گلچینی از ریاض الصالحین

فهرست کتاب

۳- باب الصبر:
باب صبر

۳- باب الصبر:
باب صبر

قَالَ اللهُ تَعَالَى:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ[آل عمران: ۲۰۰].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! شکیبایی ورزید و استقامت و پایداری کنید».

وَقَالَ تَعَالَى:

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥[البقرة: ۱۵۵].

«و قطعاً شما را با چیزى از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود ثمرات و میوه‌ها آزمایش می‌کنیم، و به صابران مژده و بشارت بده».

وَقَالَ تَعَالَى:

﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ١٠[الزمر: ۱۰].

«قطعاً اجر و پاداش شکیبایان به تمام و کمال و بدون حساب داده می‌شود».

وَقَالَ تَعَالَى:

﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ٤٣[الشورى: ۴۳].

«کسی که شکیبایی کند و (از گناه دیگران) درگذرد، از زمره‌ی کارهای مطلوب است که باید بر آن عزم را جزم کرد و ماندگار شد».

وَقَالَ تَعَالَى:

﴿ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٣[البقرة: ۱۵۳].

«از بردباری و نماز یاری بجویید، که قطعاً، خداوند با صابران است».

وَقَالَ تَعَالَى:

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰبِرِينَ[محمد: ۳۱].

«قطعاً ما همه‌ی شما را آزمایش می‌کنیم تا معلوم شود مجاهدان و صابران شما چه کسانی هستند».

آیات در امر به صبر و فضیلت آن، فراوان و مشهور هستند.

۱۶- وعن أبي مَالِكٍ الأشْعريِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «الطُّهُورُ شَطْرُ الإِيمَانِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ تَمْلأُ الْمِيْزَانَ وَسُبْحَانَ اللهِ وَالحَمْدُ لِلَّهِ تَمْلآنِ أَوْ تَمْلأُ مَا بَيْنَ السَّموَاتِ وَالأَرْضِ، وَالصَّلاَةُ نُوْرٌ، والصَّدَقَةُ بُرْهَانٌ، وَالصَّبْرُ ضِيَاءٌ، والْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَكَ أَوْ عَلَيْكَ. كُلُّ النَّاسِ يَغْدُو، فَبِائِعٌ نَفْسَهُ فمُعْتِقُهَا، أَوْ مُوبِقُهَا» رواه مسلم.

۱۶. از ابومالک اشعریسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «پاکیزگی (طهارت) نصف ایمان است و «الحمد لله»، کفه‌ی ترازوی حسنات را پر می‌کند و «سبحان الله والحمد لله»فضای بین آسمان‌ها و زمین را پر می‌کنند، نماز نور است و زکات حجت، و صبر روشنی، و قرآن دلیلی است به نفع یا ضرر تو، همه‌ی مردم شب را به روز می‌آورند در حالی که با نفس خودشان معامله می‌کنند؛ یا آن را از هر بدی آزاد می‌کنند؛ یا آن را به هلاک و نابودی می‌کشانند» [۲۱].

۱۷- وَعَنْ أبي سَعيدٍ الْخُدْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ نَاساً مِنَ الأَنْصَارِ سَأَلُوا رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ فَأَعْطَاهُمْ، حَتَّى نَفِدَ مَا عِنْدَهُ، فَقَالَ لَهُمْ حِينَ أَنَفَقَ كُلَّ شَيْءٍ بِيَدِهِ: «مَا يَكُنْ مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ أدَّخِرَهُ عَنْكُمْ، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللهُ وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ، وَمَنْ يَتَصَبَّرْ يُصَبِّرْهُ اللَّهُ. وَمَا أُعْطِىَ أَحَدٌ عَطَاءً خَيْراً وَأَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ». مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ.

۱۷. از ابوسعید خدریسروایت شده است که فرمود: گروهی از انصار از پیامبرصچیزی خواستند، به آنها عطا فرمودند، دوباره توقع احسان از او کردند و پیامبرصبه آنها عطا فرمودند، در نتیجه آنچه داشت، تمام شد و هنگامی که تمام آنچه پیش خود داشت، با دست خود بخشید، فرمودند: «هرچه (مال) نزد من باشد، از شما دریغ نخواهم کرد و هرکس اهل بزرگ‌منشی و بی‌توقعی از دیگران باشد، خداوند او را پاداش می‌دهد (آبرویش را ـ در فقر ـ محفوظ می‌نماید) و هرکس اظهار بی‌نیازی بورزد و عزت‌نفس داشته باشد، خداوند او را بی‌نیاز می‌کند و هرکس خود را به شکیبایی عادت دهد، خداوند او را صبور می‌کند و به هیچ‌کس بخششی بهتر و بیشتر از صبر، داده نشده است» [۲۲].

