انگیزهى تألیف این کتاب
در یکى از روزهاى نیمهى دوم دههى پنجاه قرن میلادى (۱۹۵۵ تا ۱۹۶۰) برادر بزرگم دکتر سید عبدالعلى حسنى [۱۹]که از نه سالگى، بعد از وفات پدرم [۲۰]تعلیم و تربیت مرا به عهده داشته است، با لحنى دردآمیز به من گفت: «على! تو باید در مورد سیرهى على مرتضىسکتابى بنگارى؛ زیرا شایستگى و توان این کار را دارى.» این سخن را زمانى به من گفت که چندین کتاب، در شرح حال بزرگمردان، دعوتگران، مصلحان و مجاهدانِ بزرگ نگاشته بودم که تعداد صفحات بعضى از آنها بیش از هزار صفحه است.
آرى، این سخن را روزى به من گفت که در میدان تألیف و نویسندگى از توان جسمى و فکرى کامل برخوردار بودم؛ اما از این موضوع بیش از موضوعهاى دیگر مىهراسیدم؛ زیرا در آن، بحثهایى وجود دارد که از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر هستند و هیچ نویسندهاى نمىتواند از آن گردنهها به سلامت عبور کند، مگر آن که از سعهى صدر، شکیبایى و توازنِ فکرى بهرهى کامل داشته باشد و به تعبیرِ صحیحتر، توفیق الهى شامل حالش باشد. لذا بنده، سلامت را بر ملامت و ایستادن کنار ساحل را بر غوّاصى در اقیانوس موّاج، ترجیح دادم، تا آنکه برادرم به رحمت ایزدى پیوست و من نتوانستم آرزویش را تحقق بخشم و مایهى شادمانى او را فراهم آورم.
ولى پس از آن، به شدت احساس کردم که در گنجینهى جهانى کتابهاى اسلامى دربارهى سیرهى علىسخلاء شگفت و وحشتناکى وجود دارد و کتاب جامع و فراگیرى نمىتوان یافت که به روش تحقیقى جدید نگاشته شده و مؤلّف آن، از حدود مرسومى که مؤلّفان، خود را به آن مقید ساختهاند پا را فراتر بگذارد و تنها به نوشتههاى پیشینیان و منابع تاریخى عرفى و معین که نوشتههاى اکثر نویسندگان بر آن استوار است اکتفا نکند، بلکه با همت بلند به پژوهش دامنهدار و متنوع بپردازد و چهرهى راستین این شخصیت سترگ را که مورد اختلاف و افراط و تفریط قرار گرفته و هر گروه از زاویهى خاصى به او مىنگرد، معرفى کند. آرى، سیماى واقعى شخصیتى را معرفى کند که هر کس بر اساس پندارها و سلیقهى شخصى خویش به معرفى آن پرداخته است؛ تا جایى که از یک شخصیت، چهرههاى گوناگون و متعددى ترسیم نمودهاند؛ و بدین ترتیب بسیارى از اسرار عظمت و مظاهر نبوغ وى از نگاهها مخفى مانده است [۲۱].
***
نویسنده، سفر (علمى) طاقت فرساى خود را به رغم کهولت سن و ناسلامتى و کثرت مشاغل و سفرهاى پیاپى با توکل به خدا و امید به پاداش اخروى آغاز کرد. در این میان این اندیشه چنان بر اعصاب و احساسات او چیره گشت که مجال نوشتن و تفکر در موضوعى دیگر را سلب نمود؛ بنابراین، نخست به مطالعهى منابع تاریخى پرداخت و پس از اتمام این کار در تاریخ ۱۱ رجب ۱۴۰۸ هـ. ق./ مارس ۱۹۸۸ م. در شهر «اندور» واقع در ولایت متوسطهی [۲۲]هند به نگارش این کتاب روى آورد. سپس به مقر خویش در لکنو و راى بریلى بازگشت و به مدت سه ماه (و از جمله ماه رمضان) [۲۳]که در میانهى کار، گهگاه سفرهایى پیش مىآمد و باعث توقف کار مىشد به این مهم پرداخت. سرانجام در ۱۴ شوال سال ۱۴۰۸ هـ. ق. برابر با ۳۱ ماه مه ۱۹۸۸ م. به توفیق الهى در منزل یکى از دوستان قدیم نگارش کتاب به پایان رسید.
