شیخین - ابوبکر و عمر

فهرست کتاب

نقش کعب الاحبار در قتل عمر (از نگاه نویسنده)

نقش کعب الاحبار در قتل عمر (از نگاه نویسنده)

۳- یک نفر یهودی نیرنگ باز و بدنیت از یهودیان یمن به نام ابواسحق بن مانع مشهور به کعب الاحبار.

در کتب احادیث نبوی و تاریخ اسلام می‌خوانیم که یهودیان خیبر، بنی قریظه، بنی نضیر، بنی قینقاع و غیره که هم در شهر مدینه و هم اطراف دور و نزدیک آن سکونت داشتند با آنکه رسول جدر اوایل نزولش به مدینه به آن‌ها عهدنامه اعطا فرمود و آن‌ها را در امان گرفت و به آنان همان حقوق و مزایای سیاسی را داد که مسلمین داشتند. مسلمین نیز با آن‌ها به بهترین نحوی معاشرت و رفتار می‌کردند، مع الوصف این یهودیان حق ناشناس، عنایت و عطوفت نبوی را به نظر نیاوردند. خوش‌رفتاری مسلمین را نادیده گرفتند و عهد شکنی کردند و با رسول خدا و مسلمین تا آنجا دشمنی کردند که مشرکین بت‌پرست را در هر جا برای جنگ با آن‌ها تحریک می‌کردند و خودشان نیز عملاً با مشرکین همدست و با هم در قضیه خندق به مدینه روی آوردند تا مسلمین را قتل عام کنند و از صفحه وجود معدوم و شهر را غارت نمایند و نتیجتاً نامی از دین اسلام در دنیا نماند. مسلماً‌ اگر مسلمین دور شهر مدینه خندق حفر نکرده بودند و اگر نیرنگ و زیرکی بعضی از مسلمین که با مشورت رسول الله بود، به کار نمی‌افتاد، دشمنان به مقصودشان می‌رسیدند.

حضرت رسول که از ناحیه آن‌ها احساس خطر قطعی کرد با آن‌ها جنگید و آن‌ها را مقهور نمود و بر دیارشان تسلط و بر اموالشان به عنوان غنیمت استیلا یافت و آن‌ها را خلع سلاح فرمود.

چون یهودیان کینه‌توز نتوانستند با قدرت نظامی کاری از پیش برند، بعضی از هوشیاران آن‌ها از قبیل کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سباء در لباس اسلام در آمدند تا در کسوت دوست، کار دشمن بکنند و قصاص یهودیان هم کیش خود را از مسلمین بگیرند.

از علایم و قرائن بر می‌آید که کعب الاحبار این نابغه، قهرمان و دشمن دوست نما برای این کار در مدینه اقامت می‌کند و در انتظار فرصت می‌نشیند تا آن که با هرمزان آشنایی پیدا می‌کند و از نیت پلید او آگاه می‌شود و در همین فرصت مناسب برای قتل خلیفه مسلمین دست به دست او می‌دهد.

گرچه مورخین عصور اول اسلام نام کعب الاحبار را در توطئه قتل عمر به میان نمی‌آوردند، ولی مطلبی که او سه روز قبل از شهادت عمر به آن حضرت اظهار کرد، به طور وضوح ثابت می‌کند که دست ناپاکش در کار بوده است و چنانکه در صفحه ۲۷۹ تا ۲۸۰ جزء دوم «الفتوحات الاسلامیة» تألیف سید احمد زینی دحلان ذکر شده است، قضیه از این قرار بوده، که کعب الاحبار سه روز قبل از واقعه شهادت عمر نزد آن حضرت می‌آید و می‌گوید: یا امیر المؤمنین! آیا در این کتاب نام (عمر بن الخطاب) ذکر شده است؟ کعب (که احساس می‌کند ممکن است دروغش فاش و رسوا شود) می‌گوید: خیر، و لکن اوصاف و سیمایت را و این که عمرت تمام شده است در این کتاب می‌بینم.