۱۸- وَعَنْ صُهَيْبِ بْنِ سِنَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «عَجَباً لأمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ كُلَّهُ لَهُ خَيْرٌ، وَلَيْسَ ذَلِكَ لأِحَدٍ إِلاَّ للْمُؤْمِنِ: إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَكَرَ فَكَانَ خَيْراً لَهُ، وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَكَانَ خَيْراً لَهُ». رواه مسلم.

۱۸. و از صهیب بن سنانسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: حال مسلمان تعجب برانگیز است که همه‌ی کارهایش برای او خیر است و این وضع تنها برای مؤمن است که اگر چیزی که مایه‌ی شادی و سود است، برای او پیش آید، شکر می‌کند و خیر او در آن است و اگر ضرر (و سختی) برای او پیش آید، صبر می‌کند و خیر او در آن است».

۱۹- وعنْ أُسامَة بن زيد بن حَارثَةَ مَوْلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ (وَحِبِّهِ وَابْنِ حِبِّهِ) رضـِيَ اللهُ عَنْهُمَا، قالَ: أَرْسلَتْ بنْتُ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إنَّ ابْنِي قَدِ احتُضِرَ فَاشْهَدْنَا، فَأَرْسَلَ يُقْرِئُ السَّلامَ وَيَقُولُ: «إنَّ لِلَّهِ مَا أَخَذَ، وَلَهُ مَا أعْطَى، وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِأَجَلٍ مُسَمَّى، فَلْتَصْبِرْ وَلتَحْتَسِبْ» فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ تُقْسِمُ عَلَيْهِ لَيَأْتِيَنَّهَا. فَقَامَ وَمَعَهُ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ، وَمُعَاذُ ابْنُ جَبَلٍ، وَأُبَيُّ بْنَ كَعْبٍ، وَزَيْدُ بْنِ ثاَبِتٍ، وَرِجَالٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ، فَرُفِعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الصَّبِيُّ، فَأَقْعَدَهُ في حِجْرِهِ ونَفْسُهُ تَقَعْقَعُ، فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ، فَقَالَ سَعْدٌ: يَا رَسُولَ اللهِ! مَا هَذَا؟ فَقَالَ: «هَذِهِ رَحْمَةٌ جَعَلَهَا اللَّهُ تَعَالَى في قُلُوبِ عِبَادِهِ».

وفي روِايةٍ: «في قُلُوبِ مَنْ شَاءَ مِنْ عِبَادِهِ، وَإِنَّمَا يَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ». مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ.

۱۹. و از «اسامه بن زید بن حارثه» غلام آزاد کرده پیامبر صو دوست و پسر دوست او، بروایت شده است که دختر [۲۳]پیامبر صبه ایشان سفارش فرستاد که فرزندم در حال مرگ است؛ تشریف بیاورید؛ پیامبر صبه او سلام فرستادند و فرمودند: «خداوند، هرچه را که می‌گیرد یا عطا می‌کند، از آن او و ملک اوست و هرچیز نزد او، وقت معینی دارد؛ (بگویید:) صبر کند و به امید پاداش خداوند باشد»؛ باز سفارش فرستاد و سوگند داد که پیامبر صتشریف ببرد، پیامبر صبرخاست و «سعدبن عباده و معاذ بن جبل و ابی بن کعب و زید بن ثابت» و مردانی دیگرش در خدمت وی بودند؛ کودک را در حالی که تند نفس می‌زد و سینه‌اش بالا و پایین می‌رفت، به پیامبر صدادند، او را در آغوش گرفت، چشمان مبارک پیامبر صپر از اشک شد، سعدسفرمود: ای رسول خدا! این چیست؟ پیامبر صفرمودند: «این رحم است که خداوند متعال، در دل بندگانش قرار می‌دهد». و در روایتی دیگر آمده است: «خداوند متعال آن را در دل هر بنده‌ای که بخواهد، قرار می‌دهد و خداوند، تنها به بندگانی رحم می‌کند که به دیگران رحم می‌کنند».

۲۰- وَعَنْ أَنَسٍ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: مَرَّ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِامْرَأَةٍ تَبْكِي عِنْدَ قَبْرٍ فَقَالَ: «اتَّقِي اللهَ وَاصْبِرِي» فَقَالَتْ: إِلَيْكَ عَنِّي، فَإِنِّكَ لَمْ تُصَبْ بِمُصِيْبَتِىْ، وَلَمْ تعْرِفْهُ، فَقِيْلَ لَهَا: إِنَّهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَتَتْ بَابَ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمْ تَجِدْ عِنْدَهُ بَوَّابِيْنَ، فَقَالَتْ: لَمْ أَعْرِفْكَ، فَقَالَ: «إِنَّما الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الأُوْلَى» متفقٌ عليه.

