و فاتح مدائن اکنون به مدینه فراخوانده شده و در رأس لشکر اسلام نیست [۱۰۶]فرصت را مغتنم شمرد و دستور داد تا مردم نواحی، ری، دامغان، سمنان، بسطام، همدان و سایر نقاط ایران، خود را برای جنگ با مسلمین حاضر نمایند. در سال ۱۸ یا ۱۹ هجری لشکری که طبق نوشته ابن الاثیر یک صد و پنجاه هزار نفر بوده در حدود نهاوند [۱۰۷]فراهم کرد و فرماندهی آن را به فیروزان سردار شکست خورده فراری قادسیه و جلولاء سپرد.

سعد بن ابی‌وقاص قبل از این که به مدینه احضار شود، از این ماجرا اطلاع یافت و به حضرت عمر گزارش داد. پس از آن نیز اهمیت و خطر آن را حضوراً در مدینه به عرض رساند.

عمر پس از مذاکره با مشاورین خود نعمان بن مقرن را که یکی از سرداران کارکشته مسلمین بود و چندی قبل به دستور ابوموسی اشعری جندی شاپور را فتح کرده و ا زکارش فارغ شده بود، مأمور کرد تا از جندی شاپور به سوی نهاوند حرکت نماید و به دفع سپاه یزدگرد بشتابد. ضمناً فرمان دادتا یک سوم سربازان پادگان بصره به کمکش بروند. نیز به عبدالله بن عبدالله بن عتبان یکی از سرداران مسلمین در کوفه به جای سعد بن ابی‌وقاص امارت و انجام وظیفه می‌کرد دستور داد تا برای نعمان بن مقرن کمک بفرستد. این امیر نیز لشکری که نعیم بن مقرن برادر نعمان در بین آن‌ها بود، تحت فرمان حذیفه بن الیمان صحابی بزرگ رسول الله به کمک نعمان فرستاد. از مدینه نیز عده‌ای که در رأس آن‌ها مغیره بن شعبه داهیه و سیاستمدار معروف عرب بود، برای کمک به نعمان حرکت کردند.

اکنون عده سپاه نعمان به سی هزار نفر رسیده بود که عبدالله بن عمر، جریر بن عبدالله بجلی، مغیره بن شعبه، طلیحه بن خویلد اسدی، قعقاع بن عمرو، عمر بن معدی کرب زبیدی، عمرو بن مثنی، حذیفه بن الیمان و نعیم بن مقرن و بعضی دیگر از فرماندهان و جنگاوران کارآزموده عرب در آن بودند و این خود مایه امیدواری به پیروزی سپاه بود.

نعمان با سپاهش به طرف سپاه یزدگرد حرکت کرد. در کنار شهر نهاوند به یکدیگر برخوردند.

با آن که سپاه یزدگرد از نظر نیرو و تجهیزات بیش از چهار برابر سپاه نعمان بود، طبق دستور فیروزان که معلوم بود هنوز رعب شکست‌های سابق از دلش نرفته است، جنگ دفاعی اختیار کرد. از پشت حصار و از پس سنگرها جنگ‌های کوچک و زد و خوردهای کوتاه راه می‌انداخت.

انگیزه فیروزان این بود که با طول دادن این وضع، اولاً: مسلمین را از نظر آذوقه و طعام به مضیقه بکشد، ثانیاً: آن‌ها را وارد فصل زمستان و سرمای شدیدی نماید که عرب طبعاً‌ تحمل آن را ندارند. هنگامی که در مضیقه طعام و فشار سرمای شدید برف ریز زمستان قرار گرفتند وقدرت جنگی آن‌ها ضعیف شد، بر آن‌ها حمله ناگهانی نماید.

نقشه فیروزان کاملاً صحیح و چیزی نمانده بود که آذوقه و علوفه مسلمین تمام شود. اگر چنین می‌شد، حتی یک نفر از آن‌ها جان بدر نمی‌برد، زیرا فاصله نهاوند تا عراق زیاد بود و اگر مغلوب می‌شدند، لشکر فیروزان به تعقیبشان می‌پرداختند و تمام آن‌ها را در راه فرار نابود می‌کردند.