چون فردا می‌رسد کعب نزد عمر می‌آید و می‌گوید دو روز از عمرت باقی است. همین که آن روز گذشت، کعب باز نزد عمر می‌آید و می‌گوید: دو روز گذشت و یک روز باقی است و درست صبح روز سوم اظهارات کعب زمانی که حضرت عمر در محراب مسجد نبوی برای افتتاح نماز صبح تکبیر گفت، نقشه قتل آن حضرت به اجرا در آمد و مورد سوء قصد قرار گرفت [۱۷۰].

فتوحات الاسلامیه اضافه کرده می‌گوید: عمر پس از این حادثه از مسجد به خانه برده شد و سپس اجازه داد تا اصحاب رسول الله که از این حادثه در غم و اندوه بوده و به در خانه آمده بودند داخل شوند. کعب الاحبار نیز در بین آنان بود [۱۷۱]، همین که عمر او را دید گفت:

وواعدني كعب ثلاثاً يعدها
ولاشك أن أقول ما قاله كعب

یعنی: «کعب موعد سه روزه اجلم را به من اطلاع داد و روزها را شمرد. شکی نیست که آنچه کعب گفت صحیح بود».

اگر به اظهارات کعب دقت کنیم، برای ما به طور وضوح روشن می‌شود که منشاء اطلاعاتش وجود توطئه‌ای بوده که دستش در کار آن بوده است. تا آنجا از جوانب و جریان دقیق امور توطئه باخبر بوده که از روز موعود سوء قصد نیز اطلاع داشته و آن را به طور یقین و با تعیین سه روز شمردن روزهای سه‌گانه هر روز پس از دیگری تحت عنوان این مطلب را از کتاب‌های گذشته فهمیده است به عمر اطلاع داد.

مسلم است که در هیچ کتابی از کتاب‌های آسمانی مقدار عمر و موعد اجل کسی ذکر نشده ونباید بشود. زیرا این کتاب‌های مقدس برای هدایت جامعه انسانی به‌سوی امور روحانی و رسیدن به سعادت جهان آخرت و برای ترسیم راه و روش صحیح زندگانی بشر در این جهان از طرف پروردگار عالم بر انبیاء‌کرام نازل شده‌اند و چون مدت عمر و میعاد اجل انسان خارج از موضوع می‌باشد، در این کتاب‌ها ذکر نشده است. حتی مدت عمر هیچ کدام از رسولانی که کتاب بر آن‌ها نازل شده است نیز در این کتب مقدس معین نگردیده است.

گرچه در بعضی موارد از سال‌های مرگ یکی از فرمانروایان یا بزرگان دیگر جهان پیشگویی می‌شود و گهگاه (نه همیشه) چنانکه پیشگویی شده واقع می‌شود، ولی باید توجه داشت که این قبیل پیشگویی‌ها هیچ اصل و اساس موثقی ندارد و از دایره گمان خارج نیست.

این پیشگویان اشخاص زرنگ و زیرکی هستند که پس از دقت و بررسی اوضاع و مطالعه و تدبر در حالات و امور سیاسی مربوط به اشخاص معروف جهان، نسبت به آن‌ها حدس و تخمین می‌زنند که ظاهراً‌ احتمال وقوع دارد.

مثلاً این رندان تیزهوش وارسی می‌کنند و پی می‌برند که فلان رئیس جمهور ناراضی داخلی یا دشمن خارجی زیاد دارد. علایم نشان می‌دهد که احتمال دارد مورد سوء قصد واقع شود یا مجبور به کناره‌گیری شود، لذا این موضوع را پیشگویی می‌کنند. یا می‌دانند که فلان فرمانروا در بین مردم کشورش محبوبیت زیادی دارد. اینجا بالعکس پیشگویی می‌کنند و می‌گویند: او در کارهایش موفقیت‌های شایانی به دست می‌آورد، و بدین سان نسبت به هر امری پس از بررسی اوضاع و جهات مربوط پیشگویی می‌کنند.

