ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

احترام علىسبراى عایشهل

احترام علىسبراى عایشهل

علىسعایشهلرا بى‏نهایت مورد احترام و اکرام قرار داد، مورخان مى‏گویند:

«علىسعایشهلرا بدرقه نمود و گروهى از نگهبانان را همراه وى فرستاد و چهل نفر از زنان سرشناس بصره را براى همراهى او انتخاب نمود و دستور داد تا دوازده هزار (درهم) به او بدهند. اما عبداللّه‏بن جعفر بن ابى‏طالب این مبلغ را کم دانست و براى وى مال بزرگى در نظر گرفت وگفت: اگر امیرالمؤمنین موافقت نکرد به ذمّه‏ى خودم خواهد بود. حضرت عایشهلجز این که خراشى جزئى به سبب اصابت تیرى برداشته بود هیچ گونه جراحت دیگرى نداشت. هنگامى که روز حرکت فرا رسید، علىسو سایر مردم براى بدرقه‏ى امّ‏المؤمنین حضور یافتند، او ضمن خداحافظى گفت: اى فرزندانم! هیچ یک از ما دسته‏ى دیگر را نکوهش و سرزنش نکند، به خدا سوگند! آنچه بین من و على در گذشته صورت گرفت، چیزى نبود جز آنچه میان یک زن و خویشاوندان شوهرش پیش مى‏آید و او به رغم این ماجرا از نیکان و صالحان است. آنگاه حضرت علىسگفت: به خدا سوگند! او راست مى‏گوید، آنچه میان من و او رخ داد این چنین بود. همانا او در دنیا و آخرت، همسر پیامبر شماست. علىسبراى بدرقه‏ى او چندین فرسنگ همراه او رفت و تمام آن روز او را همراهى کرد. این واقعه روز شنبه اول رجب سال ۳۶ هجرى به وقوع پیوست [۴۱۷]. در روایات به طور متواتر آمده است که عایشه‌ی صدیقه بعد از این واقعه اظهار ندامت مى‏کرد و مى‏گفت:

«کاش قبل از رسیدن روز جمل از دنیا مى‏رفتم!» و هرگاه از آن روز یاد مى‏شد تا جایى مى‏گریست که روسرى‏اش از اشک تر مى‏شد [۴۱۸]. بعد از پایان جنگ، حضرت علىساز میان مقتولان مى‏گذشت، هرگاه یکى از اهل بصره را مى‏دید و مى‏شناخت مى‏گفت: مردم پنداشته‏اند که افراد سفیه و گمنام در این جنگ با وى شرکت کرده‏اند، ولى این فلانى فرزند فلانى (از سرشناسان قوم) است. سپس خود بر مقتولان نماز مى‏خواند و دستور دفن همگى را صادر مى‏کرد [۴۱۹]. حضرت زبیرسروز جمل از معرکه برگشت و در رودخانه‏اى به نام وادى سباع فرود آمد. شخصى به نام عمرو بن جرموز او را دنبال کرد و در حالت خواب، به طور ناگهانى او را به قتل رسانید. اما حضرت طلحهس، پس از آنکه در معرکه تیرى از سوى فردى نامعلوم به او اصابت کرد. از آنجا به خانه‏اى در بصره رفت و بر اثر خونریزى در گذشت [۴۲۰]. در روایتى دیگر آمده که طلحهسدر میدان جنگ جان سپرد، هنگامى که حضرت علىسمیان مقتولان مى‏گذشت او را دید، خاک از چهره‏اش پاک کرد و گفت: رحمت خدا بر تو باد اى ابومحمّد! برایم بسیار سخت و ناگوار است که تو را با اندام‏هاى خوش‏ریخت زیر ستاره‏هاى آسمان، افتاده بر خاک ببینم. سپس گفت:

«از کاستى‏ها به خدا شکوه مى‏نمایم، به خدا سوگند! دوست داشتم بیست سال قبل از این روز از دنیا مى‏رفتم» [۴۲۱]. عمرو بن جرموز حضرت زبیرسرا به شهادت رسانید و سرش را از تن جدا کرد و پیش علىسبرد، به امید آنکه پاداش و مقامى کسب کند، اما وقتى اجازه‏ى ورود خواست، علىسگفت: به او اجازه ندهید و او را به آتش مژده دهید. در روایت دیگر آمده که علىسگفت: از رسول خدا جشنیده‏ام که مى‏فرمود:

«قاتل فرزند صفیه (زبیر) را به آتش جهنم مژده دهید» [۴۲۲].

[۴۱۷] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۶. [۴۱۸] براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به «سیره‏ى عایشه»، اثر سید سلیمان ندوى که بهترین کتاب در این موضوع است. [۴۱۹] خضرى بک، محاضرات تاریخ الامم الإسلامیة، ج ۲، ص ۵۸. [۴۲۰] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۲۴۲. [۴۲۱] همان منبع، ج ۷، ص ۲۴۸. [۴۲۲] همان، ج ۷، ص ۲۵۰.