ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

سیاست شایسته و بى‏نظیر علىس

سیاست شایسته و بى‏نظیر علىس

به رغم اینکه نتیجه‏ى تفاوت بین دو نظام به ظهور پیوست و در یک نظام، آرامش و اطاعت از فرمان زمامدار و در دیگرى هرج و مرج و تمرّد وجود داشت و به رغم مواجه شدن حضرت علىسبا مشکلات و رنج‏هاى فراوان و برخوردارى امیر معاویهساز پیروان مطیع و امکانات ظاهرى، باز هم سیاست علىسبى‏نظیر و در خور شأن وى بود. عقّاد با رعایت انصاف و امانت تاریخى مى‏گوید:

«علىساز همان روز اوّل خلافت خود، بهترین سیاستى را که برایش شایسته بود در پیش گرفت و سیاست دیگرى سراغ نداریم که انتقاد کنندگان یا مورّخان به آن اشاره کرده باشند و دلیلى ارائه دهند که این سیاست، بهتر و فرجامى مصون‏تر داشت یا ضامن نجات از تنگناها بود» [۵۴۲]. محققّان و مورّخانى که انسان‏ها، عصرها، آثار تربیت، باورها و الگوها و اهداف زمامداران را با یک معیار مى‏سنجند، همواره نسبت به حضرت علىسزبان اعتراض گشوده و مى‏گویند: اگر ایشان در برکنارى امیر معاویهساز استاندارى شام و برکنارى قیس بن سعد از ولایت مصر شتاب نمى‏کردند و قاتلان حضرت عثمانسرا تحویل مى‏دادند و حکمیت را نمى‏پذیرفتند، به جنگ‏هاى خونینى که با شجاعت و ایمان قوى پشت‏سر گذاشتند نیازى پیش نمى‏آمد و با مشکلات طاقت‏فرسا مواجه نمى‏شدند؛ اما استاد عقّاد با این نظریه مخالف است و مى‏گوید:

«پس از بررسى عواقب تمام وجوه قضیه، به نظر مى‏رسد که اگر حضرت علىسبه رأى خود عمل نمى‏کرد و نظرِ دیگران را به مرحله‏ى اجرا مى‏گذاشت باز هم موفقیتش قطعى نبود و به طور حتم از خطر مصون نبود و شاید امید موفقیتش کمتر و خطرش بیشتر بود» [۵۴۳]. سپس با صراحت بیشتر مى‏نویسد:

«آیا انتقادکنندگانى که در زمان حضرت علىسیا بعد از وى زبان اعتراض گشوده‏اند، به فکرشان رسیده است که از خود بپرسند آیا حضرت علىستوان این را داشت که روش دیگرى انتخاب کند؟ و به فرض این که مى‏توانست سیاستى دیگر در پیش گیرد، نتیجه‏اش چه بود؟ آیا قطعا نتیجه‏ى بهترى به دست مى‏آمد و فرجام نیکوترى حاصل مى‏شد؟» [۵۴۴]سپس مى‏افزاید:

«اگر او از زیرکى و زرنگى کار نگرفته، زیاد ضرر نکرده است؛ زیرا در صورت حداکثر استفاده از آن، نفع زیادى هم نمى‏برد؛ براى این که یکى از دو امر لازم بود؛ یا خلافت یا کشوردارى» [۵۴۵]. «در زمان علىسسنگینى بار تفاوت‏ها و ناهمگونى‏هایى که در دوره‏هاى قبل از او پدید آمده بود و هیچ جانشینى بعد از پیامبر ج، از بروز آن‌ها در امان نبود، جمع شده بود» [۵۴۶]. طبیعت این دو روش، مقتضى بود که در مورد ولیعهدى و انتخاب جانشین نیز نظرى متفاوت داشته باشند؛ حضرت علىسمسأله را به شورا واگذار کرد و حضرت حسنسرا که فرزند بزرگ‏تر وى و سبط اکبر رسول اللّه‏ جبود به جانشینى برنگزید؛ شخصیتى که رسول اللّه‏ جدر حقّ وى فرموده بود: اِنَّ ابْنى هذا سَيِّدٌ «این فرزند من، سید و آقاست.» هنگامى که حضرت علىسضربت خورده بود، به او گفتند: آیا کسى را براى جانشینى تعیین نمى‏کنى؟ گفت: نه، (وَلكِنْ أتْرُكُكُمْ كَما تَرَكَكُمْ رَسُولُ اللّه‏ِ)«همان طور که پیامبر خدا جشما را به خودتان واگذاشت، من نیز به خودتان وا مى‏گذارم»، گفتند: وقتى به پیشگاه خدایت بروى به او چه پاسخ مى‏دهى؟ فرمود، مى‏گویم: خدایا! تا وقتى که خواستى مرا میان آن‌ها نگه داشتى، سپس مرا به سوى خودت برگرفتى و تو را در میان آن‌ها گذاشتم، اگر خواهى اصلاحشان کن و اگر خواهى نابودشان کن! [۵۴۷]اما معاوية بن ابى‏سفیانسفرزندش را به جانشینى خود برگزید [۵۴۸].

[۵۴۲] همان منبع، ص ۸۹۵. [۵۴۳] همان، ص ۹۱۵. [۵۴۴] همان منبع. [۵۴۵] عقاد، العبقریات الإسلامیة، ص ۹۳۰. [۵۴۶] همان منبع، ص ۹۳۳. [۵۴۷] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۲۴ و ترجمه‏ى فارسى مروج الذهب، ج ۱، ص ۷۷۴، چاپ چهارم. [۵۴۸] براى تفصیل بیشتر رک: البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۱۴۶.