نخستین آزمون سخت حضرت ابوبکرسو موضع قاطع وى
محدثان و سیرهنگاران، متفقاند که رسول اللّه جفرمودهاند:
«اِنّا مَعْشَرَ الاَْنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ» [۲۲۰]
«ما پیامبران میراثى نمىگذاریم، آنچه از ما به جاى مىماند صدقه است» [۲۲۱].
امام احمد با سند خود از ابوهریرهسروایت مىکند که رسول اللّه جفرمودند:
«لا يَقتَسِمُ وَرَثَتى دينارا وَلا دِرْهَما، ماتَرَكْتُ بَعْدَ نَفَقَةِ نِسائى وَمَعُونَةِ عامِلى فَهُوَ صَدَقَةٌ»
«ورثهى من طلا و نقرهاى بین خود تقسیم نمىکنند، آنچه پس از من به جاى مىماند، پس از نفقهى همسران و خدمتگزارانم، صدقه است.»
امام بخارى، امام مسلم و ابوداود از مالک بن انس با سندش از ابوهریرهسبا همین الفاظ روایت کردهاند؛ همچنین امام بخارى از عروه و او از عایشهی صدیقهلروایت کرده که بعد از وفات پیامبر جهمسران وى خواستند عثمانسرا نزد ابوبکرسبفرستند تا نسبت به میراث آنان با وى سخن بگوید، ولى عایشهلگفت: مگر رسول اللّه جنگفته که ما میراث نمىگذاریم، آنچه از ما به جاى مىماند صدقه است؟ این روایت در کتاب صحیح مسلم نیز آمده است.
آرى، این عمل، در شأن پیامبر جو مطابق با شیوهى همیشگى وى در طول حیات مبارک اوست؛ زیرا آن حضرت جاهل بیت خود و بنىهاشم را در مواقع خطر، پیش مىانداخت و به هنگام منفعت و غنیمت دور نگه مىداشت؛ چنان که روز بدر با حمزه و على و عبیده همین شیوه را اعمال داشت و آنان را براى مبارزه با پهلوانان نامدار عرب مقدّم کرد. آن حضرت جمصرف زکات و صدقه را که بزرگترین منبع درآمد مالى و چشمهى جوشان ثروت در امت اسلام بوده و هست، براى آل خود تا روز قیامت حرام قرار داد و آن هنگام که خواست ربا را حرام کند و خونهاى ریخته شده در زمان جاهلیت را هدر قرار دهد، از عموى خود، عباس بن عبدالمطلب و عموزادهى خود، عامر بن ربیعه بن الحارث بن عبدالمطلب آغاز نمود. رسول خدا جدر خطبهى حجّة الوداع فرمود:
«رباهاى جاهلیت باطل و بىاعتبار است و اولین ربایى که باطل اعلام مىگردد، رباى ما (بنى هاشم)؛ رباى عباس بن عبدالمطّلب است و هر خونى که در زمان جاهلیت ریخته شده هدر و ملغى است و نخستین خونى که هدر مىکنم، از خونهاى ماست و آن خون فرزند ربیعه بن حارث است» [۲۲۲]. [بدین گونه رسول خدا جتمام درهاى رفاه و خوشگذرانى را بر روى خود و بستگانش بست و هر کس با آن حضرت نزدیکتر بود، از لذتهاى زندگى محرومتر بود.] خود حضرت علىسدر نامهاى خطاب به امیر معاویهساین حقیقت را اثبات کرده و مىگوید:
«هر وقت جنگ شدت مىگرفت و مردم حمله مىکردند، رسول خدا جاهل بیت خود را پیش مىانداخت و اصحاب خود را با اهل بیت خویش از ضربهى شمشیر و نیزه حفاظت مىکرد. به همین دلیل، عبیده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در جنگ احد به شهادت رسیدند. جعفر نیز در جنگ موته شهید شد. کسى که نمىخواهم نامش را ببرم آرزوى شهادت داشت، اما مرگ آنان پیش افتاد و مرگ وى (علىس) به تأخیر افتاد [۲۲۳]. حضرت ابوبکرسبا مشکلى مواجه گشت که قاطعیت و قدرت او را نسبت به اجراى آنچه دربارهى یک مسألهى پیچیده، صحیح و حق مىدانست مورد آزمایش قرار داده بود؛ زیرا هر شخص، مکلّف به چیزى است که به آن علم داشته و آن را حق مىداند؛ مسألهاى که در آنِ واحد، هم جنبهى اصولى و شرعى داشت و هم جنبهى عاطفى و سیاسى، ایشان جنبهى شرعى و اصولى قضیه را بر جنبهى عاطفى و سیاسى آن ترجیح دادند و با دقت کامل، آنچه را از توصیه پیامبر جو آموزهها و سیرهى عملى آن حضرت فهمیده بود، به اجرا گذاشت.