۲۰. و از انسسروایت شده است که پیامبر صبر زنی که نزدیک قبری گریه می‌کرد، گذشت و فرمودند: «(ای زن!) پرهیزگار و صبور باش»، زن گفت: از من دور شو؛ زیرا تو به مصیبت من دچار نشده‌ای و پیامبر صرا نشناخت. به او گفتند: این، رسول خداست، زن (برای عذرخواهی) به خانه‌ی پیامبر صآمد و در آنجا حاجب و دربانی نیافت، (دلیل آن که آن زن، پیامبر صرا نشناخت، همین رفتار عادی وساده‌ای ایشان به نسبت حاکمان و قدرتمندان بود) گفت: تو را نشناختم، پیامبرصفرمودند: «صبر، تنها در آغاز مصیبت است (زمانی که شخص از وقوع آن باخبر می‌شود)».

در روایتی دیگر از مسلم آمده است: پیامبرصزنی را دید که بر کودک خود گریه می‌کرد.

۲۱- وَعَنْ أبي هَرَيرَةَ رَضي اللَّه عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قالَ: «يَقولُ اللَّهُ تَعَالَى: مَا لِعَبْدِي الْمُؤْمِنِ عِنْدِي جَزَاءٌ إِذَا قَبَضْتُ صَفِيَّهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا ثُمَّ احْتَسَبهُ إِلاَّ الْجَنَّة» رواه البخاري.

۲۱. و از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال می‌فرماید: «من برای بنده‌ی مؤمن خود ـ وقتی که فرد دلبند و برگزیده‌اش از اهل دنیا را از او می‌گیرم و او برای رضا و به امید جزای من، صبر می‌کند ـ پاداشی جز بهشت در نزدم ندارم» [۲۴].

۲۲- وعَنْ عائشَةَ رضي اللَّهُ عنها أنَهَا سَأَلَتْ رسولَ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَن الطَّاعونِ، فَأَخبَرَهَا أَنَهُ كَانَ عَذَاباً يَبْعَثُهُ اللَّه تعالى عَلَى منْ يَشَاءُ، فَجَعَلَهُ اللَّهُ تعالَى رحْمةً للْمُؤْمنِينَ، فَلَيْسَ مِنْ عَبْدٍ يَقَعُ في الطَّاعُون فَيَمْكُثُ في بلَدِهِ صَابِراً مُحْتَسِباً يَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ يُصِيبُهُ إِلاَّ مَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ إِلاَّ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الشَّهِيدِ» رواه البخاري.

۲۲. و از ام‌المؤمنین حضرت عایشهلروایت شده است که فرمود: از پیامبرصدر باره‌ی طاعون پرسیدم، فرمودند: « طاعون عذابی بوده که خداوند آنرا بر کسی که می‌خواست نازل می‌نمود؛ اما خداوند آن را برای مؤمنان (موجب) رحمت قرار داده، و هیچ بنده‌ای نیست که به طاعون مبتلا شود و با آن حال در شهر خود بماند و صبر کند و چنان معتقد باشد که جز آنچه پروردگار برایش تقدیر کرده است، چیزی بر سر او نمی‌آید، مگر آن که (پاداش) بیماری او، برایش مانند اجر و پاداش شهید است» [۲۵].

۲۳- وعَنْ أَنسٍ رضي اللَّه عنه قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ: إِذَا ابْتَلَيْتُ عَبْدِيْ بِـحَبِيْبَتَيْهِ فَصَبَرَ عَوَّضْتُهُ مِنْهُمَا الْجَنَّةَ» يُرِيْدُ عَيْنَيْهِ، رواه البخاريُّ.

۲۳. و از انسسروایت شده است که فرمود: از پیامبرصشنیدم که می‌فرمودند: «خداوند متعال می‌فرماید: «هرکس را به بلای کوری دو چشم دچار کنم و صبر کند، در عوض دو چشمش، بهشت را به او عطا می‌کنم» [۲۶].

۲۴- وعنْ عبْدِ اللَّه بنِ مسْعُودٍ رضيَ اللَّه عنه قَالَ: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلىَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَحْكِيْ نَبِيّاً مِّنَ الأَنْبِيَاءِ، صَلَواتُ اللَّهِ وَسَلاَمُهُ عَلَيْهِمْ، ضَرَبَهُ قَوْمُهُ فَأَدْمَـوْهُ وَهُوَ يَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ، يَقُولُ: «اللَّهمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِيْ فإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» متفقٌ عَلَيْه.

۲۴. و از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که فرمود: (چنان خوب به یاد دارم که) گویی به پیامبرصنگاه می‌کنم که حکایت یکی از پیامبران صرا بازگو می‌فرماید که: قومش او را زدند و خون‌آلودش کردند و او خون صورتش را پاک می‌کرد و می‌فرمود: پروردگارا! قوم مرا هدایت کن، چون که آنها نمی‌فهمند» [۲۷].

