ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

نخستین آزمون سخت حضرت ابوبکرسو موضع قاطع وى

نخستین آزمون سخت حضرت ابوبکرسو موضع قاطع وى

محدثان و سیره‏نگاران، متفق‏اند که رسول اللّه‏ جفرموده‏اند:

«اِنّا مَعْشَرَ الاَْنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ» [۲۲۰]

«ما پیامبران میراثى نمى‏گذاریم، آنچه از ما به جاى مى‏ماند صدقه است» [۲۲۱].

امام احمد با سند خود از ابوهریرهسروایت مى‏کند که رسول اللّه‏ جفرمودند:

«لا يَقتَسِمُ وَرَثَتى دينارا وَلا دِرْهَما، ماتَرَكْتُ بَعْدَ نَفَقَةِ نِسائى وَمَعُونَةِ عامِلى فَهُوَ صَدَقَةٌ»

«ورثه‏ى من طلا و نقره‏اى بین خود تقسیم نمى‏کنند، آنچه پس از من به جاى مى‏ماند، پس از نفقه‏ى همسران و خدمتگزارانم، صدقه است.»

امام بخارى، امام مسلم و ابوداود از مالک بن انس با سندش از ابوهریرهسبا همین الفاظ روایت کرده‏اند؛ همچنین امام بخارى از عروه و او از عایشه‌ی صدیقهلروایت کرده که بعد از وفات پیامبر جهمسران وى خواستند عثمانسرا نزد ابوبکرسبفرستند تا نسبت به میراث آنان با وى سخن بگوید، ولى عایشهلگفت: مگر رسول اللّه‏ جنگفته که ما میراث نمى‏گذاریم، آنچه از ما به جاى مى‏ماند صدقه است؟ این روایت در کتاب صحیح مسلم نیز آمده است.

آرى، این عمل، در شأن پیامبر جو مطابق با شیوه‏ى همیشگى وى در طول حیات مبارک اوست؛ زیرا آن حضرت جاهل بیت خود و بنى‏هاشم را در مواقع خطر، پیش مى‏انداخت و به هنگام منفعت و غنیمت دور نگه مى‏داشت؛ چنان که روز بدر با حمزه و على و عبیده همین شیوه را اعمال داشت و آنان را براى مبارزه با پهلوانان نامدار عرب مقدّم کرد. آن حضرت جمصرف زکات و صدقه را که بزرگ‏ترین منبع درآمد مالى و چشمه‏ى جوشان ثروت در امت اسلام بوده و هست، براى آل خود تا روز قیامت حرام قرار داد و آن هنگام که خواست ربا را حرام کند و خون‏هاى ریخته شده در زمان جاهلیت را هدر قرار دهد، از عموى خود، عباس بن عبدالمطلب و عموزاده‏ى خود، عامر بن ربیعه بن الحارث بن عبدالمطلب آغاز نمود. رسول خدا جدر خطبه‏ى حجّة الوداع فرمود:

«رباهاى جاهلیت باطل و بى‏اعتبار است و اولین ربایى که باطل اعلام مى‏گردد، رباى ما (بنى هاشم)؛ رباى عباس بن عبدالمطّلب است و هر خونى که در زمان جاهلیت ریخته شده هدر و ملغى است و نخستین خونى که هدر مى‏کنم، از خون‏هاى ماست و آن خون فرزند ربیعه بن حارث است» [۲۲۲]. [بدین گونه رسول خدا جتمام درهاى رفاه و خوشگذرانى را بر روى خود و بستگانش بست و هر کس با آن حضرت نزدیک‏تر بود، از لذت‏هاى زندگى محروم‏تر بود.] خود حضرت علىسدر نامه‏اى خطاب به امیر معاویهساین حقیقت را اثبات کرده و مى‏گوید:

«هر وقت جنگ شدت مى‏گرفت و مردم حمله مى‏کردند، رسول خدا جاهل بیت خود را پیش مى‏انداخت و اصحاب خود را با اهل بیت خویش از ضربه‏ى شمشیر و نیزه حفاظت مى‏کرد. به همین دلیل، عبیده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در جنگ احد به شهادت رسیدند. جعفر نیز در جنگ موته شهید شد. کسى که نمى‏خواهم نامش را ببرم آرزوى شهادت داشت، اما مرگ آنان پیش افتاد و مرگ وى (علىس) به تأخیر افتاد [۲۲۳]. حضرت ابوبکرسبا مشکلى مواجه گشت که قاطعیت و قدرت او را نسبت به اجراى آنچه درباره‏ى یک مسأله‏ى پیچیده، صحیح و حق مى‏دانست مورد آزمایش قرار داده بود؛ زیرا هر شخص، مکلّف به چیزى است که به آن علم داشته و آن را حق مى‏داند؛ مسأله‏اى که در آنِ واحد، هم جنبه‏ى اصولى و شرعى داشت و هم جنبه‏ى عاطفى و سیاسى، ایشان جنبه‏ى شرعى و اصولى قضیه را بر جنبه‏ى عاطفى و سیاسى آن ترجیح دادند و با دقت کامل، آنچه را از توصیه پیامبر جو آموزه‏ها و سیره‏ى عملى آن حضرت فهمیده بود، به اجرا گذاشت.

تفصیل این داستان را امام بخارى به نقل از عایشهلاین گونه بیان مى‏دارد:

«فاطمه و عباسببراى طلب میراث خود از رسول اللّه‏ جنزد ابوبکرسآمدند و زمین فدک [۲۲۴]و سهم آن حضرت از خیبر را مطالبه کردند. ابوبکرسبه آن‌ها گفت: از رسول خدا جشنیدم [۲۲۵]که مى‏گفت: «ما میراث به جاى نمى‏گذاریم، آنچه از ما مى‏ماند، صدقه است. آل محمّد مى‏توانند به اندازه‏ى تأمین هزینه‏ى زندگى خود از این مال برگیرند.»

در روایتى دیگر آمده که ابوبکرسگفت: «پیامبران میراث نمى‏گذارند. من سرپرستى و مخارج کسانى را که رسول اللّه‏ جبرعهده داشت، برعهده خواهم گرفت و بقیه را به همان مواردى که رسول اللّه‏ جمصرف مى‏کرد، مصرف خواهم کرد» [۲۲۶]. در صحیح بخارى از ام‌المؤمنین عایشه روایت شده که: فاطمه دختر پیامبر جکسى را نزد ابوبکرسفرستاد تا میراث او را از رسول اللّه‏ جمطالبه کند. ابوبکرسگفت: رسول خدا جگفته است: «ما پیامبران، مالى به ارث نمى‏گذاریم و آنچه از ما باز مى‏ماند صدقه است. خاندان محمد جحق دارند هزینه‌ی زندگى خود را از این مال تأمین کنند» و من به خدا سوگند مى‏خورم که چیزى از صدقات رسول خدا جرا تغییر نخواهم داد و آن را به همان وضعى که در زمان آن بزرگوار بود باقى خواهم گذاشت و به شیوه‏ى ایشان عمل خواهم کرد [۲۲۷]. آرى، حضرت ابوبکرسگفته بود: به خدا سوگند! در هیچ کارى یک ذره از روش رسول اللّه‏ منحرف نخواهم شد.

لذا ایشان بر آنچه معتقد بود و آن را حق مى‏دانست، استوار ماند و تصمیم گرفت وصیت رسول اللّه‏ جرا به مرحله‏ى اجرا بگذارد. از طرف دیگر فاطمهلنیز بر مطالبه‏ى خود اصرار ورزید و این بدان سبب است که یا این حدیث به فاطمهلنرسیده بود یا این که معتقد بود قانون در این مورد، دست خلیفه‏ى رسول اللّه‏ جرا بازگذاشته است و او مجوّز قانونى دارد که خواسته‏ى او را عملى کند [۲۲۸]. به هر حال هر دو در این مورد مجتهد بودند که یا معذورند یا مصیب [۲۲۹]. در مسند امام احمدبن حنبل آمده که فاطمهلخطاب به ابوبکرسگفت:

تو نسبت به آنچه از رسول اللّه‏ جشنیده‏اى، آگاه‏ترى [۲۳۰]. فاطمهلبعد از وفات رسول خدا جشش ماه در قید حیات بود و بنابر روایتى تا پایان عمر، از این بابت ناراضى بود.

از این قبیل وقایع که طبیعت بشرى مقتضى آن‌هاست در زندگى قبایل و جوامع بشرى بسیار پیش مى‏آید. طبیعت و سرشت انسان به گونه‏اى است که نسبت به آنچه یقین پیدا مى‏کند و آن را حق مى‏داند، حساس و عاطفى است و بر موضع خود پافشارى مى‏کند، لیکن اختلاف و نارضایتى فاطمهلاز ابوبکرساز حدود شرع تجاوز نمى‏کرد و مخالف با علوّ طبع و بزرگوارى و بخشندگى طبیعى او نبود.

