سرگذشت علىسو ابوطالب
ابن اسحاق مىگوید: بعضى از اهل علم گفتهاند که رسول اکرم جهنگام نماز به درّههاى اطرف شهر مکه مىرفت و علىبن ابىطالبسنیز پنهانى و دور از چشم پدرش؛ ابوطالب و دیگر عموها و خاندانش به همراه رسول خدا جبیرون مىرفت و با او نماز مىخواند و هنگامى که شب مىشد، به خانه باز مىگشتند. مدت زمانى که خواست خدا بود به این ترتیب گذشت تا آنکه یک روز، در حالى که آنان مشغول نماز بودند، ابوطالب آنان را دید و از رسول خدا جپرسید: اى برادرزاده! این دین که برگزیدهاى چگونه آیینى است؟ فرمود: اى عمو! این دین خدا و فرشتگان و پیامبرانِ او و دین پدر ما، ابراهیم است. خداى تعالى مرا به پیامبرى برگزیده و به سوى مردم فرستاده است و تو اى عمو، از دیگران سزاوارترى که نسبت به تو خیرخواهى کنم و تو را به هدایت فرا خوانم و تو نیز بیش از هر کس شایستگى دارى که دعوت مرا بپذیرى و مرا یارى کنى.
ابوطالب گفت: اى برادرزاده! من نمىتوانم از آیین و روش پدران خود برگردم، ولى تا زنده هستم، آسیب و گزندى به تو نخواهد رسید [۸۲].
برخى از مورّخان گفتهاند که ابوطالب به علىسگفت: پسر جان! این چه دینى است که پیرو آن شدهاى؟ علىسپاسخ داد: «پدر جان! به خدا و رسولش ایمان آوردهام و او را در آنچه از جانب خدا آورده است تصدیق نمودهام و همراه او براى خدا نماز به جاى آوردم و از او پیروى کردم.»
به گمان آنان، ابوطالب به علىسگفت: اى فرزند! بدان که او تو را جز به سوى خیر و نکویى فرا نمىخواند، پس خدمت او را لازم بگیر [۸۳].
[۸۲] ابن میثم، شرح نهج البلاغه، فصل پنجم از خطبه قاصعه، شماره خطبه: ۲۳۴. [۸۳] ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۴۶. همچنین رجوع نمایید به کتاب روح اسلام، ص ۳۱، انتشارات آستان قدس رضوى، ۱۳۶۶، اثر نویسندهى معروف شیعه، دکتر سید امیر على. (مترجم)