ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

سبائیه

سبائیه

عقّاد مى‏گوید: «سبائیه پیروان عبداللّه‏ بن سبأ، مشهور به ابن سوداء هستند [۴۵۱]. او در یمن از زنى زنگى (حبشى) متولد شد و آیین‏یهودى داشت. مذهبى که وى بدان شهرت‏یافت، مذهب رجعت بود، این مذهب مجموعه‏ى چند عقیده بود؛ هم شامل قول یهود مى‏شد که مى‏گفتند: از اولاد حضرت داود، یک نجات‏دهنده‏اى پیداخواهد شد و هم‏قول اهل هند را در برمى‏گرفت که مى‏گفتند: خدا در جسم انسان حلول و ظهور مى‏کند. همچنین قول مسیحیان را که قایل به ظهور مسیح بودند و قول ایرانیان را که به تقدیس اوصیا و نزدیکان امرا و پادشاهان عقیده داشتند، شامل مى‏شد» [۴۵۲]. وى مى‏افزاید:

«این فرقه در یمن رشد کرد ـ و در گذشته‏هاى دور حکومت آن را نیز در دست داشته‏اند ـ آنان در حق حضرت علىسبسیار غلو مى‏کردند، او را تامرتبه‏ى تقدّس بالا مى‏بردند. بذر نفاق و غلو در مصر و ایران به دست همین گروه پاشیده شد و چند نسل بعد به ثمر نشست.»

در کتاب «رجال‏ کشى» که از معتبرترین کتب اسماء الرجال شیعه است، درباره‌ی عبداللّه‏ بن سبا [۴۵۳]آمده است:

«او اوّلین کسى بود که عقیده‏ى واجب بودن امامت علىسرا اختراع نمود و از دشمنان وى بیزارى جست و مخالفان او را کافر دانست. از این‌جاست که مخالفان شیعه برآنند که بنیاد این مذهب، از یهودیت آمده است» [۴۵۴]. عبداللّه‏ بن سبأ و پیروانش درباره‏ى حضرت علىسغلو کردند. نخست پنداشتند که او پیامبر است، سپس گفتند: او خداست. گروهى از اهل کوفه را نیز به این عقیده فرا خواندند، وقتى حضرت علىسمطّلع شد، عدّه‏اى از آن‌ها را در گودال‏هایى پر از آتش انداخت و سوخت [۴۵۵]. و عدّه‏اى دیگر را از ترس ملامت رها کرد و ابن سبأ را به ساباط مدائن تبعید کرد. زمانى که حضرت علىسبه شهادت رسید، ابن سبأ گفت: مقتول، على نیست، بلکه على به آسمان‏ها رفته همان‏گونه که عیسى، فرزند مریم به آسمان‏ها رفت. بعضى از سبائیه معتقدند که على در ابرها زندگى مى‏کند و رعد، آواز اوست، به همین دلیل هرگاه آواز رعد را بشنوند مى‏گویند: السلام علیک یا امیر المؤمنین. وقتى خبر شهادت حضرت علىسدر مدائن به عبداللّه‏ بن سبأ رسید گفت: اگر مغز او را در انبانى پیش من مى‏آوردید باز هم مرگ او را باور نمى‏کردم، او نخواهد مرد تا که از آسمان فرود آید و سراسر زمین از آن او شود [۴۵۶]. تا جایى که در زمینه‏ى تاریخ، تحقیق و بررسى نموده‏ایم هیچ جنبش توطئه گرانه‏اى مانند جنبش ابن سبأ موفق نبوده و به بار ننشسته است. در شکل‏گیرى تفکر و جنبش عبداللّه‏بن سبأ چند عامل دخیل بود؛ از جمله عامل ارثى و ژنتیکى، عامل روانى و عامل مذهبى. بعضى از عوامل، خصوصیات قوم سبا هستند که ذکر آن‌ها در قرآن آمده است؛ مثل ترجیح دادن تنگى و سختى در برابر رفاه و آسانى و پسندیدن کجى و پیچیدگى در برابر راستى و وضاحت. قرآن از قول آنان مى‏گوید:

﴿فَقَالُواْ رَبَّنَا بَٰعِدۡ بَيۡنَ أَسۡفَارِنَا١٩[سبأ: ۱۹].