تفصیل این داستان را امام بخارى به نقل از عایشهلاین گونه بیان مىدارد:
«فاطمه و عباسببراى طلب میراث خود از رسول اللّه جنزد ابوبکرسآمدند و زمین فدک [۲۲۴]و سهم آن حضرت از خیبر را مطالبه کردند. ابوبکرسبه آنها گفت: از رسول خدا جشنیدم [۲۲۵]که مىگفت: «ما میراث به جاى نمىگذاریم، آنچه از ما مىماند، صدقه است. آل محمّد مىتوانند به اندازهى تأمین هزینهى زندگى خود از این مال برگیرند.»
در روایتى دیگر آمده که ابوبکرسگفت: «پیامبران میراث نمىگذارند. من سرپرستى و مخارج کسانى را که رسول اللّه جبرعهده داشت، برعهده خواهم گرفت و بقیه را به همان مواردى که رسول اللّه جمصرف مىکرد، مصرف خواهم کرد» [۲۲۶]. در صحیح بخارى از امالمؤمنین عایشه روایت شده که: فاطمه دختر پیامبر جکسى را نزد ابوبکرسفرستاد تا میراث او را از رسول اللّه جمطالبه کند. ابوبکرسگفت: رسول خدا جگفته است: «ما پیامبران، مالى به ارث نمىگذاریم و آنچه از ما باز مىماند صدقه است. خاندان محمد جحق دارند هزینهی زندگى خود را از این مال تأمین کنند» و من به خدا سوگند مىخورم که چیزى از صدقات رسول خدا جرا تغییر نخواهم داد و آن را به همان وضعى که در زمان آن بزرگوار بود باقى خواهم گذاشت و به شیوهى ایشان عمل خواهم کرد [۲۲۷]. آرى، حضرت ابوبکرسگفته بود: به خدا سوگند! در هیچ کارى یک ذره از روش رسول اللّه منحرف نخواهم شد.
لذا ایشان بر آنچه معتقد بود و آن را حق مىدانست، استوار ماند و تصمیم گرفت وصیت رسول اللّه جرا به مرحلهى اجرا بگذارد. از طرف دیگر فاطمهلنیز بر مطالبهى خود اصرار ورزید و این بدان سبب است که یا این حدیث به فاطمهلنرسیده بود یا این که معتقد بود قانون در این مورد، دست خلیفهى رسول اللّه جرا بازگذاشته است و او مجوّز قانونى دارد که خواستهى او را عملى کند [۲۲۸]. به هر حال هر دو در این مورد مجتهد بودند که یا معذورند یا مصیب [۲۲۹]. در مسند امام احمدبن حنبل آمده که فاطمهلخطاب به ابوبکرسگفت:
تو نسبت به آنچه از رسول اللّه جشنیدهاى، آگاهترى [۲۳۰]. فاطمهلبعد از وفات رسول خدا جشش ماه در قید حیات بود و بنابر روایتى تا پایان عمر، از این بابت ناراضى بود.