جالب است که آن‌ها به ذکر یک یا دو حادثه در سال اکتفا نمی‌کنند، بلکه چندین حادثه گوناگون و مربوط به چندین جای جهان را ذکر می‌کنند. طبیعی است که با آن اوضاع واحوالی که منشاء حدس آن‌ها بوده، یک یا چندی از آنچه می‌گویند واقع می‌شود. و هرگاه حتی یکی از آنچه پیشگویی کردند، بر حسب اتفاق تحقق پیدا کرد، آن را با آب و تابی خاص جلوه می‌دهند و در روزنامه‌ها ومجلات اعلام می‌کنند و به گوش مردم می‌رسانند.

جالب‌تر اینجا است که قسمت‌های زیادی از پیشگویی آنان که اصلاً واقع نشده است، مسکوت و پرده‌پوش می‌شود. کسی از آن‌ها نمی‌پرسد که آن‌ها چرا و چگونه واقع نشدند و چرا دروغ گفتید. آن‌ها هم هیچ مسئولیتی هم ندارند که به کسی جواب بدهند.

جالب‌تر از همه این است که این‌ها در پیشگویی‌های متعدد و متنوع خود تاریخ روز و ماه حادثه را ذکر نمی‌کنند. هر چه می‌گویند به عنوان حوادث سال ذکر می‌کنند. حال آنکه اگر این‌ها از وقوع آن‌ها به طور یقین اطلاع دارند، باید از تاریخ وقوع آن‌ها نیز باخبر باشند و خبر بدهند. بنابر آنچه به تفصیل گفتیم، آنچه کعب الاحبار درباره عمر و اجل حضرت عمر پیشگویی کرد، نه از کتاب آسمانی انبیاء کرام و نه از کتاب و نوشته بشر فهمیده بود، بلکه ناشی از جریان توطئه‌ای بود که او در آن شریک بود و از موعد حادثه به خوبی اطلاع داشت و تاریخ دقیق آن را می‌دانست و به حضرت عمر اطلاع داد.

چرا کعب الاحبار حادثه سوء قصد را قبل از وقوع به خلیفه مسلمین خبر داد؟

ج: کعب از آن دسته یهودیان هوشمند بود که طبیعتاً‌ از هر حادثه‌ای تا آنجا که ممکن باشد بهره می‌گیرند. او نیز به مقتضای همین طبیعت بدون آن که حضرت عمر یا دیگری از وجود توطئه بویی ببرد، به آن حضرت اطلاع داد تا از این کار بعداً بهره بگیرد.

او خواست مسلمین را با این زمینه‌سازی فریب دهد و به آن‌ها بفهماند که وی از کتب انبیای گذشته، از اموری آگاه است که کسی جز او نمی‌داند،‌ تا بدین سان مسلمین به او اطمینان پیدا کنند و هرچه بعداً بگوید به طور یقین قبول کنند.

او از این کار خود بهره گرفت، زیرا مسلمین به او اعتماد پیدا کردند. اقوالش را صحیح پنداشتند و بسیاری از قصص و اخبار نادرست بنی اسرائیلی را که بین آن‌ها اشاعه داد حق دانستند و قبول کردند. بعداً با دست خود آن‌ها را در تفسیر قرآن راه دادند و اکنون نیز موجود است، ولی خدا را شکر که علمای محقق اسلام مانند مرحوم شیخ الاسلام شیخ محمد عبده و امثاله به تحقیق پرداختند و این قبیل اخبار را که دسیسه و تدلیس او و امثال او از قبیل وهب بن منبه می‌باشد با ذکر دلیل قانع کننده مشخص نموده رد کردند.