***
مؤلّف در این کتاب، ضمن بیان سیرهى على مرتضیساوضاع عصر ایشان را نیز بررسى نموده و ارتباط دوستانه و اخلاص و همکارى ایشان را با خلفاى سابق، توضیح داده است و سپس دورهى خلافت وى را تشریح کرده و چشماندازى از مشکلات و بحرانهایى ارائه نموده که علىسبا آنها مواجه شد؛ آنگاه روش خلافت و نظام ادارى حکومت علوى و اصولى را که به آنها پایبند بود و ارزشهایى را که همواره مدنظر داشت و زندگى عطرآگین و زاهدانه و فضایل و ویژگىهایى را که به او اختصاص داشت، بررسى کرده است. پس از پایان این مرحله که محور اصلى کتاب است، در ادامهى این سیر علمى به بیان سیرهى دو فرزند رشید علىسو جگرگوشههاى رسول اکرم جپرداخته و نقش آنان در رهبرى مسلمانان، موضعگیرى ایشان در برابر واقعیتها، عزم آهنین و پشتکار صادقانه و شهامت آنان را در راستاى پاسخگویى به مقتضیات زمان تشریح نموده است.
سپس به جانشینان و فرزندان شان بازگشته و از سیرهى عطرآگین الگویى آنان که سزاوار ذریهى پیامبر و آل رسول بود و همواره محرک اخلاق آرمانى اسلامى و کاملترین شیوهى زندگى بوده؛ سخن گفته است.
پس از آن به بیان فعالیتهاى اهل بیت براى تشکیل حکومت صالح و تغییر نظامهاى فاسد و رهبرى حرکتهاى جهادى در زمانهاى مختلف پرداخته و روشن نموده است که این فعالیتها- هر چند بنابر عوامل سیاسى و طبیعى به هدف مطلوب نرسیدند- در تاریخ اعتقادى، اخلاقى و اصلاحى اسلام، ارزش بسزایى دارند. همچنین یادآور شده که نخبگان این سلاله[پس از آنکه در این زمینه به هدف مطلوب نرسیدند] به تربیت و تزکیهى نفوس و دعوت به سوى خدا روى آوردند و ارتباط دلها را با خدا محکم ساختند و از اغراض مادى چشم پوشیدند؛ و بدین وسیله نقش خویش را ایفا کردند. این عمل آنان ثابت کرد که درخت پربار اسلام و نهال عترت نبوى همواره برگ و بار تازهاى مىآفریند. این نکات از مواردى است که عموما نویسندگان سیرهى علىسکمتر به آن توجه کردهاند.
مؤلّف در آخر کتاب (بنابر اضطرار و امید پاداش) به نقد برخى از عقاید و اندیشههایى پرداخته است که به منظور دفاع از اهل بیت و اولاد علىسبه کار گرفته مىشوند، حال آنکه این عقاید، ریشهاى در اسلام ندارند، بلکه از فلسفههاى عجمى، ملى و محلى وارد شدهاند و از رسوبات تمدنها و نظامهاى مذهبى باستانى هستند.
با این وصف، کتاب حاضر تحلیلى تاریخى و فراگیر است که مؤلف با این خدمتِ ناچیز، خود را در معرفى شخصیت مردى از بزرگمردان تاریخ و یکى از تربیت یافتگان مدرسهى پربارِ نبوى سهیم مىداند.
