۴۵- باب زيارة أهل الخير ومجالستهم وصحبتهم ومحبتهم وطلب زيارتهم والدعاء منهم وزيارة المواضع الفاضلة:
باب زیارت اهل خیر و همنشینی و معاشرت و دوستی آنان و درخواست دیدار و ملاقات و دعای خیر از آنها و دیدار از جاهای خوب
قَالَ اللهُ تَعَالَی:
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا٦٠ فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا٦١ فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا٦٢ قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا٦٣ قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا٦٤ فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَيۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا٦٥ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا٦٦﴾[الكهف: ۶۰-۶۶].
«(به یاد آور) زمانی را که موسی به جوان (خدمتگزار و شاگرد) خود گفت: من هرگز از پای نمینشینم و همچنان میروم تا این که به محل برخورد دو دریا برسم و یا این که روزگاران زیادی را در رفتن بگذرانم (تا او را بیابم)» تا آنجا که میفرماید: «موسی به او گفت: آیا (میپذیری که من همراه تو شوم و از تو) پیروی کنم، به این شرط که از آنچه به تو آموخته شده است، مایهی رشد و صلاح مرا، به من بیاموزی؟».
وَقَالَ تَعَالَی:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ﴾[الكهف: ۲۸].
«(ای پیامبرص!) با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان، خدای خود را میخوانند و عبادت میکنند (و تنها رضای) ذات او را میطلبند».
۲۳۴- وعن أَنسٍ رضي اللَّهُ عنه قَالَ: قَالَ أبو بكر لِعمرَ رضي اللَّهُ عنهما بَعْدَ وَفَاةِ رسولِ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: انْطَلِقْ بِنَا إِلى أُمِّ أَيْمنَ رضي اللَّه عنها نَزُورُهَا كَما كانَ رسولُ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يزُورُهَا، فلَمَّا انْتَهَيا إِلَيْهَا، بَكَتْ، فَقَالاَ لَهَا: مَا يُبْكِيكِ أَما تَعْلَمِينَ أَنَّ ما عِنْدَ اللَّهِ خيرٌ لِرَسُولِ اللَّه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَتْ: إِنِّي لاَ أَبْكِيْ أَنِّي لأعْلَمُ أَنَّ مَا عِندَ اللَّهِ تعالَى خَيرٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ولَـكِنْ أبْكِي أَنَّ الوَحْيَ قَدِ انْقَطَعَ مِنَ السَّمَاءِ. فَهَيَّجَتْهُمَا على البُكَاءِ، فَجَعَلاَ يَبْكِيَانِ مَعَهَا. رواه مسلم.
۲۳۴. و از انسسروایت شده است که فرمود: حضرت ابوبکرسبعد از وفات پیامبرصبه حضرت عمرسگفت: به دیدار امایمن [۲۳۱]برویم همانگونه که پیامبرصبه دیدن او میرفت، چون پیش او رفتند، گریه کرد، به او گفتند: چه چیز تو را به گریه واداشت؟ چرا گریه میکنی؟ مگر نمیدانی که آنچه نزد خداست، برای پیامبر صبهتر (از زندگی دنیا) است؟ امایمن جواب داد: برای این گریه نمیکنم که ندانم آنچه پیش خداست، برای پیامبر صبهتر است، بلکه گریهام برای آن است که وحی از آسمان قطع شده است؛ این سخن امایمن، آنها را نیز به گریه واداشت و هردو با او به گریه افتادند [۲۳۲].
۲۳۵- وعن أبي هريرة رضي اللَّه عنه عن النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَنَّ رَجُلاً زَارَ أَخاً لَهُ في قَريَةٍ أُخْرَى، فَأَرْصد اللَّهُ تعالى عَلَى مَدْرجَتِهِ ملَكاً، فَلَمَّا أَتَى عَلَيْهِ قال: أَيْن تُريدُ؟ قال: أُرِيدُ أَخاً لِي في هذِهِ الْقَرْيةِ. قال: هَلْ لَكَ علَيْهِ مِنْ نِعْمَةٍ تَرُبُّهَا عَلَيْهِ؟ قال: لا، غَيْر أَنِّي أَحْبَبْتُهُ في اللَّهِ تَعَالَى، قَالَ: فَإِنِّي رسولُ اللَّهِ إِلَيْكَ بأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحبَّكَ كَما أَحْبَبْتَهُ فِيهِ» رواه مسلم.
۲۳۵. و از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مردی به دیدار برادر دینی خود، در دهی دیگر رفت؛ خداوند بر سر راه او فرشتهای را منتظر گماشت و وقتی که او به فرشته رسید، فرشته به وی گفت: میخواهی کجا بروی؟ گفت: به دیدن برادر دینیم در این دهکده؛ گفت: آیا تو نزد او مال و نعمتی داری که به واسطهی او، آن را افزایش دهی (یا کاری به او داری)؟ گفت: نه، فقط برای رضای خدا او را دوست دارم، فرشته گفت: پس من از طرف خدا به سوی تو فرستاده شدهام و مأمورم که (به تو بگویم): خداوند تو را دوست دارد، همچنان که تو او را به خاطر وی دوست داری» [۲۳۳].