۲۵- وَعَنْ أَبي سَعيدٍ وأَبي هُرَيْرة رضي اللَّه عَنْهُمَا عن النَّبيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا يُصِيبُ الْمُسْلِمَ مِنْ نَصَبٍ وَلاَ وَصَبٍ وَلاَ هَمٍّ وَلاَ حَزَنٍ وَلاَ أَذًى وَلاَ غَمٍّ، حتَّى الشَّوْكَةُ يُشَاكُهَا إِلاَّ كَفَّرَ اللَّهُ بِهَا مِنْ خَطَايَاهُ» متفقٌ عليه.

۲۵. و از ابوسعید و ابوهریره بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ رنج و بیماری و غم و اندوه و آزار و اذیتی به شخص مسلمان نمی‌رسد و یا حتی خاری در پای او فرو نمی‌رود، جز آن که خداوند آن را کفاره‌ی گناهانش قرار می‌دهد» [۲۸].

۲۶- وعنْ أَبي هُرَيرةَ رضيَ اللَّهُ عنه قال: قال رسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَيْراً يُصِبْ مِنْهُ»: رواه البخاري.

۲۶. و از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبرصفرمودند: «کسی که خداوند، خیر و نیکی او را بخواهد، او را به بلایی دچار (و با سختی‌ها، امتحان) می‌کند» [۲۹].

۲۷- وعَنْ أَنَسٍ رضي اللَّهُ عنه قال: قال رسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لا يَتَمَنِيَنَّ أَحدُكُمُ الْمَوْتَ لِضُرٍّ أَصَابَهُ، فَإِنْ كَانَ لا بُدَّ فَاعِلاً فَلْيَقُلْ: اللَّهُمَّ أَحْيِنِيْ مَا كَانَتْ الْحَيَاةُ خَيْراً لِيْ وَتَوَفَّني إِذَا كَانَتِ الْوفاَةُ خَيْراً لِيْ» متفق عليه.

۲۷. و از انسسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ‌یک از شما هرگز به‌خاطر ضرر و مصیبتی که به او رسیده است، تمنای مرگ نکند و اگر ناچار شد چنین کند، (از روی ناچاری چیزی می‌گوید)، باید بگوید: خدایا! اگر زندگی برای من خوب است، مرا زنده نگه‌دار و اگر مرگ به خیر و صلاح من است، مرا بمیران» [۳۰].

۲۸- وعنْ خَبَّابِ بْن الأَرتِّ رضيَ اللَّهُ عنه قال: شَكَوْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُو مُتَوسِّدٌ بُردةً لَهُ في ظِلِّ الْكَعْبةِ، فَقُلْنَا: أَلا تَسْتَنْصِرُ لَنَا أَلا تَدْعُو لَنَا؟ فَقَالَ: قَد كَانَ مَنْ قَبْلكُمْ يُؤْخَذُ الرَّجُلُ فيُحْفَرُ لَهُ في الأَرْضِ فَيُجْعَلُ فِيهَا، ثمَّ يُؤْتَى بالْمِنْشَارِ فَيُوضَعُ علَى رَأْسِهِ فَيُجْعَلُ نِصْفَيْنِ، وَيُمْشَطُ بِأَمْشاطِ الْحَدِيْدِ مَا دُونَ لَحْمِهِ وَعَظْمِهِ، ما يَصُدُّهُ ذلكَ عَنْ دِينِهِ، واللَّهِ لَيُتِمَّنَّ اللَّهُ هَذَا الأَمْرَ حتَّى يَسِيرَ الرَّاكِبُ مِنْ صنْعاءَ إِلَى حَضْرمْوتَ لا يخافُ إِلاَّ اللهَ والذِّئْبَ عَلَى غَنَمِهِ، ولَكِنَّكُمْ تَسْتَعْجِلُونَ» رواه البخاري.

۲۸. و از خباب‌بن ارتسروایت شده است که فرمود: به پیامبر صدر حالی که بُرده‌ی (لباس راه‌راه) خویش را بالش ساخته و در سایه‌ی کعبه تکیه کرده بود، شکایت بردیم و گفتیم: آیا برای ما طلب فتح و نصرت نمی‌کنی؟! آیا برای ما دعای خیر نمی‌فرمایی؟! فرمودند: «در زمان‌های گذشته، شخصی را می‌گرفتند و برای او گودالی در زمین می‌کندند و او را زنده در آن قرار داده، اره بر سرش نهاده، او را دو نیم می‌کردند و شانه‌ی آهنی را بر تمام گوشت و استخوان بدن او می‌کشیدند و این (شکنجه‌های طاقت‌فرسا)، او را از دینش باز نمی‌داشت؛ به خدا سوگند، خداوند، این امر (اسلام) را به اتمام و انجام می‌رساند تا جایی که مسافر از «صنعا» به «حضرموت» می‌رود و جز از خداوند، از هیچ چیز دیگری نمی‌ترسد (مگر آن ‌که) از گرگی که به گوسفندانش زده است، بترسد! [۳۱]ولی شما عجله می‌کنید».