با آنکه کعب الاحبار برای فریب دادن مردم از خود صلاح و تقوا نشان می‌داد و ماهرانه حفظ ظاهر می‌کرد، مع الوصف در اثر اخبار نادرست و غیر معقولی که از او شنیده می‌شد، اصحاب رسول الله نسبت به او سوء ظن پیدا کردند و او را آزمودند. برای آنان معلوم شد که او دروغ‌پرداز است. این مطلب را از جامع بخاری می‌شنویم که در صفحه ۱۳۶ جزء‌نهم ذکر کرده می‌گوید: «معاویه در مدینه در حضور جماعتی از قریش گفت: کعب الاحبار راستگوترین اهل کتاب بود، مع الوصف او را آزمودیم و محقق شد که او دروغ می‌گوید» [۱۷۲].

خواننده عزیز! همین‌طور که در زمان حیات رسول الله بودند، مردمی که خود را به ظاهر مسلمان نشان می‌دادند، ولی منافق و در باطن کافر بودند و به حدی ماهرانه کفر و نفاقشان را از مسلمین می‌پوشاندند که هیچ کس حتی رسول الله آن‌ها را به خوبی نمی‌شناخت، چنانکه قرآن کریم درباره آن‌ها می‌فرماید: ﴿مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡ[التوبة: ۱۰۱]. یعنی: «این کفار منافق به حدی در اخفاء کفر و پوشاندن نفاقشان کارآزموده و ورزیده‌اند که تو آن‌ها را نمی‌شناسی، فقط ما آن‌ها را می‌شناسیم».

همچنین پس از حیات رسول الله در دوره خلفای راشدین، بودند مردمی مخصوصاً از یهود که به ظاهر مسلمان شدند و برای راه یافتن به افساد عقیده مردم برانگیختن فتنه در بین آنان به حدی ماهرانه تظاهر به صلاح و تقوا می‌کردند که هیچ احدی به کفر و نفاقشان پی نمی‌برد.

خطر این منافقین در جهان اسلام بیش از خطر منافقین زمان رسول الله بود، زیرا این‌ها به عنوان این که اهل دین و کتاب آسمانی سابق می‌باشند، روایاتی از خود می‌ساختند و به ادعای این که از کتب انبیای گذشته می‌باشد در بین مسلمین اشاعه می‌دادند. کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله سباء از جمله چنین مردمی بودند.

طبق روایت بخاری که در صفحه ۱۴۶ جزء نهم آمده است: انتشار اخبار و روایات از اهل کتاب کار را به جایی رساند که عبدالله بن عباس از این امر به وحشت افتاده می‌گوید: «ای مسلمانان! چرا از اهل کتاب می‌پرسید، حال آن که کتاب‌تان (قرآن) که خدا بر رسولش (محمد) نازل فرموده جدیدترین کتابی است که می‌خوانید و تنها کتابی است که خالص است و هیچ شائبه و دست‌آوردی در آن راه نیافته است. این کتاب به شما تذکر داده که اهل کتاب (یهود و نصاری) کتاب خدا (تورات و انجیل) را تبدیل و تغییر دادند و از پیش خود از فکر خود مطالبی نوشتند و گفتند از نزد خدا نازل شده، تا از این راه از پیروانشان کمی پول به دست آورند. آیا آنچه از دانش که در قرآن آمده است برای شما کافی نیست و آیا علوم قرآن نباید شما را از مراجعه به آن‌ها بی‌نیاز و از پرسش از آن‌ها بازدارد؟ نه به خدا هیچ‌گاه ندیدیم که حتی یک نفر از آن‌ها چیزی درباره کتابی که بر شما نازل شده بپرسد».

چون هستند بعضی که کعب الاحبار را نمی‌شناسند و او را مسلمان صادق الایمان و از تابعین می‌دانند، لازم دانستم کمی از موضوع بحث کتاب خارج شویم و استطراداً درباره او که نامش را در قضیه توطئه قتل حضرت عمر ذکر کردیم، بحث کنیم و او را چنان که بوده نه آن طور که خود را می‌نموده، به خوانندگان گرامی معرفی کنیم تا پس از این هرگاه روایتی از او در کتابی به بینند یا در جایی از کسی بشنوند، حساب دستشان باشد، فریب نخورند و باور نکنند.