از این قبیل وقایع که طبیعت بشرى مقتضى آنهاست در زندگى قبایل و جوامع بشرى بسیار پیش مىآید. طبیعت و سرشت انسان به گونهاى است که نسبت به آنچه یقین پیدا مىکند و آن را حق مىداند، حساس و عاطفى است و بر موضع خود پافشارى مىکند، لیکن اختلاف و نارضایتى فاطمهلاز ابوبکرساز حدود شرع تجاوز نمىکرد و مخالف با علوّ طبع و بزرگوارى و بخشندگى طبیعى او نبود.
از عامر روایت شده که حضرت ابوبکرسهنگام مرض وفات حضرت فاطمهلنزد ایشان رفت و اجازهى ورود خواست. حضرت علىسبه فاطمه گفت: ابوبکر پشت در منتظر اجازهى ورود است، آیا به او اجازه مىدهى یا خیر؟ وى گفت: آیا تو راضى هستى؟ حضرت على گفت: آرى، پس حضرت ابوبکرسداخل شد و با او سخن گفت و عذر خود را در اینباره بیان کرد و او از ابوبکرسراضى شد [۲۳۱] [۲۳۲].
این بحث را با گفتهى استاد عقاد در کتاب «العبقریات الإسلامیه» به پایان مىبریم، وى مىنویسد:
این کار عاقلانهاى نیست که وفادارى و محبت ابوبکر صدیقسبا پیامبر را مورد شبهه قرار دهیم، به علّت این که فاطمهلرا از میراث محروم داشت؛ زیرا اگر او را محروم کرد دختر خودش عایشهلرا نیز محرومنمود [۲۳۳]، به دلیل این که در شریعت اسلام، انبیا میراث نمىگذارند. ابوبکر نمىخواست با منع میراث از وارثان پیامبر جکه از جملهى آنان دختر محبوب خودش نیز بود، ظلم کند و در این باره بخل ورزد؛ اما مىخواست دین پیامبر جو وصایاى او را حفظ کند که مسلما حفظ آنها از حفظ مال و فرزند لازمتر بود [۲۳۴]. سپس مىافزاید:
«قضاوت ابوبکرسدر مورد مسألهى میراث، قضاوتى بود که مجوز قانونىدیگر نداشت تا بهگونهاى دیگر داورى کند [۲۳۵]؛ زیرا مىدانست که پیامبر میراثى بهجاى نمىگذارد، همانگونه که خودش فرموده است. عایشهلنیز در این مورد مانند فاطمهلبود. حضرت ابوبکرسهنگام وفات به عایشهلوصیت کرد تا هر چه از اموال شخصىاش به او تعلّق مىگیرد یا به او بخشیده است، به نفع مسلمانان از آنها صرفنظر کند و به او تأکید کرد که این مال نه به عنوان هبه برایت حلال است و نه به عنوان میراث» [۲۳۶]. این یک واقعیت تاریخى است که ابوبکرسدر ایام خلافت خود حقّ اهل بیت را از غنایم مدینه و اموال فدک و خمس خیبر کاملاً مىداد [۲۳۷]جز این که بنابر آنچه از پیامبر شنیده بود، احکام میراث را بر آن جارى نمىساخت [۲۳۸]. از محمد باقر/و همچنین از زید بن على شهید روایت شده که فرمودند: «ابوبکر و عمر هیچ گونه حقّى از ما (اهل بیت) غصب نکرده و به اندازهى یک سر مو بر ما ظلم نکردهاند.» مفهوم این روایت در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید نیز آمده است [۲۳۹]. در اینجا این نکته شایان گفتن است که حضرت علىسدر دورهى خلافت خود نیز به شیوهاىعمل کرد که ابوبکرسعمل کرده بود، وى فدک را به مواردى که حضرت ابوبکرسبه مصرف مىرسانید، مصرف مىکرد و بین ورثهى پیامبر تقسیم نکرد [۲۴۰]،[این عمل حضرت علىسدلیل روشنى است بر این که ترکهى پیامبر جمیراث نبوده است وگرنه آن را تقسیم مىکرد و به فرض این که از حق خود گذشته بود، سهم حضرت حسن و حسین و خواهرانشان و سهم عباس، عموى پیامبر را مىداد [۲۴۱].]