۲۹- وَعَنْ أنَسٍ رضي اللَّه عنه قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدِهِ خَيْراً عجَّلَ لَهُ الْعُقُوبةَ في الدُّنْيَا، وإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعبدِهِ الشَّرَّ أمْسَكَ عنْهُ بذَنْبِهِ حَتَّى يُوافِيَ بهِ يَومَ الْقِيامةِ».

وقَالَ النبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ عِظَمَ الْجَزَاءِ مَعَ عِظَمِ الْبَلاَءِ، وإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا أَحَبَّ قَوماً ابتَلاَهُمْ، فَمَنْ رَضِيَ فلَهُ الرِّضَا، ومَنْ سَخِطَ فَلَهُ السُّخْطُ» رواه الترمذي وقَالَ: حديثٌ حسنٌ.

۲۹. و از انسسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر گاه خداوند، خیر و نیکی بنده‌ای را بخواهد، عقوبت او را به تعجیل می‌اندازد و در این جهان عقاب می‌بیند، و اگر نسبت به بنده‌ای اراده‌ی شر نماید، او را در گناهش به حال خود وا می‌گذارد تا در روز قیامت، به حساب او برسد».

پیامبرصفرمودند: «بزرگی اجر، منوط به بزرگی مصیبت است و خداوند متعال هرگاه طایفه‌ای را دوست بدارد، آنها را به مصائب و سختی‌ها دچار می‌کند؛ آن‌گاه کسی که راضی و شاکر باشد، رضای خدا را به دست آورده است و کسی که ناراضی و ناسپاس باشد، غضب و نارضایتی خدا را برای خود خریده است» [۳۲].

۳۰- وعنْ أَنَسٍ رضي اللَّه عنه قال: كَانَ ابْنٌ لأبي طلْحةَ رضي اللَّه عنه يَشْتَكي، فخرج أبُوطَلْحة، فَقُبِضَ الصَّبِيُّ، فَلَمَّا رَجَعَ أَبُوطَلْحةَ قال: ما فَعَلَ ابنِي؟ قَالَت أُمُّ سُلَيْم وَهِيَ أُمُّ الصَّبيِّ: هو أَسْكَنُ مَا كَانَ، فَقَرَّبَتْ إِلَيْهِ الْعَشَاءَ فَتَعَشَّى، ثُمَّ أَصَابَ مِنْهَا، فَلَمَّا فَرِغَ قَالَتْ: وَارُوْا الصَّبيَّ، فَلَمَّا أَصْبحَ أَبُو طَلْحَة أَتَى رسولَ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبرَهُ، فَقَالَ: «أَعرَّسْتُمُ اللَّيْلَةَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قال: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهُمَا» فَولَدَتْ غُلاماً فقَالَ لِي أَبُو طَلْحَةَ: احْمِلْهُ حتَّى تَأَتِيَ بِهِ النبيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وبَعثَ مَعهُ بِتَمْرَاتٍ، فقال: «أَمَعَهُ شْيءٌ؟» قَالَ: نَعَمْ، تَمَرَاتٌ فَأَخَذَهَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَمَضَغَهَا، ثُمَّ أَخذَهَا مِنْ فِيهِ فَجَعَلَهَا في فِيِّ الصَّبيِّ ثُمَّ حَنَّكَهُ وسمَّاهُ عبدَ اللَّهِ. متفقٌ عليه.

وفي روايةٍ للْبُخَاريِّ: قال ابْنُ عُيَيْنَة: فَقَالَ رجُلٌ منَ الأَنْصارِ: فَرَأَيْتُ تَسعةَ أَوْلادٍ كلُّهُمْ قدْ قَرؤُوا الْقُرْآنَ، يعْنِي مِنْ أَوْلادِ عَبْدِ اللَّه الْموْلُودِ.

