فتوحات و گسترش دولت اسلامى در زمان عثمانس
در زمان خلافت حضرت عثمانس، فتوحات اسلامى به اوج خود رسید؛ زیرا محبّت جهاد در راه خدا و شوق شهادت و رسیدن به بهشت، دل نبستن به دنیا و تکیه نکردن به تعداد افراد و امکانات جنگى؛ و شجاعت و دلیرى فوقالعاده و مشاهدهى نصرتهاى آشکار خداوندى و عوامل دیگرى که اسلام در دلهاى مسلمانان پدید آورده بود، سبب شد تا (مسلمانان) جان بر کف نهند و براى سربلندى دین خدا، سرزمینهاى دور دست را زیر پا بگذارند. امواج خروشان فتوحات به سرعت، ممالک فارس، روم و شمال افریقا را فرا گرفت. شهرها و کشورها یکى پس از دیگرى به دست تواناى نیروهاى اسلام فرو مىپاشید و همانند دانههاى تسبیح، که نخ آنها کنده شود، پراکنده مىشدند.
شاید حکمت الهى و ارادهى خیرى که خداوند نسبت به مسلمانان داشت، موجب شد تا حضرت عثمانسبه جانشینى حضرت عمرسبرگزیده شود و فتوحات آغاز شده از زمان او را، تکامل بخشد و گسترش دهد؛ زیرا اغلب کارگزاران شهرهاى تازه فتح شده و اکثر فرماندهان لشکرهاى فاتح (برون مرزى) پیوند نزدیک و محکمى با حضرت عثمانسداشتند؛ همچون معاوية بن ابىسفیان، عمرو بن عاص، عبداللّه بن سعد بن ابىسرح و ولید بن عقبة. همین عامل سبب شد تا میلیونها انسان به آغوش پر مهر اسلام درآیند، [زیرا آنان با دل و جان در راه پیشبرد اهداف خلیفهى محبوب خود مىکوشیدند]و این خود نعمت و خیر بسیار بزرگى بود [۳۴۷].
در زمان عثمان ذوالنورینسآذربایجان و طبرستان فتح شد و عبدالرحمن بن ربیعهى باهلى، فاتحانه به سرزمین خزر وارد شد. خزر سرزمینى است وسیع در ساحل دریاى خزر (بحر قزوین، GASPIAN -SEA) که بلاد دیلم و الجبل در آن واقع است. سپاه اسلام از آنجا به بلنجر و قهستان تا نیشابور و از طخارستان تا مرورود و بلخ و خوارزم و ارمنستان و تالیقلا پیش رفت، و فتوحات همچنان ادامه یافت تا به تفلیس رسید. در زمان وى حضرت معاویه، جزیرهى قبرصciprus را فتح کرد و سواحل شمالى قارهى آفریقا از طرابلس تا طنجه در قلمرو حکومت اسلامى قرار گرفت.
در زمان عثمانسدولت اسلامى داراى ناوگان دریایى شد، تعدادى کشتى از رومیان به دست آورد و تعدادى دیگر را معاویه و عبداللّه بن سعد ساختند؛ زیرا دولت اسلامى جهت حفاظت مرزها که همواره مورد تهدید حملات رومیان بود، به نیروى دریایى سخت نیاز داشت [۳۴۸]. سپاه اسلام در زمان حضرت عمرستمام سرزمینهاى فارس، سوریه و مصر را فتح کرده بودند. اما در بعضى مناطق، پایههاى دولت اسلامى کاملاً محکم نشده بود و مردم آن سامان به هر ندایى لبّیک مىگفتند و علیه حکومت اسلامى مىشوریدند. سپاه اسلام در زمان حضرت عثمانسآنان را تحت فرمان و اطاعت خود درآورد و پایههاى حکومت اسلامى را مستحکم ساخت. از این رو مطیع گردانیدن این اقوام شورشگر در حقیقت فتح مهمى به شمار مىآمد. همچنین مسلمانان در زمان حضرت عثمانسمناطقى را فتح کردند که سپاه اسلام پیش از آنان به آنجا گام ننهاده بود [۳۴۹]. همچنین در زمان خلافت حضرت عثمانسمسلمانان، بلخ، هرات، کابل و بدخشان را زیر پرچم اسلام درآوردند. شورش در جنوب ایران باعث شد تا بر کرمان و سیستان دست یابند. در ادارهى امور این شهرستانها و مرزهاى تحت تصّرف، همان خط مشى و سیاست عمرسرا پیروى کردند؛ یعنى بعد از تسخیر این مناطق، بلافاصله اقدامات سریع و مؤثّرى براى رفاه اجتماعى و افزایش محصولات طبیعى به عمل آمد؛ کاریزها کنده شد، جادهها احداث گردید، درختان میوهدار کاشته شد، راههاى بازگانى را با نیروهاى امنیتى کاملاً امن و آرام کردند، تاخت و تازهاى روم شرقى سبب شد تا به آسیاى صغیر و دریاى سیاه پیش بروند، طرابلس غرب، برقه در قاره آفریقا و جزیرهى قبرس در مدیترانه را گرفتند و نیروى دریایى نیرومندى را که از طرف رومیان براى تصرف دوبارهى مصر فرستاده شده بود، در سواحل اسکندریه منهدم کردند [۳۵۰].