«پروردگارا! [از سفرهاى راحت و نزدیک خسته شدیم]، میان سفرهاى ما فاصله بیفکن

این عامل موروثى عبداللّه‏ بن سبأ بود؛ زیرا ژن‏ها و صفات ارثى مسرى هستند، اما عامل روانى او احساس حقارت و پستى بود؛ زیرا وى فرزند زنى حبشى بود. از اینجاست که به ابن سوداء (فرزند زن سیاه) مشهور گردید، اما عامل دینى و مذهبى وى تفکر یهودى بود، همان تفکر ضد انسانى که در هر دور از ادوار تاریخ به تخریب جوامع بشرى و نابودى آداب و فرهنگ و اخلاق و از بین بردن گرایش‏هاى انسانى معروف بوده و در پدید آوردن هرج و مرج و شورش و پرورش افکار عصیانگر ممتاز بوده است [۴۵۷]. تمام این عوامل، دست در دست هم داده و عبداللّه‏ بن سبأ را در ایجاد هرج و مرج و افکار افراطى و مقدس شمردن شخصیت‏ها تا سر حد خدایى، کمک کرد. او توانست افکار عمومى را نسبت به شخصیت‏هایى که در آن‌ها مجالى براى فریب مردم ساده‏اندیش و غلوپسند وجود داشت، منحرف کند. حضرت علىسآسان‏ترین هدف این حرکت سرّى و توطئه‏ى زیرزمینى بود؛ زیرا وى از خاندان رسول اللّه‏ جبود و رابطه‏ى نزدیکى با آن حضرت داشت و بسیارى از مظاهر بزرگى و نبوغ در او موجود بود، به همین دلیل این حرکت توانست حامیان و طرفداران زیادى را به سوى خود جلب کند.

کسانى که تاریخ ملّت‏هایى را مطالعه کرده‏اند که مدت زمان طولانى حکومت منطقه‏ى وسیعى از دنیا را در اختیار داشته‏اند و نخوت و کبر، احساس برترى و تفاخر در وجود آنان ریشه دوانیده و پنداشته‏اند فقط آنان شایسته‏ى حکومت و فرمانروایى هستند، هرگاه حکومت موروثى و ویژه‏ى خاندان آن‌ها از آنان گرفته شده و به جاى آن حکومتى اصول‏گرا برقرار شده که براساس یک عقیده و نظریه مبتنى بوده است و آن فرمانروایان سابق توانایى نداشته‏اند که از طریق قدرت نظامى حکومت خود را باز ستانند، (همه‏ى کسانى که به این حقیقت تاریخى و عقده‏ى روانى آگاهى دارند اعتراف مى‏کنند که) این اقوام محروم از قدرت، به عملیات خرابکارانه و ایجاد هرج و مرج دست زده و قانون شکنى و ایجاد اختلاف، پیشه‏ى آن‌ها بوده است و هرگاه فرصتى یافته‏اند در برنامه‏هاى تخریبى، توطئه‏هاى زیرزمینى و مشتعل ساختن فتنه‏هاى داخلى سهیم شده‏اند.

مقریزى مى‏گوید:

«بدان‏که عجمیان در گذشته (قبل از اسلام) صاحب قدرت و حکومت بودند، زبردستى و غرور آنان به حدى بود که خود را خواجه و آزاد و دیگران را بنده و غلام خویش تصور مى‏کردند، وقتى‏به‏زوال نعمت مبتلا شدند و حکومت آن‌ها به‏دست عرب‏ها که حقیرترین ملل در نظر ایرانیان بودند، از بین رفت، این امر براى آن‌ها بسیار ناگوار آمد و آن را در حقّ خود مصیبتى بسیار بزرگ پنداشتند، بنابراین با راه‏اندازى جنگ‏ها به ویرانى بنیاد اسلام کوشیدند، اما خداوند همواره حق را پیروز گردانید، آنگاه به این نتیجه رسیدند که از راه حیله و نیرنگ بهتر پیروز مى‏شوند. به همین منظور عدّه‏اى از آنان ظاهرا در لباس اسلام درآمدند و با اظهار محبّت با اهل بیت و مظلوم نمایى على برخى از فرق غلاة را به خود نزدیک کردند و به راه‏هاى مختلف کشاندند» [۴۵۸]. به هر حال، وجود این دو فرقه‏ى متضاد [خوارج و سبائیه] نشانه‏اى بود براى صدق گفتار و پیشگویى رسول اللّه‏ ج؛ زیرا راویان متعدّدى از حارث بن حصیره از ابوصادق از ربیعه بن ناجد روایت کرده‏اند که حضرت علىسگفت: روزى رسول خداجمرا نزد خود فرا خواند و گفت:

«اى على! در وجود تو نمونه‏اى از عیسى بن مریم وجود دارد؛ زیرا یهود تا جایى با او دشمنى ورزیدند که مادرش را به ناپاکى متهم ساختند و مسیحیان به حدى با او دوستى کردند که او را به مقامى رسانیدند که از آن او نبود.»