از عامر روایت شده که حضرت ابوبکرسهنگام مرض وفات حضرت فاطمهلنزد ایشان رفت و اجازه‏ى ورود خواست. حضرت علىسبه فاطمه گفت: ابوبکر پشت در منتظر اجازه‏ى ورود است، آیا به او اجازه مى‏دهى یا خیر؟ وى گفت: آیا تو راضى هستى؟ حضرت على گفت: آرى، پس حضرت ابوبکرسداخل شد و با او سخن گفت و عذر خود را در این‏باره بیان کرد و او از ابوبکرسراضى شد [۲۳۱] [۲۳۲].

این بحث را با گفته‏ى استاد عقاد در کتاب «العبقریات الإسلامیه» به پایان مى‏بریم، وى مى‏نویسد:

این کار عاقلانه‏اى نیست که وفادارى و محبت ابوبکر صدیقسبا پیامبر را مورد شبهه قرار دهیم، به علّت این که فاطمهلرا از میراث محروم داشت؛ زیرا اگر او را محروم کرد دختر خودش عایشهلرا نیز محروم‏نمود [۲۳۳]، به دلیل این که در شریعت اسلام، انبیا میراث نمى‏گذارند. ابوبکر نمى‏خواست با منع میراث از وارثان پیامبر جکه از جمله‏ى آنان دختر محبوب خودش نیز بود، ظلم کند و در این باره بخل ورزد؛ اما مى‏خواست دین پیامبر جو وصایاى او را حفظ کند که مسلما حفظ آن‌ها از حفظ مال و فرزند لازم‏تر بود [۲۳۴]. سپس مى‏افزاید:

«قضاوت ابوبکرسدر مورد مسأله‏ى میراث، قضاوتى بود که مجوز قانونى‏دیگر نداشت تا به‏گونه‏اى دیگر داورى کند [۲۳۵]؛ زیرا مى‏دانست که پیامبر میراثى به‏جاى نمى‏گذارد، همان‏گونه که خودش فرموده است. عایشهلنیز در این مورد مانند فاطمهلبود. حضرت ابوبکرسهنگام وفات به عایشهلوصیت کرد تا هر چه از اموال شخصى‏اش به او تعلّق مى‏گیرد یا به او بخشیده است، به نفع مسلمانان از آن‌ها صرف‏نظر کند و به او تأکید کرد که این مال نه به عنوان هبه برایت حلال است و نه به عنوان میراث» [۲۳۶]. این یک واقعیت تاریخى است که ابوبکرسدر ایام خلافت خود حقّ اهل بیت را از غنایم مدینه و اموال فدک و خمس خیبر کاملاً مى‏داد [۲۳۷]جز این که بنابر آنچه از پیامبر شنیده بود، احکام میراث را بر آن جارى نمى‏ساخت [۲۳۸]. از محمد باقر/و همچنین از زید بن على شهید روایت شده که فرمودند: «ابوبکر و عمر هیچ گونه حقّى از ما (اهل بیت) غصب نکرده و به اندازه‏ى یک سر مو بر ما ظلم نکرده‏اند.» مفهوم این روایت در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید نیز آمده است [۲۳۹]. در اینجا این نکته شایان گفتن است که حضرت علىسدر دوره‏ى خلافت خود نیز به شیوه‏اى‏عمل کرد که ابوبکرسعمل‏ کرده بود، وى فدک را به مواردى که حضرت ابوبکرسبه مصرف مى‏رسانید، مصرف مى‏کرد و بین ورثه‏ى پیامبر تقسیم نکرد [۲۴۰]،[این عمل حضرت علىسدلیل روشنى است بر این که ترکه‏ى پیامبر جمیراث نبوده است وگرنه آن را تقسیم مى‏کرد و به فرض این که از حق خود گذشته بود، سهم حضرت حسن و حسین و خواهرانشان و سهم عباس، عموى پیامبر را مى‏داد [۲۴۱].]

