پایهگذارى تقویم اسلامى
[مردم عرب، قبل از اسلام و صدر اسلام، تاریخ معینى نداشتند تا براى تدوین حوادث تاریخى قید کنند]. در زمان حضرت عمرسدر مورد تعیین تاریخ، براى ثبت رویدادها نظرهاى متفاوتى وجود داشت، حضرت عمر اهل شورى را جمع کرد و از آنان نظرخواهى نمود؛ عدهاى گفتند: شیوهى ایرانیان را عملى کنید که تولد یا تاجگذارى شاه را مبدأ تاریخ قرار مىدهند. عدهاى به تقلید از رومیان رأى دادند. برخى گفتند روز تولّد رسولاللّه جو عدهاى دیگر گفتند سالروز بعثت آن حضرت مبدأ تاریخ قرار گیرد. حضرت عمرستمام این آراء را با ذکر دلیل رد کرد. آنگاه حضرت علىسپیشنهاد کرد که سال هجرت رسول خدا جاز مکه به مدینه مبدأ تاریخِ اسلام قرار گیرد. حضرت عمرس، رأى او را مورد تأیید قرار داد و پس از اتفاقنظر صحابه فرمان داد که تاریخ اسلام بر مبناى هجرت رسول اللّه جتنظیم شود [۳۱۶]. بدین ترتیب تقویم اسلامى با حادثهاى پیوند داده شد که معنى و مفهوم خود را دارد و رسالت خاص خود را ایفا مىکند و مانند تقویم سایر ادیان، مربوط به هیچ شخصیتى نیست، حتّى به شخصیت پیامبر اسلام جکه برجستهترین شخصیت بشرى و محبوبترین آنها نزد خدا و مسلمانان است، بستگى ندارد.
همچنین وابسته به فتوحات و کشورگشایىها و جنگها و غزوهها نیست و ارتباط آن با هجرت، بر اساس اندیشهاى عمیق و فلسفهاى بزرگ استوار است؛ زیرا بدین وسیله براى همیشه مُهر یک دعوت و یک پیغام بر پیشانى این تقویم، نقش بسته و هر فرد مسلمان و غیرمسلمان که در مورد راز این تعیین فکر کند، درمىیابد که نقطهى شروع عظمت و شکوفایى، همانا عقیده و ایمان است و این دو عامل را باید از تمام اشیا محبوبتر و از اهل و وطن عزیزتر دانست. و نیز در این پایه گذارى، جنبهى مژده و نیکفالى هم وجود دارد زیرا سرآغاز و سرفصل عصر جدیدى در تاریخ بشرى و مسیر انسانى بوده است و از سوى دیگر این پیام را مىرساند که چنگ زدن به عقیده و اصول اعتقادى و شهامت و از خودگذشتگى، رمز پیروزى است و جنبهى عقیدتى و اصولى، همیشه بر جنبهى عرفى و طبیعى مقدّم است و ترجیح دارد [۳۱۷].
[۳۱۶] ابن كثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۷۴. [۳۱۷] براى تفصیل بیشتر مراجعه کنید به رسالهى دیگر مؤلّف «القرن الخامس عشر الهجرى الجدید فى ضوء التاریخ والواقع» ص ۱۰ـ۷، چاپ ندوة العلماء هند.