[۳۴۷] مشهور است که حضرت عثمانسخویشان خود را در دستگاه دولت انتصاب نمود، حال آنکه چنین نیست، بلکه (همانگونه که مؤلف اشاره فرموده است) واقعیت این است که کارگزاران برخى از شهرهاى تازه فتح شده که خودشان بهقلمرو حکومت اسلامى افزوده بودند و فرماندهان لشکرهاى جهادى که کارشان بسیار دشوار و پرخطر بود، از میان خویشان او بودند، ولى بخش عمدهى پستهاى مهم و پردرآمد کشور را از میان خویشان خود انتخاب نکرد. اینطبیعى بود که فاتح یک کشور، یک شهر به عنوان تشویق بیشتر مجاهدان اسلامى، سمتى در آن شهر داشته باشد. بنابر گواهى تاریخ، پستهاى مهم و مسؤولان آنها در زمان عثمانسعبارت بودند از: ۱ـ دادگسترى، که رییس آن زید بن ثابت انصارى بود که هیچگونه قرابتى با عثمانسنداشت. ۲ـ بیت المال، که عقبه بن عامر مسئولیت آن را به عهده داشت. ۳ـ سرپرستى امور حجّاج، که بر عهدهى عبداللّه بن عبّاس بود. ۴ـ ادارهى دارایى، که مسئول آن جابر مزنى و سمّاک انصارى بود. ۵ـ ارتش، که فرمانده آن قعقاع بن عمرو بود. ۶ـ ریاست ادارهى پلیس (یا فرماندهى نیروى انتظامى)، که بنا به گفتهى بعضى از مورّخین به عهدهى عبداللّه بن قنفذ، از بنى تمیم بود. از این شش پست مهم دستگاه دولت، هیچ کدام به عهدهى بنىامیه و خویشان حضرت عثمانسنبود. ۲ـ اما از میان استانداران، به رغم آنکه حدود سى استان وجود داشت و همواره عزل و نصبهایى نیز صورت مىگرفت، فقط استاندار چهار استان از بنىامیه بود که یکى از آنها (امیر معاویه) قبل از خلافت حضرت عثمانسمنصوب شده بود. و عبداللّه بن سعد بن ابى سرح، هم از بنىامیه نبود، بلکه از طایفهى بنى عامر بود، ولى عثمانساز مادر رضاعى عبداللّه شیر خورده بود. این است واقعیت خویشاوندى عثمان با مسؤولان کشور. از نظر شرع نیز خلیفه، مسئول حکومت مجاز است که بستگان خود را بنابر کاردانى و شایستگى به کار گیرد، همانگونه که حضرت علىسدر زمان خلافت خود به این شیوه عمل کرد و از میان پسرعموهاى خود قُثَم، فرزند عباس را به استاندارى مکه گماشت و ولایت یمن را به پسر عموى دیگرش، عبیداللّه بن عبّاس سپرد و بصره را به عبداللّه، فرزند عبّاس و فرماندارى مدینه را به تمّام بن عبّاس سپرد و مصر را به پسر خواندهاش، محمّد داد و داماد خود و پسر خواهرش (ام هانى) را که جعده بن هبیره نام داشت بر خراسان گماشت و عون بن جعده را کارگزار سیستان قرار داد و فرزندش، محمّد بن حنفیه را به فرماندهى ارتش منصوب کرد، و سرپرستى حجاج نیز به عهدهى پسرعموهایش بود. بدین ترتیب که در سال ۳۶ هجرى عبداللّه، در سال ۳۷ قُثَم و در سال ۳۸ عبیداللّه، فرزندان عبّاس این مسئولیت را به عهده داشتند. (رجوع شود به تاریخ یعقوبى، ج ۲، تاریخ طبرى، ج ۴ و ۵، البدایة، ج ۷، مروج الذهب و تاریخ ابن اثیر، ج ۳، سیماى کارگزاران على و دیگر کتابهاى تاریخ) پس همان طور که این اقدامات در حقّ حضرت علىسعیب به شمار نمىآیند، در حق حضرت عثمانسنیز موجب طعن نخواهند بود. از سوى دیگر نباید فراموش کرد که خود رسول اللّه جدر زمان خویش اغلب مسؤولان و کارگزاران را از میان بنىامیه انتخاب کردهاند؛ به عنوان مثال کارگزار رسول اکرم جدر مکه عتّاب بن اسید بن ابى العاص بن امیه بود. فرماندار نجران، ابوسفیان بن حرب، عامل صدقات بنى مذحج و کارگزار صنعاء یمن، خالد بن سعید بن العاص، کارگزار تیماء و خیبر و مناطق عرنیه، عثمان فرزند سعید بن عاص بود و فرمانده بعضى از سپاهیان و همچنین عامل بحرین، ابان بن سعید بن عاص بود. براى تفصیل بیشتر رجوع شود به کتابهاى طبرى و الإدارة الإسلامیة، تألیف كُرد على. (مترجم) [۳۴۸] تلخیصاز کتاب تاریخ الامم الإسلامیة، شیخمحمد خضرى بک، ج ۲، ص ۳۰ـ۲۷، المكتبة التجاریة الكبرى، ۱۹۶۹. [۳۴۹] النجار، عبدالوهاب، الخلفاء الراشدون، ص ۲۷۰. [۳۵۰] امیر على، تاریخ عرب و اسلام، ص ۵۲.