[۲۲۰] مسند امام احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۴۶۳، نسائى (فتح البارى، ج ۱۲، ص ۸) [۲۲۱] این مفهوم در روایات شیعه نیز به کثرت دیده مى‏شود؛ به عنوان مثال کلینى به سند معتبر از صادق نقل مى‏کند که: علما وارثان پیامبرانند؛ زیرا پیامبران هیچ گونه پول و ثروتى به میراث نمى‏گذارند. تنها میراث آن‌ها احادیثى از سخنانشان است. روایت کامل بدین شرح است: عن ابى البخترى عن ابى‌عبداللّه÷قال: إن العلماء ورثة الأنبياء وذلك أن الأنبياء لم يورثوا درهما ولا دينارا وإنما أورثوا أحاديث من أحاديثهم فمن أخذ بشى‏ء منها فقد أخذ بحظٍّ وافرٍ ـ (اصول کافى، ج ۱، ص ۳۲، باب صفة العلم وفضله، حدیث شماره: ۲). همچنین باب «ثواب العالم والمتعلم»، حدیث شماره: ۱، ص ۳۴، ـ انتشارات دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۸. به نقل از ولایت فقیه، خمینى، ص ۱۳۰. از همه مهم‏تر آن که خود علىساین حدیث را به نظم در آورده است و مترجم فارسى دیوان علىسآن را این گونه ترجمه کرده است: اگر مردم پس از خود ثروتى بسیار بگذارند
براى ارث بردن درهم و دینار بگذارند
ولى ارث پیامبر معنویت‏هآیا هدایت‏هاست
که بهر راسخون و بهر اولوالابصار بگذارند
(فارسى دیوان امیرالمؤمنین، بیت شماره: ۷۱، ص ۲۶، سراینده عبدالحسین اشعرى قمى، انتشارات پیام اسلام قم، چاپ اول ـ مترجم)
[۲۲۲] صحیح مسلم، در کتاب الحّج، باب «حجّة النبى» و ابوداود از جابر بن عبداللّه‏ روایت کرده‏اند. [۲۲۳] نهج البلاغه، نامه‏ى نهم، صبحى صالح، مصطفى زمانى. [۲۲۴] فدک آبادى‏اى بود در حجاز که فاصله‏ى آن تا مدینه دو، سه روز راه بود و خداوند آن را به صورت صلح به پیامبرش ارزانى داشت. در آن آبادى یک چشمه و تعدادى درخت خرما وجود داشت. (مراصد الاطلاع على أسماء الأمكنة والبقاع)اثر صفى الدین عبدالمومن بن عبدالحق بغدادى، دارالمعرفه بیروت، ۱۹۵۴ م. [۲۲۵] این حدیث را تنها حضرت ابوبکرسروایت نکرده است. همچنان که در اول بحث اشاره شد در کتاب‏هاى روایى معتبر شیعه نیز آمده و در کتاب‏هاى اهل سنت از طرق مختلف روایت شده است. یکى از راویان این حدیث، حذیفه است که درباره‏ى وى دانشمند شیعى، ملا عبداللّه‏ مشهدى در کتاب اظهار الحق حدیثى نقل کرده که پیامبر فرمودند: «ما حدثكم به حذیفة فصدقوه» (هر حدیثى که حذیفه براى شما بگوید آن را تصدیق کنید). همچنین در صحیح بخارى آمده که عمر فاروقسدر جمع بزرگى که عباس و على نیز حضور داشتند گفت: شما را به خدایى سوگند مى‏دهم که زمین و آسمان به فرمان او استوار هستند، آیا شما مى‏دانید که رسول خدا جفرمود: «ما میراث نمى‏گذاریم. هر چه از ما بماند، صدقه است؟» همه گفتند: بله، سپس به على و عباس روى آورد و گفت شما را به خدا! آیا شما نیز مى‏دانید؟ گفتند: آرى. همچنین در معتبرترین کتاب‏هاى شیعه به صراحت آمده است که اموال پیامبر بر فاطمه صدقه بوده و بعد از او به بنى‏هاشم و بنى‏مطلب صدقه است و کسى آن‌ها را به ارث نمى‏برد، حتى بعد از وفات پیامبر، عباس مطالبه‏ى ارث نمود، ولى فاطمه گفت: اموال پیامبر صدقه است. على و چند تن دیگر بر این امر گواهى دادند. فاطمه نیز قبل از وفات، به صدقه بودن اموال خود که عبارت از هفت باغ بود وصیت کرد. به دلیل رعایت اختصار، از آوردن متن حدیث خوددارى شد. خوانندگان محترم به کتاب فروع کافى، ج ۷، کتاب الوصایا، باب صدقة النبى، روایات شماره ۱و۲و۶ مراجعه کنند. همچنین حضرت علىسوصیت کرد که اموالش به عنوان میراث تقسیم نشود. مشروح وصیت نامه‏ى ایشان را در نامه‏ى شماره: ۲۴ نهج‏البلاغه مطالعه فرمایید. میثم بحرانى شارح نهج‏البلاغه، این وصیت نامه را به طور کامل‏تر آورده است. حضرت علىسدر این وصیت نامه که در حضور چندین شاهد، به قلم خودش نگاشته است تصریح کرده است که: «اموال و املاک من صدقه است هیچ کس حق ندارد (چیزى از آن‌ها را بفروشد، هبه دهد، به ارث برد» (لایباع منه شى‏ء ولا یوهب ولایورث) [شرح نهج‏البلاغه بحرانى، ۴/۴۰۸ نامه شماره ۲۴].بنابر این عملکرد حضرت على و فاطمه بزرگترین دلیل و حجت قاطع است.(مترجم) [۲۲۶] مسند امام احمد، ج ۱، ص ۱۰. [۲۲۷] صحیح بخارى، الجامع الصحیح، باب غزوة خیبر. [۲۲۸] ممکن است فاطمهلبر این اعتقاد بوده که انبیا در اموال منقول (درهم و دینار) میراث نمى‏گذارند، چنان که در روایت آمده: «ورثه‏ى من درهم و دینارى بین خود تقسیم نمى‏کنند.» حال آنکه این مسأله به مال غیر منقول (زمین) تعلق داشت و مال غیر منقول میراث قرار مى‏گیرد. ابوبکر صدیق معتقد بود که حکم عام است مال منقول و غیر منقول هر دو را شامل مى‏شود لذا به خود حق نمى‏داد که آن را بین ورثه تقسیم کند. [۲۲۹] استاد عباس محمود عقاد در کتاب «فاطمة وفاطمیون» مى‏نویسد: حقیقتى که در آن اختلاف نیست این است که بدانیم فاطمه بزرگ‏تر از آن است که به ناروا چیزى ادعا کند و صدیق نیز بزرگ‏تر از آن است که حقّى را از فاطمه سلب کند ... زیرا سرانجام چنان شد که ابوبکر با رضایت فاطمه محصول فدک را به مصرف صحیح مى‏رساند و خلیفه هم چیزى از عواید فدک را براى خود برنمى‏داشت تآیا کسى علیه او ادعایى داشته باشد. تنها مسأله دشوارى امر قضاوت بود. (مترجم) [۲۳۰] مسند امام احمد، ج ۱، ص ۴. [۲۳۱] طبرى؛ «محب الریاض النضرة فى مناقب العشره»، ص ۱۷۶، دارالکتب العلمیه بیروت، چاپ اول، ۱۹۸۴ م؛ طبقات ابن سعد، ج۸، ص ۱۷، چاپ لیدن. از روایت طبقات معلوم مى‏شود که نماز جنازه‏ى فاطمهلبه امامت ابوبکرسخوانده شد (ج ۸، ص ۱۹). همچنین مسند فاطمة الزهراء، اثر سیوطى، ص ۵۸، مطبعة العزیزیة. [۲۳۲] این مفهوم در منابع شیعى نیز آمده است؛ از جمله آنکه ابن میثم بحرانى شارح نهج البلاغه مى‏نویسد: وقتى ابوبکر سخنان حضرت زهرا را شنید حمد و سپاس خدا را گفت و درود بر پیامبرش فرستاد سپس گفت اى بهترین بانوان و دختر بهترین پدران! به خدا قسم که من از نظر رسول خدا تجاوز ننموده‏ام و جز به فرمان او عمل نکرده‏ام ... آنچه متعلق به پدرت بوده حق توست. پیامبر خدا از فدک به مقدار خوراک شما برداشت مى‏کرد و باقیمانده را میان مسلمانان تقسیم مى‏کرد و در راه خدا مى‏داد و این مقدار حق الهى توست، من هم با فدک همان کارى را مى‏کنم که پیامبر مى‏کرد، این بود که حضرت زهرا بدان راضى شد و عهد و پیمانى بر آن اساس گرفت و ابوبکر محصول فدک را جمع مى‏کرد و به مقدار کفایت به ایشان مى‏داد. (ترجمه‌ی فارسى مصباح السالكین ج۷ ص ۳۸۵ و ۳۸۶، آستان قدس، بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى ۱۳۸۵، اصل عربى ج۵ ص ۱۰۷ مؤسسة النصر ۱۳۸۴) ابن ابى الحدید نیز آورده است که: فاطمه‏لگفت: تو نیز چنان کن که پدرم رسول اللّه‏ مى‏کرد. ابوبکر گفت: تو را به خدا سوگند! چنین کارى انجام بدهم؟