ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

زندگى و سیره‏ى فرزندان علىسبعد از حادثه‏ى کربلا

زندگى و سیره‏ى فرزندان علىسبعد از حادثه‏ى کربلا

فاجعه‏ى کربلا، با رسوایى‏هایى که براى حکومت وقت و هواداران آن به بار آورد، به پایان رسید و جریان زندگى به حالت عادى خود بازگشت. آل و اولاد حضرت علىسو فرزندان حسن و حسین، به زندگى الگویى سابق خود ادامه دادند؛ زندگى‏اى که سراسر عفّت و پاکى، اشتغال به عبادت، دل نبستن به دنیا، توجّه به آخرت، خودسازى، بزرگ‏منشى و خیر خواهى براى اسلام و مسلمانان بود، زندگى‏اى که شایسته و سزاواراولاد رسول جو جانشینان او بود. این سیره و زندگى، مدرسه‌ی اخلاقى الگویى است که فرزندان هر نسل مى‏توانند در آن، اخلاقِ پسندیده، مروّت و سخاوت و نیکى با بدان را بیاموزند.

در این‌جا چند نمونه از دریاى بیکران تاریخ مى‏آوریم:

حضرت سعید بن مسیب مى‏گوید:

«کسى را پرهیزگارتر از على بن حسین [زین العابدین] ندیدم» [۶۵۲]. امام زهرى مى‏گوید:

«هیچ یک از قریشیان را ندیدم که از على بن حسینسبهتر باشد. هرگاه نام او برده مى‏شد (امام زهرى) گریه مى‏کرد و مى‏گفت: زین‏العابدین! (زینت عبادت‏گزاران)» [۶۵۳]زین العابدین، هنگام شب کیسه‏هاى نان را بر پشت خود مى‏گذاشت و به مستمندان صدقه مى‏داد [۶۵۴]. جریر مى‏گوید:

«هنگامى که او رحلت کرد، دیدند که آثار کیسه‏هایى که بر دوش مى‏گذاشت و به خانه‏هاى مستمندان مى‏رسانید، بر پشت او نمایان است» [۶۵۵]. شیبه مى‏گوید: «پس از وفات على بن حسین معلوم شد که او در زندگى خود مراقبت و سرپرستى مخارج یکصد خانوار از مردم مدینه را به عهده داشته است.»

محمد بن اسحاق مى‏گوید: «بسیارى از مردم مدینه طورى زندگى مى‏کردند که نمى‏دانستند مخارج زندگیشان از کجا فراهم مى‏شود، وقتى که على بن حسین درگذشت، آنچه شبانه به در خانه‏هایشان مى‏رسید قطع شد» [۶۵۶]. او در شبانه روز هزار رکعت نماز مى‏خواند (و طورى خسته مى‏شد که) هرگاه باد تندى مى‏وزید بى‏هوش مى‏شد و بر زمین مى‏افتاد [۶۵۷]. عبدالغفّار بن قاسم مى‏گوید: روزى زین‏العابدینساز مسجد خارج شد، شخصى او را دشنام داد، خدمتکاران و همراهان او خواستند آن شخص را مورد حمله قرار دهند، اما زین‏العابدین آن‌ها را بازداشت و به آن مرد گفت: «عیوب ما بیش از آن است که تو مى‏دانى.» سپس به او گفت: آیا به کمک و مساعدت ما نیاز دارى؟ مرد شرمنده شد، آنگاه زین‏العابدین عباى خود را بر دوش او انداخت و یک هزار درهم به او بخشید. از آن پس آن مرد مى‏گفت: گواهى مى‏دهم که از اولاد رسول هستى [۶۵۸]. یک بار زین‏العابدین مهمان داشت، به خدمتگزار گفت که زود از مهمانان پذیرایى کند، غلام با عجله سیخ کبابى را که در تنور گذاشته بود برداشت و از پلّه‏ها بالا رفت، در این هنگام سیخ از دستش رها شد و بالاى سر یکى از کودکان زین‏العابدین افتاد و بر اثر ضربه‏اى که بر سرش وارد آمده بود جان داد، زین‏العابدین نخست آن غلام را آزاد کرد و به او گفت: تو قصدى نداشتى، بعد از آن به مراسم کفن و تشییع جنازه‏ى فرزندش مشغول شد [۶۵۹]. زین‏العابدین در سال سى و هشت هجرى به دنیا آمد. مادرش، سلافه معروف به شهربانو (دختر یزدگرد، آخرین پادشاه ایران) بود. ایشان در سال ۹۴ هـ. ق. در شهر مدینه دار فانى را وداع گفت و در کنار قبر عمویش، حسن بن علىبمدفون گردید [۶۶۰]. نسل حضرت حسینس، فقط از زین‏العابدین تداوم یافت. فرزندش، محمد باقر و فرزند او، جعفر صادق و فرزند او، موسى بن جعفر (موسى کاظم) و فرزندش، على الرضا همگى در بردبارى، سخاوت، پاک‏دامنى، بزرگ منشى و کرامت نفس مانند پدران و اجداد خود اسوه و نمونه بودند.