یاد آورى این نکته بىمناسبت نیست که مؤلّف، خود را در تألیف این کتاب به دو اصل، ملزم کرده است: نخست این که فقط به آن دسته از منابع قدیمى اعتماد کرده است که معتبر و مورد قبول هستند، دوم آن که به هنگام ارجاع به منابع، تا جایى که ممکن بوده اسم کتاب، نام مؤلف، شمارهى صفحه و مشخصات چاپى منابع را قید کرده است؛ حال آنکه بسیارى از نویسندگان معاصر، نیازى به ذکر نام کتاب نمىبینند، چه رسد به قید مشخصات دیگر.
در اینجا از شیخ محمد عتیق بستوى، استاد دانشگاه ندوة العلماء به خاطر همکارى در تحقیق و مطالعهى منابع کهن و پیدا کردن برخى مدارک و شواهد؛ و از برادران عزیز، استاد نثار الحق ندوى به خاطر پاکنویسى و از شیخ محمد هارون ندوى بابت تایپ این کتاب سپاسگزارى مىکنم.
در خاتمه، خداى بزرگ را سپاس مىگویم که به انجام این کار توفیق بخشید و از او مسألت دارم این کتاب را در حقّ مؤلّف و خوانندگان، نافع و مفید بگرداند؛ زیرا او بر هر چیز توانا و به اجابت سزاوار است.
ابوالحسن على الحسنى الندوى
۲۱ شوال ۱۴۰۸ ه. ق. ـ (۷/۶/۱۹۸۸ م.)
بمبئى (هند)
[۱۹] سید از شخصیتهاى ممتاز عصر خویش بود که در فرهنگهاى قدیم و جدید صاحب نظر بود و هر دو را در کنار هم قرار داده بود و افزون بر آن از رسوخ دینى و سعهى صدر و دوراندیشى برخوردار بود. او که از دودمان حسنى علوى بود به شدت پایبند عقیدهى اهل سنت و جماعت و روش سلف صالح بود و به مدت ۳۰ سال مدیریت سازمان ندوة العلماء را بر عهده داشت و به پیشرفتهاى چشمگیرى نایل آمد. وى در ۲۴ ذیعقدهى ۱۳۸۰ هـ . ق./ ۷ مایو سال ۱۹۶۱ م. چشم از جهان فرو بست. ایشان پدر فقید دعوت اسلامى و نویسندهى تواناى اسلامى، سید محمد حسنى (۱۳۹۹ هـ. ق. / ۱۹۷۹ م. و سردبیر مجلهى «البعث الإسلامى» ارگان ندوة العلماء بود. [۲۰] والدم علامه سید عبدالحى حسنى، مورخ بزرگ هند بود و آثار برجستهاى در مورد تاریخ و فرهنگ و تمدن هند و شرح حال نامداران آن سامان دارد که مىتوان از جملهى آنها کتاب «نزهة الخواطر وبهجة المسامع» در هشت جلد قطور و «الثقافة الإسلامیة فى الهند» و «الهند فى العهد الإسلامى» و دیگر آثار عربى و اردو را نام برد. ایشان در ۱۶ جمادى الآخر سال ۱۳۴۱ هـ . ق. درگذشت. [۲۱] یکى از کتابهایى که در مورد سیرهى علىسنگاشته شده است، کتاب «عبقریة الإمام» اثر استاد عباس محمود عقاد است؛ اما این کتاب، تحلیلى عقلى و روانشناختى و بحثى تطبیقى است؛ نه سیرهى مفصل امام بزرگ. مؤلّف در نگارش کتاب حاضر از این کتاب بهره جسته که با قید مشخصات نقل شده است. [۲۲] استان مرکزى. [۲۳] مؤلّف معمولاً در ماه رمضان کارهاى علمى و تألیفى خود را متوقف مىکرد و با تمام وجود به تقویت بُعد روحى مىپرداخت و بدین گونه ره توشهاى براى بقیهى ماههاى سال بر مىگرفت. (مترجم)