۶۲- باب الإيثار والمواساة
باب ایثار و کمک به یکدیگر
قَالَ اللهُ تَعَالَی:
﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ﴾[الحشر: ۹].
خداوند متعال در وصف انصار میفرماید: «و محتاجان و دیگران را بر خود ترجیح میدهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند».
وَقَالَ تَعَالَی:
﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا٨﴾[الإنسان: ۸].
«و طعام را با وجود علاقه و اشتهایی که خود به آن دارند، به مسکین و یتیم و اسیر، اطعام میکنند».
۳۴۳- وعن أبي هُريرةَ رضي اللَّه عنه قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: إني مَجْهُودٌ، فأَرسَلََ إِلى بَعْضِ نِسائِهِ، فَقَالتْ: والَّذِي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ما عِندِيْ إِلاَّ مَاءٌ، ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى أُخْرَى. فَقَالَتْ مِثْلَ ذَلِكَ، حتَّى قُلْنَ كُلُّهُنَّ مِثل ذَلِكَ: لاَ وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ ما عِنْدِي إِلاَّ مَاءٌ. فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «من يُضِيفُ هَذَا، اللَّيْلَةَ؟» فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصارِ: أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِِ، فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَى رَحْلِهِ، فَقَالَ لامْرَأَتِهِ: أَكرِمِي ضَيْفَ رسولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.
وفي رواية قال لامرَأَتِهِ: هل عِنْدَكِ شَيءٌ؟ فَقَالَتْ: لا، إِلاَّ قُوتَ صِبْيَانِي قَالَ: عَلِّليهمْ بِشَيءٍ وإِذا أَرَادُوا العَشَاءَ، فَنَوِّمِيْهِمْ، وإِذَا دَخَلَ ضَيْفُنَا، فَأَطْفِئِي السِّرَاجَ، وأَرِيْهِ أَنَّا نَأْكُلُ، فَقَعَدُوا وأَكَلَ الضَّيفُ وبَاتَا طَاوِيَيْنِ، فَلَمَّا أَصْبَحَ، غَدَا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: فَقَالَ: «لَقَدْ عَجِبَ اللَّهُ مِن صَنِيْعِكُمَا بِضَيْفِكُمَا اللَّيْلَةَ» متفقٌ عليه.
۳۴۳. و از ابوهریرهسروایت شده است که فرمود: مردی نزد پیامبرصآمد و گفت: من در تنگنا و به شدت گرسنهام، پیامبرصپیش یکی از زنان خود فرستاد که اگر غذایی هست به او بدهند، گفت: سوگند به کسی که تو را به حق مبعوث کرده، جز آب چیزی ندارم، بعد نزد زن دیگرش فرستاد، همان جواب را شنید، تا همین جمله را از تمام زنانش شنید و سپس فرمودند: «چه کسی امشب این را مهمان میکند؟» یکی از انصار جواب داد: من، ای رسول خدا! و او را به خانه برد و به زنش گفت: از مهمان پیامبرصپذیرایی کن [۳۳۷].
در روایتی دیگر آمده است: به زنش گفت: آیا نزد تو چیزی هست؟ گفت: جز غذای کودکانم چیزی ندارم، گفت: آنها را به چیزی مشغول کن و هر وقت غذا خواستند آنها را بخوابان و هر وقت مهمان وارد شد، چراغ را خاموش و به او چنان وانمود کن که ما هم غذا میخوریم، بعد نشستند و مهمان غذا را خورد و خود و زنش گرسنه و با شکم خالی شب را گذراندند و وقتی که صبح شد، به نزد پیامبرصرسید، پیامبرصفرمودند: «خداوند از رفتار شب گذشتهی شما با مهمانتان تعجب کرد».
۳۴۴- وعنه قالَ: قالَ رسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «طَعَامُ الاثْنَينِ كَافِي الثَّلاثَةِ، وطَعامُ الثَّلاثَةِ كَافَي الأَرْبَعَةِ» متفقٌ عليه.
۳۴۴. و از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبرصفرمودند: «خوراک دو نفر برای سه نفر و خوراک سه نفر برای چهار نفر، کافی است» [۳۳۸].
۳۴۵- وعن أبي سعيدٍ الخُدريِّ رضي اللَّهُ عنه قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ في سَفَرٍ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذ جَاءَ رَجُلٌ عَلَى رَاحِلَةٍ لَهُ، فَجَعَلَ يَصْرِفُ بَصَرَهُ يَمِيْناً وَشِمَالاً، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ كَانَ مَعَهُ فَضْلُ ظَهرٍ فَليَعُدْ بِهِ عَلى مَنْ لا ظَهْرَ لَهُ، وَمَنْ كَانَ لَهُ فَضْلٌ مِن زَادٍ، فَليَعُدْ بِهِ عَلَى مَنْ لاَ زَادَ لَهُ» فَذَكَرَ مِن أَصْنَافِ الْمَالِ مَا ذَكَرَ حَتَّى رَأَيْنَا أَنَّهُ لا حَقَّ لأحدٍ مِنَّا في فَضْلٍ. رواه مسلم.