گفتیم دست‌اندرکاران توطئه قتل عمر خلیفه مسلمین، یکی هرمزان زردشتی بود، دوم جفینه مسیحی، سوم کعب الاحبار یهودی که بیوگرافی آن‌ها گذشت. اینک می‌رسیم به نفر چهارم که شخصی بود به نام فیروزان مشهور به ابولؤلؤ اهوازی. او نیز زردشتی و غلام مغیره بن شعبه بود و در مدینه مشغول آهنگری اشتغال داشت [۱۷۳].

این ناپاک اجرای نقشه قتل خلیفه مسلمین را به عهده گرفت و برای این کار هنگام صبح در مسجد کمین نشست و درست زمانی که آن حضرت در محراب مسجد ایستاد و برای افتتاح نماز صبح تکبیر گفت، با خنجری که خودش ساخته بود و آن را زهر آگین کرده بود، چندین ضربه بر آن حضرت وارد کرد و سیزده نفر دیگر از مسلمین را که می‌خواستند او را دستگیر نمایند نیز مجروح نمود. هفت نفر از آن‌ها در اثر شدت جراحت وارده درگذشتند و چون به وسیله یک نفر از مسلمین که پتو بر رویش اندخت، دستگیر شد، خود را فوراً با همین خنجر کشت تا جریان توطئه‌اش فاش نشود.

حضرت عمر در اثر ضربات خنجر توطئه دشمنان اسلام صبح روز چهارشنبه بیست و ششم ماه ذی الحجه سال بیست و سوم هجرت وفات یافت [۱۷۴].

مدت خلافت حضرت عمر ده سال، شش ماه و هیجده روز بود و مانند حضرت رسول و ابوبکر در سن شصت سالگی بدرود حیات گفت و به عالم اعلا شتافت.

چنانکه فهمیدیم توطئه‌گران قتل حضرت عمر خودی نبودند بلکه بیگانگان و دشمنانی بودند از قوم زردشتی و یهودی و نصاری که ملک و مملکتشان را از دست داده بودند و بغض اسلام و کینه مسلمین در قلوبشان می‌جوشید. در مبحث خلافت ابوبکر از روایت حذیفه بن الیمان صحابی جلیل رسول الله فهمیدیم مادامی که حضرت عمر در حیات باشد دروازه محکمی بر روی فتنه بسته شده و همین که آن حضرت از دنیا برود آن دروازه شکسته و فتنه آزاد می‌شود و برون می‌جهد.

در صفحه ۱۷۹ جزء ‌دوم الفتوحات الاسلامیة نیز حدیثی مؤید این مطلب از حضرت رسول روایت شده که می‌گوید: «روزی عمر بن الخطاب از مقابل رسول الله می‌گذشت. حضرت رسول فرمود: مادام که این مرد درمیان شما باشد بین شما و فتنه دروازه‌ای است که به شدت بسته شده و همین که او از میان شما برود آن دروازه باز خواهد شد.

اگر به سیر تاریخی و حوادثی که بعد از شهادت حضرت عمر در جریان اسلام به میان آمده‌اند کمی نظر کنیم به طور وضوح درمی‌یابیم که آنچه از حذیفه شنیدیم و آنچه از حضرت رسول روایت شده صحیح بوده و آنچه فرموده عملاً واقع گردید.

آری، بعد از شهادت آن بزرگوار میدان بس وسیعی برای فعالیت دشمنان اسلام و مسلمین فراهم شد و چنانکه می‌خواستند به خوبی به آرمان و آرزوی خود رسیدند. در بین مسلمین فتنه برانگیختند و اختلافات خردکننده‌ای در بین آنان به راه انداختند که منجر به منازعات داخلی و قتل خلیفه سوم و بعداً منتهی به قتل خلیفه چهارم گردید. پس از آن در طول تاریخ فتنه‌ها و آشوب‌ها متوالیاً یکی پس از دیگری به جهان اسلام و کیان مسلمین رسید و نتیجتاً امپراتوری عظیم اسلام که با دست توانای عمر به وجود آمد و بر جای دو امپراتوری عظیم دنیا نشست، از عظمت افتاد و قطعه قطعه شد و به حکومت‌های متعدد و ضعیفی مبدل گردید که هیچ کدام قادر نبود مستقلاً روی پای خود بایستد و بتواند به خوبی از خود دفاع نماید.