عمرو بن مقدام مى‏گفت: هرگاه ابوجعفر محمّدباقر را مى‏بینم، یقین مى‏کنم که او از نسل و خاندان نبوّت است [۶۶۱]. اما فرزندش، جعفر (صادق) بن محمّد؛ وى به عبادت خدا و یاد او اشتغال داشت و گوشه‏نشینى و بى‏رغبتى به دنیا و منصب دنیوى را بر ریاست و حکومت ترجیح مى‏داد [۶۶۲]. امام مالک در شرح احوال او مى‏گوید: من همواره نزد جعفر بن محمّد رفت و آمد داشتم، مردى خوش‏برخورد و خنده‏رو بود، هرگاه نام پیامبر جبرده مى‏شد چهره‏اش برافروخته مى‏شد، هربار که پیش او مى‏رفتم وى را در یکى از سه حال مى‏دیدم؛ یا نماز مى‏خواند، یا روزه دار بود و یا قرآن تلاوت مى‏کرد. هیچ گاه ندیدم که بدون طهارت روایتى از پیامبر جنقل کند. سخن بیهوده نمى‏گفت و از عابدان و زاهدان خدا ترس و متّقى بود [۶۶۳]. موسى بن جعفر بن محمد بن على (موسى کاظم) مردى سخى و بردبار بود. اگر اطّلاع مى‏یافت که کسى در حق او بدى مى‏کند، برایش مبلغى پول مى‏فرستاد، چه بسا که این مبلغ هزار دینار بود [۶۶۴]، بسته‏هاى ۴۰۰ یا ۳۰۰ یا ۲۰۰ دینارى درست مى‏کرد و بین فقراى مدینه تقسیم مى‏نمود. مأمون، ابوالحسن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر صادق را به ولیعهدى خود منصوب کرد. او در سال ۱۵۳ متولد و در آخرین روز صفر سال ۲۰۲ هـ. ق. دار فانى را وداع گفت. نماز جنازه‏اش به امامت مأمون خوانده شد و مأمون او را کنار قبر پدرش، هارون الرشید در شهر طوس، (مشهد کنونى) دفن کرد.

اولاد حضرت حسن بن على نیز چنین بودند. ابن عساکر شرح زندگانى حسن بن حسن بن على معروف به حسن مثنّى را بیان کرده و صفاتى را از وى یادآور شده که دلالت بر بزرگى و کرامت او دارند [۶۶۵]. اما عبداللّه‏ بن حسن بن على بن ابى‏طالب (معروف به عبداللّه‏ محض) [۶۶۶]؛ وى یکى از تابعین و محدّثین مدینه بود. واقدى مى‏گوید: عبداللّه‏ یکى از عابدان بلندپایه بود، او شرف و جایگاه خاصّى نزد مردم داشت و داراى هیبت و عظمت و قدرت سخنورى بود. مصعب بن عبداللّه‏ مى‏گفت: هیچ یک از علما را ندیدم که کسى را بیشتر از عبداللّه‏ بن حسن مورد احترام قرار دهند.