وفي روايةٍ لمسلِم: ماتَ ابْنٌ لأبِي طَلْحَةَ مِنْ أُمِّ سُلَيْمٍ، فَقَالَتْ لأهْلِهَا: لا تُحَدِّثُوا أَبَا طَلْحَةَ بابنِهِ حتَّى أَكُونَ أَنَا أُحَدِّثُهُ، فَجَاءَ فَقَرَّبَتْ إِلَيْهِ عَشَاءً فَأَكَلَ وشَرِبَ، ثُمَّ تَصنَّعتْ لهُ أَحْسنَ ما كانتْ تَصَنَّعُ قَبْلَ ذلكَ، فَوقَعَ بِهَا، فَلَمَّا أَنْ رأَتْ أَنَّهُ قَدْ شَبِعِ وأَصَابَ مِنْها قَالتْ: يا أَبَا طلْحةَ، أَرَايْتَ لَوْ أَنَّ قَوْماً أَعارُوا عارِيتهُمْ أَهْل بيْتٍ فَطَلبوا عاريَتَهُم، ألَهُمْ أَنْ يمْنَعُوهَا؟ قَالَ: لا، فَقَالَتْ: فاحتسِبْ ابْنَكَ. قَالَ: فغَضِبَ، ثُمَّ قَالَ: تركتنِي حتَّى إِذَا تَلطَّخْتُ ثُمَّ أَخْبرتِني بِابْني، فَانْطَلَقَ حتَّى أَتَى رسولَ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فأخْبَرهُ بما كَانَ، فَقَالَ رسولُ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «بَاركَ اللَّه لكُما في ليْلتِكُما». قَالَ: فَحَمَلَتْ، قَالَ: وكَانَ رسول اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ في سَفَرٍ وهِي مَعَهُ وكَانَ رسولُ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَتَى الْمَدِينَةِ مِنْ سَفَرٍ لاَ يَطْرُقُها طُرُوقاً فَدنَوْا مِنَ الْمَدِينَةِ، فَضَرَبَهَا الْمَخَاضُ، فَاحْتَبَس عَلَيْهَا أَبُو طلْحَةَ، وانْطلَقَ رسولُ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. قَالَ: يقُولُ أَبُو طَلْحةَ: إِنَّكَ لتعلمُ يَا ربِّ أَنَّهُ يُعْجِبُنِيْ أَنْ أَخْرُجَ معَ رسولِ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا خَرَجَ، وأَدْخُلَ مَعهُ إِذَا دَخَلَ، وقَدِ احْتَبَسْتُ بِما تَرى. تقولُ أُمُّ سُلَيْمٍ: يا أَبَا طلْحةَ مَا أَجِد الَّذي كنْتُ أَجِدُ، انْطَلِقْ، فانْطَلقْنَا، وضَربهَا المَخاضُ حينَ قَدِمَا فَولَدتْ غُلاماً. فقالَتْ لِي أُمِّي: يا أَنَسُ لا يُرْضِعُهُ أَحدٌ تَغْدُوَ بِهِ عَلَى رسُول اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فلمَّا أَصْبحَ احتملْتُهُ فانطَلقْتُ بِهِ إِلَى رسولِ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. وذَكَرَ تمامَ الْحَدِيثِ.

۳۰. از انسسروایت شده است که یک پسر ابوطلحه، بیمار شد و از درد می‌نالید؛ ابوطلحه از منزل خارج شد و کودک فوت کرد، وقتی بازگشت، حال فرزندش را جویا شد، ام‌سلیم مادر کودک گفت: او از هر وقت آرام‌تر است و غذای شام را حاضر کرد و ابوطلحه غذا را خورد و با او نزدیکی کرد؛ پس از فراغت ام‌سلیم به او گفت: کودک را دفن کردند؛ وقتی که صبح شد ابوطلحه به نزد پیامبرصآمد و ایشان را از جریان باخبر ساخت، پیامبرصفرمودند: «آیا شب با هم نزدیکی کردید؟» گفت: بله، پیامبرصفرمودند: «خدایا! بر هردو مبارک گردان؛ (چندی بعد) ام‌سلیم پسری به دنیا آورد، ابوطلحه به من (انس) گفت: کودک را نزد پیامبر صببر و همراه با او چند خرما فرستاد؛ پیامبرصفرمودند: «آیا همراه او چیزی هست؟» گفتند: بله، چند خرما همراه اوست، پیامبرصآن را گرفت و یک خرما را در دهان خود گذاشت و جوید، سپس از دهان مبارک خود بیرون آورد و در دهان کودک گذاشت و او را تحنک کرد (با انگشت، خرما را در داخل دهان و کام کودک مالید) و نام او را عبدالله نهاد [۳۳].

در روایتی دیگر از بخاری آمده است: ابن‌عیینه می‌گوید: مردی از انصار گفت: از فرزندان همان عبدالله (‌بن ابوطلحه)، نه فرزند قرآن خوان را دیدم.