[۱۷۰] این عین نص عبارت عربی «الفتوحات الاسلامیة» است: «جاء‌كعب الاحبار إلى عمر فقال: يا اميرالـمؤمنين! اعهد فإنك ميت في ثلاث ليال. قال: وما يدريك؟ قال:‌ أجد ذلك في كتاب عندي. قال: عمراً ‌تجد (عمر بن الخطاب)؟ قال:‌ اللهم لا، ولكني أجد حليتك وصفتك وأنك قد فنى أجلك، فلما كان الغد جاءه كعب فقال: هي يومان فلما جاء الغد جاءه كعب فقال: مضى يومان وبقي يوم. فلما أصبح أخرج عمر إلى الصلاة. وكان يوكل بالصفوف رجالاً فإذا استوت كبر. فاستعمل أبولؤلؤ خنجراً له رأسان مجدد الطرفين نصابه في وسطه فلما كان ذلك اليوم كمن له أبولؤلؤ في الـمسجد في غمار الناس، وأمهله إلى أن كبر. ودخل في الصلاه فطعنه ثلاث طعنات». (ص۲۷۹ الی ۲۸۰ جزء دوم فتوحات الاسلامیة). [۱۷۱] کعب آمده بود تا از نتیجه قطعی حادثه مطلع و مطمئن شود. [۱۷۲] این است متن روایت بخاری «قَالَ أَبُو الْيَمَانِ أَخْبَرَنَا شُعَيْبٌ عَنِ الزُّهْرِىِّ أَخْبَرَنِى حُمَيْدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ سَمِعَ مُعَاوِيَةَ يُحَدِّثُ رَهْطًا مِنْ قُرَيْشٍ بِالْمَدِينَةِ، وَذَكَرَ كَعْبَ الأَحْبَارِ فَقَالَ إِنْ كَانَ مِنْ أَصْدَقِ هَؤُلاَءِ الْمُحَدِّثِينَ الَّذِينَ يُحَدِّثُونَ عَنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، وَإِنْ كُنَّا مَعَ ذَلِكَ لَنَبْلُو عَلَيْهِ الْكَذِبَ». ص۱۳۶ ج۹ بخاری. [۱۷۳] در بعضی از تواریخ دیده می‌شود که فیروزان نزد حضرت عمر از آقایش مغیره بن شعبه شکایت می‌کند و می‌گوید: «مالیاتی که روزانه از او می‌گیرد زیاد است و تقاضا می‌کند تا دستور دهد کم‌تر باشد». حضرت عمر می‌فرماید: روزی چند می‌پردازی؟ عرض می‌کند: دو درهم. حضرت عمر می‌پرسد: شغلت چیست؟ می‌گوید: مسگری، نقاشی و آهنگری. حضرت عمر می‌فرماید: با این سه شغل که داری روزی دو درهم خراج زیاد نیست. گویا فیروزان از اینجا کینه عمر را در دل می‌پروراند و اجرای نقشه قتل حضرت را به عهده می‌گیرد و عملی‌اش می‌کند. [۱۷۴] صفحه ۱۳۸ جزء‌چهارم البدایه والنهایة ابن الاثیر. ولی الفتوحات الاسلامیة در صفحه ۲۷۹ جزء دوم می‌گوید: صبح روز چهارشنبه بیست و ششم ذی الحجه مجروح شد و صبح یکشنبه اول محرم ۲۴ هجرت به خاک سپرده شد.