۲۳۶- وعن أبي موسى الأَشعَرِيِّ رضيَ اللَّهُ عنه أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّمَا مثَلُ الْجَلِيسِ الصَّالِـحِ وَجَلِيسِ السُّوءِ كَحَامِلِ المِسْكِ، وَنَافِخِ الْكِيرِ، فَحامِلُ المِسْكِ، إِمَّا أَنْ يُحْذِيَكَ، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ رِيْحاً طَيِّبَةً. وَنَافخُ الْكِيْرِ إِمَّا أَنْ يَحْرِقَ ثِيَابَكَ وَإمَّا أنْ تَجِدَ مِنْهُ رِيْحاً مُنْتِنَةً» متفقٌ عليه.
۲۳۶. و از ابوموسی اشعریسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مثال همنشین صالح و همنشین بد، مانند دارندهی مشک و دمندهی کورهی آهنگر است؛ دارندهی مشک، یا از آن به تو میبخشد، یا آن را از او میخری، یا از او بوی خوشی را استشمام میکنی؛ اما دمندهی کوره، یا لباست را میسوزاند، یا از او بوی ناخوشی استشمام میکنی» [۲۳۴].
۲۳۷- وعن أبي هريرة رضي اللَّه عنه أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الرَّجُلُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ مَنْ يُخَالِلُ». رواه أبو داود والترمذي بإِسنادٍ صحيح.
۲۳۷. و از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مرد بر دین دوست و همنشینش میباشد (دوست و همنشین در عقیده و دین دوستش تأثیر فراوان دارد) پس باید هرکدام از شما دقت کند که با چه کسی دوست و همنشین است» [۲۳۵].
۲۳۸- وعن أبي موسى الأَشْعَرِيِّ رضي اللَّهُ عنه أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». متفق عليه
وفي رواية: قال: قيل للنبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: الرجلُ يُحِبُّ القومَ وَلَمَّا يَلْحَقُ بِهِم؟ قَالَ: «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ».
۲۳۸. و از ابوموسی اشعریسروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شخص با کسی (محشور) است که او را دوست دارد» [۲۳۶].
در روایتی دیگر آمده است: ابوموسیسگفت: به پیامبرصگفته شد: انسان، گروهی را دوست دارد و هنوز (در عمل) به آن گروه نپیوسته است (حال او چگونه است؟)؛ پیامبرصفرمودند: «شخص (در روز قیامت)، با کسی (محشور) است که او را دوست دارد».
۲۳۹- وعن أَنس رضي اللَّه عنه أَنَّ أَعْرَابِيًّا قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَتَى السَّاعَةُ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟» قال: حُبُّ اللَّهِ وَرَسُولِهِ قَالَ: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». متفقٌ عليه.
۲۳۹. و از انسسروایت شده است که فرمود: شخصی اعرابی به پیامبرصگفت: قیامت چه زمانی فرا میرسد؟ پیامبرصفرمودند: «چه چیزی برای آن آماده کردهای؟» مرد گفت: محبت خدا و پیامبر او؛ پیامبر فرمودند: «تو با کسی خواهی بود که او را دوست داری» [۲۳۷].
۲۴۰- وعن عمرَ بنِ الخطاب رضي اللَّه عنه قَالَ: اسْتَأْذَنْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي العُمْرَةِ، فَأَذِنَ لِي، وَقَالَ: «لاَ تَنْسَنَا يا أُخَيَّ مِنْ دُعَائِكَ» فقال كَلِمَةً مَا يسُرُّني أَنَّ لِي بِهَا الـدُّنْيَا.
وفي روايةٍ قال: «أَشْرِكْنَا يَا أُخَيَّ في دُعَائِكَ». حديثٌ صحيحٌ رواه أَبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ.
۲۴۰. و از عمربن خطابسروایت شده است که فرمود: از پیامبر صاجازهی انجام عمره خواستم، به من اجازه دادند و فرموند: «برادرم! ما را از دعای خیر فراموش نکن»، حضرت عمرسگفت: پیامبرصجملهای فرمود که دوست ندارم آن را با تمام دنیا عوض کنم [۲۳۸].
در روایتی دیگر آمده است: پیامبرصفرمودند: «برادرم! ما را در دعای خود شریک کن».
۲۴۱- وعن ابن عُمرَ رضي اللَّه عنهما قال: كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَزُورُ قُبَاءَ رَاكِباً وَماشِياً، فَيُصلِّي فِيهِ رَكْعتَيْنِ. متفقٌ عليه.
۲۴۱- و از ابن عمر (ب) روایت شده است که پیامبرصسواره و پیاده به زیارت «مسجد قبا» میرفت و در آنجا دو رکعت نماز میخواند.
[۲۳۱] «امایمن بَرَکه دختر ثعلبه»، حضانت و مراقبتکننده از پیامبرصدر کودکی ایشان و کنیز آزاد شدهی آن حضرت و همسر «زید بن حارثه» و مادر «اسامه بن زید» بـ. ویراستاران. [۲۳۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۴۵۴)]. [۲۳۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶۷)]. [۲۳۴] متفق علیه است؛ [(۵۵۳۴)، م (۲۶۲۸)]. [۲۳۵] ابوداود [(۴۸۳۳)] و ترمذی [(۲۳۷۸)] با اسناد صحیح روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۲۳۶] متفق علیه است؛ [خ (۶۱۷۰)، م (۲۶۴۰)]. [۲۳۷] متفق علیه است؛ [خ (۳۶۸۸)، م (۲۶۳۹)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت مسلم است. [۲۳۸] حدیثی صحیح است که ابوداود [(۱۴۹۸)] و ترمذی [(۳۵۵۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است.