زندگى على و فاطمهب
على و فاطمه با آنکه نزد پیامبر ج(پسندیدهترین خلق خدا) از محبوبیت فوقالعادهاى برخوردار بودند، ولى زندگى آنان بسیار ساده و پر مشقت و سختکوشانه بود، هنّاد به روایت عطاء از علىسعنه نقل مىکند که وى گفت: چند روزى سپرى شد، نه چیزى براى خوردن نزد ما پیدا مىشد و نه نزد پیامبر ج، از خانه خارج شدم، دیدم دینارى سر راه افتاده است، اندکى توقّف کردم و اندیشیدم که آن را بردارم یا خیر، سپس بنا بر شدت نیاز و تنگدستى آن را برداشتم و از بازرگانانى که از خارج، آرد وارد مىکردند، مقدارى آرد خریدم و به فاطمه دادم تا آن را خمیر کند. فاطمه در حالى که مشغول خمیر کردن بود از شدت ضعف و گرسنگى بارها دستش از کاسه خارج مىشد و به زمین مىخورد. سرانجام با مشقت فراوان نان را تهیه نمود. آن گاه نزد پیامبر جرفتم و داستان را برایش تعریف نمودم، آن حضرت جفرمودند: آن را بخورید، همانا این رزقى است که خدا به شما داده است [۱۰۰]. هنّاد دینورى از شعبى روایت کرده است که علىسگفت: من با فاطمه، دختر رسول اللّه جازدواج نمودم، در حالى که براى ما بسترى غیر از یک پوست میشینه که شب روى آن مىخوابیدیم و روز گوسفند خود را در آن علف مىدادیم، میسّر نبود و خادمى هم نداشتیم [۱۰۱]. طبرانى با سند معتبر به نقل از فاطمهلآورده است که روزى رسول خدا جنزد او رفت و گفت: فرزندانم کجا هستند؟! ـ منظورش حسن و حسینببود ـ فاطمهلگفت: در خانه چیزى براى خوردن نبود، لذا على آنها را همراه خود پیش فلان مرد یهودى برده است تا در خانه از گرسنگى گریه نکنند، پیامبر جاز آنجا بیرون آمد و نزد همان یهودى رفت، دید که حسن و حسینبدر حوضچهاى [۱۰۲]مشغول بازى هستند و جلوى آنها خرماهاى پس ماندهاى قرار دارد، پیامبر جبه علىسگفت: آیا قبل از آنکه هوا گرم شود فرزندانم را به خانه بر نمىگردانى؟ علىسدر جواب گفت: لطفا اندکى صبر کنید تا از این خرماهاى پس مانده مقدارى براى فاطمه جمع کنم. رسول اللّه جتوقف نمود تا علىسمقدارى خرما جمع نمود و آنها را در پارچهاى گذاشت. سپس پیامبر جو علىسبه اتفاق هم برگشتند، در حالى که یکى از آن دو پسر را پیامبر جبر دوش خود حمل نمود و دیگرى را حضرت علىس [۱۰۳]. امام بخارى از علىسنقل مىکند که فاطمهلاز خستگى و مشقّت آرد نمودن گندم با آسیاب دستى به ستوه آمده بود، به او خبر رسید که نزد پیامبر جگروهى از اسیران جنگى را آوردهاند؛ لذا نزد ایشان رفت تا خدمتگزارى به او بدهد، اما پیامبر جدر خانه تشریف نداشتند؛ بنابراین موضوع را با ام المومنین عایشهی صدیقهلدر میان گذاشت. هنگامى که پیامبر جبرگشتند، عایشهلجریان را برایشان تعریف نمود (علىسمىگوید:) آنگاه پیامبر نزد ما آمد، در حالى که ما مشغول استراحت بودیم. خواستیم به احترام او بلند شویم، فرمود: سر جاى خود باشید! سپس گفت: آیا شما را به چیزى با ارزشتر از آنچه از من خواستهاید راهنمایى ننمایم؟ و آن این که: هنگام خواب ۳۴ مرتبه اللّه اکبر، ۳۳ مرتبه الحمدللّه، ۳۳ مرتبه سبحان اللّه بگویید! این براى شما بهتر است از آنچه از من خواستهاید [۱۰۴]. در روایتى دیگر دربارهى این واقعه آمده است که پیامبر جبه على و فاطمهبگفت: به خدا سوگند! از این غلامان به شما نخواهم داد در حالى که اهل صفّه [۱۰۵]از گرسنگى به خود مىپیچند و نزد من چیزى براى مخارج آنان وجود ندارد. لذا آنها را مىفروشم و هزینهى زندگى اهل صفّه را تأمین مىکنم [۱۰۶].
[۱۰۰] متقى؛ على، کنز العمال، ج ۷، ص ۳۲۸. ابوداود نیز این واقعه را به روایت سهل بن سعد با تفصیل آورده است: ج ۱ ص ۲۴۰. عدنى نیز از محمّد بن کعب القرظى نقل نموده است. [۱۰۱] متقى؛ على، کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۳۳. [۱۰۲] حوضچه: گودال محصول که پاى درختان، به منظور آب،رى آنها درست مىشود. [۱۰۳] منذرى، الترغیب والترهیب، ج ۵، ص ۱۷۱، انتشارات مصطفى البابى الحلبى، چاپ دوم، ۱۹۵۴ م، [۱۰۴] صحیح بخارى، الجامع الصحیح، كتاب الجهاد، باب الدلیل على أن الخمس لنوائب رسول الله ج. [۱۰۵] اهل صفّه شاگردان مکتب پیامبر جبودند که در جنب مسجد نبوى زیر سقفى که با چوب درخت خرما پوشیده بود، سکونت داشتند. (مترجم) [۱۰۶] به روایت امام احمد (فتح البارى ج ۷، ص ۲۴ ـ ۲۳). از علىسنیز اینگونه روایت شده است. رجوع شود: مسند علىسدر مسند امام احمد بن حنبل.