در روایتی دیگر از مسلم آمده است: یکی از پسران ابوطلحه که از زنش، ام سلیم بود، فوت کرد، ام‌سلیم به اهل خانه گفت: از این قضیه چیزی به او ابوطلحه نگویید تا خودم به او بگویم. ابوطلحه به خانه آمد، ام‌سلیم غذای شام را برای او حاضر کرد و بعد از خوردن غذا، بهتر از همیشه خود را برای او آماده و آراسته کرد و ابوطلحه با او نزدیکی کرد؛ وقتی ام‌سلیم دید که شوهرش از طعام سیر شده و نزدیکی کرده است، گفت: ای ابوطلحه! اگر گروهی چیزی را به امانت به خانواده‌ای بدهند و سپس آن را مطالبه کنند، آیا آن خانواده حق دارند آن ﭼیز را به صاحبانش پس ندهند؟! ابوطلحه جواب داد: نه؛ زن گفت: پسرت را هم، چنین به حساب آور (و در غم او صبر پیشه کن و از خدا پاداش بخواه!) ابوطلحه عصبانی شد و گفت: گذاشتی تا من (به جماع) آلوده شوم، آن‌گاه مرا از مرگ فرزندم مطلع می‌کنی؟! بیرون رفت تا به خدمت پیامبر صرسید و جریان را در خدمت ایشان، بازگو کرد، پیامبرصفرمودند: «خداوند، شب شما را با برکت کند». ابوطلحه می‌گوید: زنم حامله شد و من و او در سفری، در خدمت پیامبرصبودیم و پیامبرصوقتی که از سفری به مدینه بازمی‌گشتند هنگام شب وارد شهر نمی‌شد، چون به مدینه نزدیک شدیم درد زایمان به ام‌سلیم دست داد و ابوطلحه نزد او ماند و پیامبرصتشریف بردند؛ ابوطلحه فرمود: پروردگارا! تو می‌دانی که من دوست دارم در حین خروج و ورود پیامبر صاز مدینه در خدمت ایشان باشم و اکنون به علت این وضع در اینجا گرفتار مانده‌ام، ام‌سلیم فرمود: ای ابوطلحه! دردی که داشتم نماند، برویم و رفتند و وقتی که به شهر رسیدند، باز درد زایمان به سراغ او آمد و پسری به دنیا آورد. مادرم به من (انس) گفت: ای انس! هیچ‌کس نباید او را شیر بدهد تا صبح او را پیش پیامبر صببری، وقتی صبح شد، او را برداشتم و نزد پیامبر بردم؛... و باقی حدیث را همانند بالا ذکر کرد.

۳۱- وعنْ أَبِي هُريرةَ رضي اللَّهُ عَنْهُ أَن رسولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَيْسَ الشَّدِيْدُ بِالصُّرَعَةِ، إِنمَّا الشَّدِيْدُ الَّذيْ يَمْلِكُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ» متفقٌ عليه.

۳۱. ازابوهریرهسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: پر زور و پهلوان کسی نیست که شخصی را به زمین بزند، بلکه پر زور کسی است که هنگام خشم، بر خود مسلط و خویشتندار باشد» [۳۴].

۳۲- وعنْ سُلَيْمانَ بْنِ صُرَدٍ رضي اللَّه عنهُ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً مَعَ النَّبِي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ورجُلانِ يِسْتَبَّانِ، وأََحَدُهُمَا قَدِ احْمَرَّ وَجْهُهُ. وانْتفَخَتْ أوْدَاجُهُ. فَقالَ رسولُ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنِّي لأعلَمُ كَلِمةً لَوْ قَالَهَا لَذَهَبَ عنْهُ ما يجِدُ، لوْ قَالَ: أَعْوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ذَهَبَ عنْهُ ما يَجِدُ. فقَالُوا لَهُ: إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «تعوَّذْ بِاللِّهِ مِن الشَّيَطانِ الرَّجِيمِ». متفقٌ عليه.

۳۲. و از سلیمان بن صردسروایت شده است که فرمود: در حضور پیامبرصنشسته بودم، دو مرد همدیگر را دشنام می‌دادند و یکی از آنها چهره‌اش سرخ شده و رگ‌های گردنش باد کرده بود؛ پیامبرصفرمودند: «کلمه‌ای می‌دانم که اگر آن مرد آن را بگوید، آن حالت او از بین می‌رود، اگر بگوید: اعوذ بالله من‌الشیطان‌الرجیم (پناه می‌برم به خدا از شر شیطان رانده شده) خشم او برطرف می‌شود» اصحابش به او گفتند: پیامبر صمی‌فرماید: «از شر شیطان رانده شده، به خدا پناه ببر!» [۳۵].

۳۳- وعنْ أَبِي هُريْرَةَ رَضيَ اللَّهُ عنهُ أَنَّ رَجُلاً قَالَ للنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أوْصِنِيْ، قَالَ: «لا تَغضَبْ» فَردَّدَ مِراراً قَالَ: «لا تَغْضَبْ» رواه البخاريُّ.

۳۳. و از ابوهریرهسروایت شده است که مردی به پیامبرصگفت: مرا وصیتی بفرما! پیامبرصفرمودند: «خشمگین و عصبانی نشو»؛ مرد، چندین بار این سخن خود را تکرار کرد و پیامبرصباز فرمودند: «عصبانی و خشمگین نشو» [۳۶].