۳۴۵. و از ابوسعید خدریسروایت شده است که فرمود: وقتی که یک بار با پیامبرصدر سفری بودیم، مردی که بر شترش سوار بود، آمد و (از نهایت گرسنگی و نیاز) شروع به نگاه کردن و توجه به چپ و راست خود نمود، پیامبرصفرمودند: «کسی که دارای حیوان سواری اضافی است، آن را برای کسی که ندارد، آماده کند و کسی که توشهای اضافی دارد، آن را برای بیتوشگان حاضر و احسان نماید»، سپس (صدقه دادن اضافهها در) انواع مال را ذکر نمود تا این که فهمیدیم که هیچکدام از ما، در اضافهها (ی مالی)حقی ندارد (و باید آن را ببخشد) [۳۳۹].
۳۴۶- وعن سَهلِ بنِ سعدٍ رضي اللَّه عنه أَنَّ امرَأَةً جَاءَتْ إِلى رسولِ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِبُرْدَةٍ مَنسُوجَةٍ، فَقَالَتْ: نَسَجْتُهَا بِيَدَيَّ لأَكْسُوَكَهَا، فَأَخَذَهَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مُحتَاجاً إِلَيهَا، فَخَرَجَ إِلَيْنَا وَإِنَّهَا لإزَارُهُ، فقال فُلانٌ: اكسُنِيهَا مَا أَحسَنَها، فَقَالَ: «نَعَمْ» فَجَلَسَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ في الْمَجلِسِ، ثُمَّ رَجَعَ فَطَواهَا، ثُمَّ أَرسَلَ بِهَا إِلَيْهِ، فَقَالَ لَهُ القَوْمُ: ما أَحسَنْتَ! لَبِسَهَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مُحْتَاجاً إِلَيْهَا، ثُمَّ سَأَلْتَهُ، وَعَلِمْتَ أَنَّهُ لا يَرُدُّ سَائِلاً، فَقَالَ: إني وَاللَّهِ ما سَأَلْتُهُ لألْبَسَهَا، إِنَّمَا سَأَلْتُهُ لِتكُونَ كَفَنِي. قال سَهْلٌ: فَكَانَتْ كَفَنَهُ. رواه البخاري.
۳۴۶. از سهلبن سعدسروایت شده است که فرمود: زنی، جامهی پشمین بافته شدهای به خدمت پیامبرصآورد و گفت: آن را با دستان خود بافتهام که شما بپوشید، پیامبرصآن را از او قبول کرد و به آن نیاز هم داشت و پس (از مدتی بیرون رفت و) در حالی پیش ما برگشت که آن پارچه، ازار ایشان بود و فلان شخص، به ایشان گفت: چه قدر خوب و زیباست! آن را به من بدهید که بپوشم، پیامبر فرمودند: «بله»، و در مجلس نشست و سپس به خانه برگشت و آن را پیچید و بست و برای آن شخص فرستاد، جماعت به آن فرد گفتند: کار خوبی نکردی! پیامبرصآن را پوشیده بود و به آن نیاز داشت و تو در چنین حالى آن را از ایشان خواستی و میدانستی که او به کسی جواب رد نمیدهد، مرد گفت: والله من آن را از او نخواستم که بپوشم، بلکه برای آن خواستم که کفن من باشد؛ سهل میگوید: بعداً آن پارچه کفن او شد [۳۴۰].
۳۴۷- وعن أبي موسى رضي اللَّه عنه قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ الأشعَرِيين إِذَا أَرملُوا في الْغَزْوِ، أَو قَلَّ طَعَامُ عِيَالِهِم بالْمَدِينَةِ، جَمَعُوا ما كَانَ عِندَهُم في ثَوبٍ وَاحدٍ، ثُمَّ اقتَسَمُوهُ بَيْنَهُم في إِنَاءٍ وَاحِدٍ بالسَّويَّةِ فَهُمْ مِنِّي وَأَنَا مِنهُمْ» متفقٌ عليه.
۳۴۷.از ابوموسی اشعریسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اشعریها (طایفهی اشعری)، وقتی در جنگ توشهای شان تمام یا در شهر، طعام زن و فرزندانشان کم شود، هرچه دارند، در یک جامه جمع و با پیمانهای یکسان، بین خود تقسیم میکنند، پس آنان از من هستند و من از ایشانم» [۳۴۱].
[۳۳۷] متفق علیه است؛ [خ (۳۷۹۸)، م (۲۰۵۴)]. [۳۳۸] متفق علیه است؛ [خ (۵۳۹۲)، م (۲۰۵۸)]. [۳۳۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۷۲۸)]. [۳۴۰] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۲۷۷)]. [۳۴۱] متفق علیه است؛ [خ (۲۴۸۶)، م (۲۵۰۰)].