، گفت: آرى، به خدا! حتما باید چنان کنى و سپس فرمود: خدآیا! گواه باش، (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۲۱۶ شرح نامه ۴۵). [۲۳۳] آرى، اگر ابوبکرسبا فاطمهلعداوت داشت با ازواج مطهرات و پدران و برادرانشان چه عداوتى داشت؟ زیرا اگر میراثى تقسیم مى‏شد همسران پیامبر جنیز از ترکه‏ى وى ارث مى‏بردند که از جمله‏ى آن‌ها عایشه دختر خودش و حفصه دختر عمر بن خطاب نیز بودند، با آنان چه دشمنى داشت و همچنین حضرت عباس عموى پیامبر نیز ارث مى‏برد و به طور مجموع حدود نیمى از ترکه‏ى رسول اللّه‏ جبه آنان مى‏رسید. (ابن حجر، الصواعق المحرقة، مترجم) [۲۳۴] العبقریات الإسلامیه، ص ۴۴۶. [۲۳۵] زید بن على بن حسین مى‏فرماید: به خدا سوگند! اگر من نیز به جاى ابوبکر بودم همانند او قضاوت مى‏کردم (وأیم اللّه‏ لو رجع الأمر إلىّ لقضیت بقضاء ابى‏بكر) (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۲۰ (مترجم) [۲۳۶] العبقریات الإسلامیه، ص ۴۴۸. [۲۳۷] ابن ابى‏الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۲۹۶. ابن ابى الحدید طبق تحقیق محققان اهل سنت و شیعه یکى از دانشمندان برجسته‏ى شیعه بود. پروفسور امیر على مورخ و محقق معروف شیعه مى‏نویسد: در مقدمه‏ى شرح نهج البلاغه آمده است که ابن ابى الحدید یک معتزلى و یک شیعه بود. او فقیهى عالى مقام، متبحر در علم و دانش، متکلم و شاعر بود. (به نقل از پاورقى کتاب روح اسلام، اثر سید امیر على، ص ۴۰۸، انتشارات آستان قدس رضوى، ۱۳۶۶هـ. ش ـ مترجم) نیز ر. ک: یکصد و پنجاه صحابى ساختگى، تألیف سید مرتضى عسکرى. [۲۳۸] فدک به اتفاق فرق اسلامى از غنایمى است که بدون جنگ و نیروى نظامى فتح شده است و در اصطلاح شرع «فى‏ء» نامیده مى‏شود. صادق/درباره‏ى حکم فى‏ء مى‏گوید: هى للّه‏ وللرسول ولمن قام مقامه بعده (این فى‏ء، از آنِ خدا و رسولش است و بعد از وفات رسول خدا به جانشین وى تعلق مى‏گیرد. (تفسیر صافى، ص ۳۱۰) (مترجم) [۲۳۹] ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۲۰ نامه‏ى ۴۵ سپس راوى در ادامه‏ى روایت مى‏گوید: از محمد باقر پرسیدم آیا با ابوبکر و عمر محبت ورزم؟ گفت: آرى، حتما آیا نه تنها در دنیا که در آخرت نیز با آن‌ها محبت داشته باش! اگر از این بابت زیانى متوجه تو شود به گردن من. سپس فرمود: خداوند فلانى و فلانى را به سزاى اعمالشان برساند که بر ما اهل بیت دروغ بر بستند (والذى أنزل القرآن على عبده ليكون للعالمين نذيرا ما ظلمنا من حقنا مثقال حبة من خردل. قلت: جعلت فداك. أفأتولاّهما؟ قال: نعم ويحك تولّهما فى الدنیا والآخرة وما أصابك ففى عنقى.ثم قال: فعل اللّه‏ بالمغيرة وبُنان فانهما كذبا علينا أهل البيت).(مترجم) [۲۴۰] ر.ک: منهاج الاعتدال، امام ذهبى، این كتاب مختصر «منهاج السنة»، اثر ابن تیمیه است. مفاد این روایت در شرح نهج البلاغة ابن الحدید نامه‏ى ۴۵ آمده است. [۲۴۱] عبارت داخل کروشه از سوى مترجم افزوده شده است.