۳۴- وعَن ابْنِ مسْعُودٍ رضي اللَّه عنه أنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّهَا سَتكُونُ بَعْدِىْ أَثَرَةٌ وَأُمُورٌ تُنْكِرونَها، قَالُوا: يا رسُولَ اللَّهِ فَما تَأمرُنا؟ قالَ: تُؤَدُّونَ الْحقَّ الَّذي عَلَيْكُمْ وتَسْألونَ اللَّهِ الذيْ لَكُمْ» متفقٌ عليه.

۳۴. و از ابن‌مسعودسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بعد از من، اثره (خودخواهی و تملک چیزی که دیگران هم در آن حقی دارند، تنها برای خود) و اموری که آنها را زشت می‌پندارید، واقع می‌شود»؛ اصحاب گفتند: ای رسول خدا! در این مورد، به ما چه دستوری می‌دهید؟ فرمودند: «حقی که بر شماست، ادا کنید و حق خود را از خداوند درخواست نمایید» [۳۷].

۳۵- وَعنْ عَبْدِ اللَّه بْنِ أبي أَوْفى -رضي اللَّهُ عنهمَا- أَنَّ رسولَ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ في بعْضِ أَيَّامِهِ التي لَقِيَ فِيهَا الْعَدُوَّ، انْتَظرَ حَتَّى إِذَا مَالَتِ الشَّمْسُ قَامَ فِيهمْ فَقَالَ: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ! لا تَتَمَنَّوا لِقَاءَ الْعَدُوِّ، وَاسْأَلُوا اللَّهَ العَافِيَةَ، فَإِذَا لقيتُموهُمْ فَاصْبِرُوا، وَاعْلَمُوا أَنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ ظِلاَلِ السُّيُوفِ» ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «اللَّهُمَّ مُنْزِلَ الْكِتَابِ وَمُجْرِيَ السَّحَابِ، وَهَازِمَ الأحزاب، اهْزِمْهُمْ وَانْصُرْنا عَلَيْهِمْ». متفقٌ عليه وباللَّه التَّوْفيقُ.

۳۵. و از عبدالله بن ابی اوفی بروایت شده است که پیامبرصدر یکی از روزهایی که با دشمن رو به ‌رو شدند، منتظر ماندند تا خورشید از وسط آسمان گذشت، آن‌گاه در میان اصحاب بلند شدند و فرمودند: «ای مردم! رو به ‌رو شدن با دشمن را آرزو نکنید و در پناه بودن و نجات از دشمن و سلامتی را از خدا بخواهید و چون با دشمن رو به رو شدید، صبور و بردبار باشید و بدانید که بهشت، زیر سایه‌ی شمشیرها می‌باشد؛ سپس فرمودند: «بار خدایا! ای نازل‌ کننده‌ی کتاب! ای گرداننده‌ی ابرها! ای شکست دهنده‌ی گروه‌های دشمن! آنها را شکست ده و ما را بر آنان پیروز فرما!» [۳۸].

موفقیت از (جانب) خداست.

[۲۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۳)]. [۲۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۴۹۶)، م (۱۰۵۳)]. [۲۳] این دختر، حضرت زینبلبوده است ـ ویراستاران. [۲۴] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۴۲۴]. [۲۵] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۷۳۴]. [۲۶] متفق علیه است؛ [خ (۵۶۵۳)]. [۲۷] متفق علیه است؛ [خ (۲۴۷۷)، م (۱۷۹۲)]. [۲۸] متفق علیه است؛ [خ (۵۶۴۱)، م (۲۵۷۳)]. [۲۹] متفق روایت کرده است؛ [خ (۵۶۴۵)]. [۳۰] متفق علیه است؛ [خ (۵۶۷۱)، م (۲۶۸۰)]. [۳۱] می‌فرمایند: شخص چون در «دارالسلام» و در تحت قدرت و گستره‌ی اسلام است، هیچ «انسانی» به او ودینش کاری نخواهد داشت ـ ویراستاران. [۳۲] ترمذی روایت کرده [(۲۳۹۸)] و گفته است: حدیثی حسن است. [۳۳] متفق علیه است؛ [خ (۱۳۰۱)، م (۲۱۴۴)]. [۳۴] متفق علیه است؛ [خ (۶۱۱۴)، م (۲۶۰۹)]. [۳۵] متفق علیه است؛ [خ (۳۸۸۲)، م (۲۶۱۰)]. [۳۶] بخاری روایت کرده است؛ [(۶۱۱۶)]. [۳۷] متفق علیه است؛ [خ(۷۰۵۲)، م (۱۸۴۳)]. [۳۸] متفق علیه است؛ [خ(۲۸۱۸)، م (۱۷۴۲)].