ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

ایمان قوى و اعتماد راسخ به گفته‏ى پیامبر ج

ایمان قوى و اعتماد راسخ به گفته‏ى پیامبر ج

هنگامى که رسول خدا جدر ماه رمضان سال هشتم هجرى براى فتح مکه تدارک مى‏دید، به مسلمانان فرمان داد که خود را آماده نمایند و خواست که قریش از حرکت آنان به سوى مکه با خبر نشوند؛ و فرمود:

«خدایا! گزارشگران و گزارش‏ها را از قریش بازدار تا ناگهان به سرزمین‏شان وارد شویم» [۱۳۰]. حاطب بن ابى بلتعه از مسلمانانى بود که از مکه هجرت کرده و در جنگ بدر شرکت داشت. او از قریش نبود ولى با آنان پیوند داشت و اهل و اولادش در میان قریش بودند و در آنجا فامیل و قبیله‏اى نداشت که از فرزندانش حفاظت کنند؛ بنابراین خواست تا بر قریش منّت نهد و آنان را مدیون خود نماید تا از فرزندانش حفاظت کنند، لذا نامه‏اى به قریش نوشت تا آن‌ها را از تصمیم پیامبر آگاه سازد. نامه را به زنى داد تا آن را در برابر اجرت، به قریش برساند، (این عمل وى به هر حال کار اشتباهى بود. خداوند از او در گذرد!) و رسول اللّه‏ جنسبت به او به نکویى سخن گفت و فرمود: «شاید خداوند بر اهل بدر (به خاطر اخلاص و فداکارى‏شان) بخشایش نموده که فرموده است: عملتان هر چه باشد من شما را آمرزیده‏ام» [۱۳۱]. به هر حال، آن زن، نامه را در موهاى بافته‏اش پنهان کرد و به سوى مکه راه افتاد. در این هنگام خداوند پیامبر جرا به آنچه حاطب انجام داده بود آگاه ساخت. آن حضرت فورا على و زبیر را فرستاد و به آن‌ها گفت: «بروید تا به «روضه‏ى خاخ» [۱۳۲]برسید. آنجا زنى را مى‏یابید که نامه‏اى براى قریش به همراه دارد.» آنان شتابان با اسب به راه افتادند تا زن را در همان جا که پیامبر فرموده بود یافتند. از او خواستند تا از مرکبش فرود آید و سپس درباره‏ى نامه پرسیدند، او انکار کرد، پالان شتر و باروبنه‏ى آن زن را تفتیش کردند، ولى چیزى نیافتند. علىسبه زن گفت: به خدا سوگند! که رسول خدا راست گفته و ما نیز به ناحق مدعى نیستم. به خدا سوگند! اگر نامه را بیرون نیاورى، لباست را بیرون مى‏آوریم و تو را تفتیش مى‏کنیم. زن وقتى که او را جدّى دید، گفت: رویت را بگردان! علىسرویش را برگرداند. آنگاه گیسوهایش را باز کرد و نامه را از میان آن‌ها بیرون آورد. آنان نامه را از او گرفتند و نزد رسول خدا جآوردند [۱۳۳].

[۱۳۰] ابن قیم، زادالمعاد، ج ۱، ص ۴۲۱، چاپ المیمنه، مصر و ابن هشام، ج ۲، ص ۳۹۷. [۱۳۱] منبع سابق، ج ۱، ص ۴۲۱، این داستان در کتاب‏هاى صحاح نیز آمده است. [۱۳۲] مکانى است بین مکه و مدینه که دوازده میل با مدینه فاصله دارد (مجمع بحار الانوار ـ فتنى) [۱۳۳] ابن قیم، زاد المعاد، ج ۱، ص ۴۲۱، این داستان در کتاب‏هاى صحاح آمده است.