حضرت علىسمى‏فرماید:

«دو دسته به سبب من به هلاکت مى‏رسند، آن که در دوستى با من افراط کند به طورى که محبت بى‏اندازه، او را به راه باطل بکشاند و آن که در دشمنى زیاده‏روى کند و دشمنى، او را به غیر حق وادار کند. بدانید که من نه پیغمبرم و نه به سوى من وحى مى‏آید، بلکه در حدّ استطاعت به کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل مى‏کنم، هر عملى که شما را به خاطر اطاعت خدا به آنان فرمان مى‏دهم، بر شما واجب است که اطاعت کنید، خواه بخواهید یا نخواهید» [۴۵۹].

[۴۵۱] دکتر محمد جواد مشکور مى‏نویسد: سبائیه از فرق «غلاة» شیعه و پیروان عبداللّه‏ بن سبأ هستند. (فرهنگ فرق اسلامى، ص ۲۲۴، چاپ دوم ۱۳۷۲، آستان قدس رضوى) (مترجم) [۴۵۲] عقاد، العبقریات الإسلامیة، ص ۹۷۱. [۴۵۳] نویسنده‌ی فرهنگ فرق اسلامى مى‏نویسد: ماجراى عبداللّه‏ بن سبا و غلو او درباره‌ی حضرت علىسدر احادیث شیعه مکرر آمده است و مورخان اسلام مانند طبرى و مسعودى و دیگران به اختلاف راویان آن را آورده‏اند از بزرگان شیعه که قصه‌ی او را روایت کرده‏اند محمد بن قولویه و شیخ طوسى و کشى و دیگران هستند که غالب آن روایات به امام محمد باقر و امام جعفر صادق مى‏رسد، بنابراین عبداللّه‏ بن سبا برخلاف زعم کسانى گمان کرده‏اند که چنین شخصى وجود نداشته و منشأ قصه او از طریق سیف بن عمرو تمیمى بوده است، شخصى تاریخى است زیرا چنان که گفتیم شیعه اخبار مربوط به او را از روایات خود مانند کشى و شیخ طوسى و آنان نیز از ائمه نقل کرده‏اند. (فرهنگ فرق اسلامى، صفحه ۲۲۵ـ۲۲۶) (مترجم). [۴۵۴] رجال کشّى، ص ۷۷۱. [۴۵۵] در مناقب و رجال‏کشّى روایت شده که هفتاد مرد از قوم زط از سبائیه پیش حضرت على آمدند و او را به زبان خود خدا خواندند و بر وى سجده کردند، حضرت فرمود: واى بر شما! این کار را نکنید که من مثل شما آفریده‏اى بیش نیستم، چون از این عمل خوددارى نکردند بنا به دستور حضرت علىسگودال‏هایى دراز کندند و در آن آتش ریختند و قنبر را گفت که ایشان را برگیرد و به آتش اندازد و بدین ترتیب ایشان را هلاک کرد. (فرهنگ فرق اسلامى، اثر دکتر محمد جواد مشکور، ص ۲۲۴، چاپ دوم، ۱۳۷۲، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس رضوى) (مترجم) [۴۵۶] دائرة المعارف قرن بیستم، محمّد فرید وجدى، بیروت، چاپ سوم ۱۹۷۱ م. [۴۵۷] براى مثال رجوع کنید به کتاب «پروتکل‏هاى دانشوران صهیون» ترجمه‏ى فارسى حمیدرضا شیخى، نشر آستان قدس رضوى. [۴۵۸] احمد امین، فجر الإسلام،، ص ۲۷۷ به نقل از مقریزى، ج ۱، ص ۳۶۲ با اختصار. [۴۵۹] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۵۶. (نهج‏البلاغه فیض الاسلام، سخن شماره: ۴۶۱ و ۱۱۳ و خطبه‌ی شماره ۱۲۷)