در این گیر و دار که نعمان از نتیجه این جنگ خسته کننده مأیوس شد و وضع مسلمین را ا ز حیث طعام در خطر دید، به فکر چاره افتاد و طبق نظر شورای نظامی که در شب با اعضای آن درمیان گذاشت، دست به حیله‌ای زد که دشمن را از حصار و سنگرها بیرون کشید و به آسانی بر آن‌ها پیروز گردید.

قضیه از این قرار بود که نعمان اول صبح یکی از روزها با لشکرش از محل خود کوچ کرد و شایع کرد که چون خلیفه مسلمین در مدینه وفات یافته، ناچار است دست از جنگ بکشد و به آنجا رود.

فیروزان با این خبر ساختگی فریب خورد این بود که با سپاهش از حصار و سنگرها خارج شد و به تعقیب مسلمین پرداخت و همین که همه سپاهش به جایی رسیدند که نعمان طبق نقشه شورا برای حمله بر آن‌ها در نظر گرفته بود، مسلمین به فرمان نعمان روی برگرداینده چنان حملات سختی بر آن‌ها نمودند که آن‌ها را خیلی زود از پای در آوردند.

گرچه در این جنگ بسیاری از مسلمین کشته شدند [۱۰۸]و خود نعمان نیز شهید شد [۱۰۹]ولی حذیفه بن الیمان طبق وصیت نعمان پرچم لشکر اسلام را به دست گرفته رهبری مسلمین را به عهده گرفت و جنگ را به نفع مسلمین خاتمه داد. سپاه یزدگرد پس از دادن تلفات زیادی به طرف همدان گریختند. فیروزان هنگام فرار در فراز یکی از کوه‌های اطراف همدان به دست قعقاع که به تعقیبش شتافته بود، کشته شد (طبری، صفحه ۲۱۸ جزء ۳).

[۱۰۶] طبق نوشته فتوحات مکیه بعضی از قبیله بنی‌اسد که در جنگ‌های عراق مخصوصاً‌ قادسیه فداکاری‌های کم نظیر کرده بودند و بیش از دیگران تلفات جانی داده بودند، درباره تقسیم غنایم که طمع داشتند بیش از دیگران به آن‌ها برسد، از سعد ناراضی بودند. یکی از آن‌ها به نام جراح بن سنان با گروهی از کوفه به مدینه رفتند و نزد عمر از سعد شکایت کردند. محمد بن مسلمه که یکی از بازرسان سازمان خلافت عمر بود، به فرمان عمر به کوفه آمد تا شکایت آن‌ها را بررسی نماید. او از هر کس و هر گروهی از ساکنین کوفه که سؤال می‌کرد جز ستایش از سعد چیزی از زبان کسی نشنید، ولی مع الوصف حضرت عمر برای رعایت احتیاط و قطع ریشه هرگونه نزاعی که ممکن بود بین لشکر اسلام بروز کند و بزرگ شود، سعد را به مدینه احضار کرد و او را نزد خود در دستگاه خلافت نگاه داشت. [۱۰۷] نهاوند در سمت جنوب همدان است. [۱۰۸] طلیحه بن خویلد یکی از جنگاوران مشهور نیز در این جنگ شهید شد. [۱۰۹] حضرت عمر بی‌صبرانه در انتظار نتیجه این جنگ بود تا آن که روز فرستاده حذیفه بن الیمان از نهاوند به مدینه رسید. عمر پرسید، چه خبر داری؟ گفت: مژده پیروزی. عمر پرسید: نعمان در چه حالی است؟ عرض کرد: به شهادت رسید. عمر از این خبر ناگوار خیلی دلتنگ شد و گفت: إنا لله وإنا إلیه راجعون. این مرد قوی دل نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و سخت به گریه افتاد. برادرش معقل به مقرن می‌گوید: نزد نعمان که آمدم افتاده بود و آخرین نفس‌هایش را می‌کشید. رویش را شستم. چشم باز کرد و گفت: کیستی؟ گفتم: معقل گفت: کار مسلمین به کجا کشید؟ گفتم: تو را مژده پیروزی می‌دهم. گفت: خدا را شکر. این خبر را به عمر بنویسید.