ربیعه پس از این که گفتار عبداللّه‏ را شنیده بود گفت: گواهى مى‏دهم که این گفتار، گفتار فرزندان انبیاست. یک بار در مکه، محدّث معروف، ایوب، در جلسه‏اى نشسته بود، شخصى از پشت سر به او سلام گفت: وى کاملاً روى خود را به طرف او گردانید و با صدایى آهسته جواب سلام را گفت، چون دوباره روى خود را به سوى مردم برگردانید، چشم‏هایش پر از اشک بود، پرسیدند: مگر این شخص کیست؟ گفت: فرزند پیامبر، عبداللّه‏ بن حسن [۶۶۷]. ابن‏کثیر مى‏گوید: علماء براى عبداللّه‏ محض بن حسن مثنّى احترام زیادى قایل بودند و او عابدى گرانمایه بود. یحیى بن معین مى‏گوید: عبداللّه‏ مردى راستگو و مورد اعتماد مردم بود. عدّه‏ى زیادى از جمله سفیان ثورى، دراوردى و مالک از او حدیث نقل کرده‏اند. او تقریبا در سال ۱۴۵ هـ. ق. رحلت کرد [۶۶۸]. فرزند دیگرش، محمّد که علیه حکومت وقت (عباسى) قیام کرد، مردى بلند همّت و قهرمانى شجاع بود [۶۶۹]، بسیار نماز مى‏خواند و روزه مى‏گرفت و به لقب مهدى و النفس الزّکیه خوانده مى‏شد [۶۷۰]. خصوصیات اخلاقى و صفات ویژه‏ى اهل بیت و بنى‏هاشم در او نیز نمایان بود؛ از قبیل جوانمردى و مهربانى، گذشت و انتقام نگرفتن. هنگامى که با لشکر منصور به نبرد پرداخت و به مرگ خود یقین نمود، دفترى را که اسامى هواداران و کسانى که با او بیعت کرده بودند در آن نوشته بود، در آتش سوخت، تا بعد از مرگ او آن‌ها به جرم یارى با او مورد شکنجه و آزار کارگزارانِ حکومت قرار نگیرند [۶۷۱].

[۶۵۲] اصفهانى؛ ابونعیم، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج ۳، ص ۱۴۱. [۶۵۳] همان، ج ۳، ص ۱۳۵. [۶۵۴] همان منبع، ج ۳، ص ۱۳۶. [۶۵۵] همان منبع. [۶۵۶] همان منبع. [۶۵۷] ابن جوزى، صفة الصفوة، ج ۲، ص ۵۶. [۶۵۸] همان منبع. [۶۵۹] صفة الصفوة، ابن جوزى، ج ۲، ص ۵۶. [۶۶۰] براى اطّلاع بیشتر از زندگى و مناقب زین‏العابدین به البدایة والنهایة، ج ۹، ص ۱۱۵ ـ ۱۰۳ مراجعه شود. [۶۶۱] اصفهانى؛ ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج ۲، ص ۱۹۳. [۶۶۲] همان منبع. [۶۶۳] ابوزهره، الإمام الصادق، ص ۷۷، بیروت. [۶۶۴] ابن جوزى، صفة الصفوة، ج ۲، ص ۱۰۳. [۶۶۵] ابن عساکر، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج ۴، ص ۱۶۹ ـ ۱۶۵، بیروت، ۱۹۷۹ م. [۶۶۶] محض به این خاطر گفته مى‏شود که نسبش از جانب پدر و مادر هاشمى علوى خالص بود؛ زیرا پدرش، حسن (مثنى) بن حسن بن على و مادرش، فاطمه‏ى صغرى، دختر حسین بن على بود. [۶۶۷] تاریخ ابن عساکر، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج ۴، ص ۳۶۶ ـ ۳۵۷. [۶۶۸] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۹، ص ۴۲. [۶۶۹] همان، ج ۱۰، ص ۹۵. [۶۷۰] ابن اثیر، الكامل، ج ۵، ص ۵۵۳. [۶۷۱] همان منبع، ج ۵، ص ۵۴۸ ـ ۵۴۷.