همکارى و تعاون علىسبا عمرس
در اینجا با رعایت اختصار به گوشهاى از روابط حضرت علىسو حضرت عمرسو دوستى مخلصانه و اعتماد متقابل و تبادلنظر آنها با یکدیگر، اشارهاى کوتاه خواهیم داشت: و همکارى در کارهاى خیر و پیشبرد اهداف خلافت و خیرخواهى آنها مىپردازیم:
نافع عیشى مىگوید: یکبار همراه عمر بن خطابسو على بن ابىطالبسبه محل نگهدارى شتران زکات رفتم، عثمانسبه منظور نوشتن گفتههاى عمر، زیر سایه نشست و علىسدر کنار او ایستاد و آنچه را عمرسمىگفت براى عثمانسدیکته مىکرد، اما عمرسدر حالى که دو رداى سیاه بر تن داشت و یکى از آنها را بر سرش پیچیده بود زیر آفتاب سوزان، ایستاده و از شتران زکاتى آمارگیرى مىکرد و رنگ و دندان و مشخصات آنها را پیدا مىکرد و به علىسمىگفت. علىس(در حالى که از دقت، امانت و سختکوشى عمرسبه شگفت آمده بود) به عثمانسگفت: در کتاب خدا از زبان دختران شعیب آمده است:
﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ٢٦﴾[القصص: ۲۶].
«اى پدر! او را استخدام کن؛ چرا که بهترین کسى که مىتوانى استخدام کنى، کسى است که قوى و امین باشد».
سپس علىسبا دست خود به سوى عمرساشاره کرد و گفت: این است مرد نیرومند و امین [۲۹۳]. على مرتضىسبهترین مشاور و خیرخواه صمیمى عمر فاروقسو قاضى حکیمى براى مسایل پیچیده بود. حتى از حضرت عمرسنقل شده که: «اگر على نبود عمر به هلاکت مىرسید» [۲۹۴]. همچنین در کتابهاى تاریخ و ادبیات، این جمله ضربالمثل شده است که مىگویند: «قَضِيَّةٌ وَلا اَباالحَسَن لَها»«مشکلى است که براى حل آن فردى چون ابوالحسن (على) وجود ندارد.»
نقل شده است که پیامبر فرمودند: «شایستهترین فرد براى قضاوت، على است».
زمانى که حضرت عمرسبه سفر قدس رفت، على مرتضىسرا به جانشینى خود مقرر فرمود و حضرت علىسدخترش، ام کلثوم بنت فاطمه را به ازدواج حضرت عمرسدر آورد [۲۹۵]. این بزرگترین دلیل صمیمیت آنها و احترام عمرسدر نگاه حضرت علىساست.
[۲۹۳] ابن اثیر، تاریخ الكامل، ج ۳، ص ۵۶ ـ ۵۵. [۲۹۴] ابن عبدالبر، الاستیعاب، ص ۲۰۱۵. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ص ۲۰۱۵. صحت این گفتار به اثبات نرسیده است و روایت آن ضعیف است: در سند آن شخصی به نام مؤمل بن إسماعیل وجود دارد که ضعیف است. الاستیعاب (۳/۱۱۰۳). به فرض صحت این روایت، دلالت بر این میکند که هیچ عداوتی بین عمر و علی نبوده زیرا هیچ کسی تعریف دشمنش نمیکند و اگر کسی تعریف دشمن خود کند دلالت بر این میکند که انسان بسیار خوب و با انصافی هست که حتی حاضر نیست در حق دشمنانش جفا کند!. ثانیا: اگر فرضا هم درست باشد دلالت بر این میکند که عمر انسان بسیار صادقی هست و بدون واهمه حقیقت را میگوید و به فضل و بزرگواری دیگران اعتراف میکند و این خودش دلالت میکند که خود آن شخص این قدر قوی هست که از ذکر این مسائل واهمه ای ندارد!. [۲۹۵] قاضى نوراللّه شوسترى، مجالس المؤمنین و ابوالقاسم قمى، المسالك شرح الشرایع. (هر دو از دانشمندان معروف شیعه هستند).