۴۹- باب إجراء أحكام الناس على الظاهر وسرائرهم إلى الله تعالى:
باب قضاوت در بارهی مردم برحسب ظاهر و (ارجاع) نهاد و درون آنها به خداوند متعال
قَالَ اللهُ تَعَالَی:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ﴾[التوبة: ۵].
«اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند، دیگر آنها را به حال خود بگذارید».
۲۵۲- وعن طَارِقِ بن أُشَيْمٍ -رضي اللَّه عنه- قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ قَالَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَكَفَرَ بِما يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ، حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ، وَحِسابُهُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى» رواه مسلم.
۳۹۱. و از طارق بن اشیمسروایت شده است که فرمود: از پیامبر صشنیدم که میفرمودند: «هرکس بگوید: لا إله إلا الله(جز الله، هیچ معبودی نیست) و همهی آنچه را که عبادت میشود ـ جز خدا ـ انکار کرد و به آن کافر شد، مال و خون او حرام و حساب (اعمال پنهان و درون) او با خداست» [۲۴۸].
۲۵۳- وعن المقْدَادِ بنِ الأَسْوَدِ، رضي اللَّه عنه، قَالَ: قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَرَأَيْتَ إِنْ لَقِيْتُ رَجُلاً مِنَ الكُفَّارِ، فَاقْتَتَلْنَا، فَضَرَبَ إِحْدَى يَدَيَّ بِالسَّيْفِ، فَقَطَعَهَا ثُمَّ لاذَ مِنِّي بِشَجَرَةٍ، فَقَالَ: أَسْلَمْتُ للَّهِ، أَأَقْتُلُهُ يا رسولَ اللَّه بَعْدَ أَنْ قَالَها؟ فَقَالَ: «لا تَقْتُلْهُ»، فَقُلْتُ يا رسُولَ اللَّهِ قطعَ إِحدَى يَدَيَّ، ثُمَّ قَالَ ذَلِكَ بَعْدَمَا قَطَعَهَا؟ فَقَالَ: «لاَ تَقْتُلْهُ، فِإِنْ قَتَلْتَهُ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَتِكَ قَبْلَ أَنْ تَقْتُلَهُ. وَإِنَّكَ بِمَنْزِلَتِهِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ كَلِمَتَهُ الَّتِيْ قَالَ» متفقٌ عليه.
ومعنى «إِنَّهُ بِمَنْزِلَتِكَ» أَيْ: مَعْصُومُ الدَّمِ مَحْكُومٌ بِإِسْلامِهِ، ومعنى «إنَّكَ بِمَنْزِلَته» أَيْ: مُبَاحُ الدَّمِ بِالْقِصَاص لِوَرَثَتِهِ، لا أَنَّهُ بِمَنْزِلَتِهِ في الْكُفْرِ، واللَّه أعلم.
۲۵۳. و از مقداد بن اسودسروایت شده است که فرمود: به پیامبرصگفتم: اگر با مردی از کافران برخورد کنم و در بین ما جنگ واقع شود و او یک دست مرا با شمشیر قطع کند، و سپس (از ترس) من به درختی پناه ببرد و بگوید: به خدا تسلیم شدم و اسلام آوردم، آیا بعد از آنکه این را گفت (کلمهی طیبه را بر زبان آورد)، او را بکشم؟ پیامبر صفرمودند: نه، او را نکش؛ گفتم: ای رسول خدا! یک دست مرا قطع کرده و بعد از قطع آن، این کلمه را گفته است! فرمودند: او را نکش که اگر او را بکشی، او به منزلهی تو در قبل از وقتی است که او را بکشی (مسلمان است) و تو به منزلهی او هستی در پیش از زمانی که آن حرفش را بزند» [۲۴۹].
معنی این که میفرماید: «او به منزلهی توست» این است که خونش محفوظ و حرام است و مسلمان به حساب میآید و این که: «تو به منزلهی او هستی»، یعنی: خونت برای قصاص از طرف ورثهی او مباح است و میتوانند تو را [چون مسلمانی را کشتهای]، قصاص کنند و بکشند و به این معنی نیست که: «تو در کافر بودن به منزلهی او هستی» ـ و خداوند آگاهتر است.
۲۵۴- وعن عبدِ اللَّه بنِ عتبة بن مسعودٍ قال: سمِعْتُ عُمَر بْنَ الخَطَّابِ، رضي اللَّه عنه يقولُ: «إِنَّ نَاساً كَانُوا يُؤْخَذُونَ بالوَحْي في عَهْدِ رَسُولِ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وإِنَّ الوَحْيَ قَدِ انْقَطَعَ، وإِنَّمَا نَأْخُذُكُمُ الآنَ بِمَا ظَهَرَ لَنَا مِنْ أَعْمَالِكُمْ، فَمَنْ أَظْهَرَ لَنا خَيْراً، أَمَّنَّاهُ، وقرَّبْنَاهُ وَلَيْس لَنَا مِنْ سَرِيْرَتِهِ شَيْءٌ، اللَّهُ يُحاسِبُهُ في سرِيرَتِهِ، ومَنْ أَظْهَرَ لَنَا سُوءاً، لَمْ نَأْمَنْهُ، وَلَمْ نُصَدِّقْهُ وإِنْ قال: إِنَّ سَرِيرَتَهُ حَسَنَةٌ» رواه البخاري.
۲۵۴. و از عبدالله بن عتبه بن مسعود روایت شده است که فرمود: از عمر بن خطابسشنیدم که میفرمودند: بعضی از مردم در زمان پیامبرصبا وحی مؤاخذه میشدند، اما اکنون وحی قطع شده است و ما شما را با اعمالتان مؤاخذه میکنیم، هرکس کار نیک انجام دهد و از او ظاهر شود، ما او را امان میدهیم و به خود نزدیک میکنیم و به اعمال پنهان و نهاد او اطلاعی و کاری نداریم، و خداوند خود، او را در مورد آن محاسبه میکند و هرکس کار بد انجام دهد و از او ظاهر شود، او را امان نمیدهیم و رفتار او را تصدیق نمیکنیم، هرچند که بگوید: اعمال پنهان و نهاد و درون او خوب است [۲۵۰].
[۲۴۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۳)]. [۲۴۹] متفق علیه است؛ [خ (۴۰۱۹)، م (۹۵)]. [۲۵۰] بخاری روایت کرده است؛ [(۲۶۴۱)].