[۲۲۰] مسند امام احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۴۶۳، نسائى (فتح البارى، ج ۱۲، ص ۸)
[۲۲۱] این مفهوم در روایات شیعه نیز به کثرت دیده مىشود؛ به عنوان مثال کلینى به سند معتبر از صادق نقل مىکند که: علما وارثان پیامبرانند؛ زیرا پیامبران هیچ گونه پول و ثروتى به میراث نمىگذارند. تنها میراث آنها احادیثى از سخنانشان است. روایت کامل بدین شرح است: عن ابى البخترى عن ابىعبداللّه÷قال: إن العلماء ورثة الأنبياء وذلك أن الأنبياء لم يورثوا درهما ولا دينارا وإنما أورثوا أحاديث من أحاديثهم فمن أخذ بشىء منها فقد أخذ بحظٍّ وافرٍ ـ (اصول کافى، ج ۱، ص ۳۲، باب صفة العلم وفضله، حدیث شماره: ۲). همچنین باب «ثواب العالم والمتعلم»، حدیث شماره: ۱، ص ۳۴، ـ انتشارات دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۸. به نقل از ولایت فقیه، خمینى، ص ۱۳۰. از همه مهمتر آن که خود علىساین حدیث را به نظم در آورده است و مترجم فارسى دیوان علىسآن را این گونه ترجمه کرده است:
اگر مردم پس از خود ثروتى بسیار بگذارند
براى ارث بردن درهم و دینار بگذارند
ولى ارث پیامبر معنویتهآیا هدایتهاست
که بهر راسخون و بهر اولوالابصار بگذارند
(فارسى دیوان امیرالمؤمنین، بیت شماره: ۷۱، ص ۲۶، سراینده عبدالحسین اشعرى قمى، انتشارات پیام اسلام قم، چاپ اول ـ مترجم)
[۲۲۲] صحیح مسلم، در کتاب الحّج، باب «حجّة النبى» و ابوداود از جابر بن عبداللّه روایت کردهاند.
[۲۲۳] نهج البلاغه، نامهى نهم، صبحى صالح، مصطفى زمانى.
[۲۲۴] فدک آبادىاى بود در حجاز که فاصلهى آن تا مدینه دو، سه روز راه بود و خداوند آن را به صورت صلح به پیامبرش ارزانى داشت. در آن آبادى یک چشمه و تعدادى درخت خرما وجود داشت. (مراصد الاطلاع على أسماء الأمكنة والبقاع)اثر صفى الدین عبدالمومن بن عبدالحق بغدادى، دارالمعرفه بیروت، ۱۹۵۴ م.
[۲۲۵] این حدیث را تنها حضرت ابوبکرسروایت نکرده است. همچنان که در اول بحث اشاره شد در کتابهاى روایى معتبر شیعه نیز آمده و در کتابهاى اهل سنت از طرق مختلف روایت شده است. یکى از راویان این حدیث، حذیفه است که دربارهى وى دانشمند شیعى، ملا عبداللّه مشهدى در کتاب اظهار الحق حدیثى نقل کرده که پیامبر فرمودند: «ما حدثكم به حذیفة فصدقوه» (هر حدیثى که حذیفه براى شما بگوید آن را تصدیق کنید).
همچنین در صحیح بخارى آمده که عمر فاروقسدر جمع بزرگى که عباس و على نیز حضور داشتند گفت: شما را به خدایى سوگند مىدهم که زمین و آسمان به فرمان او استوار هستند، آیا شما مىدانید که رسول خدا جفرمود: «ما میراث نمىگذاریم. هر چه از ما بماند، صدقه است؟» همه گفتند: بله، سپس به على و عباس روى آورد و گفت شما را به خدا! آیا شما نیز مىدانید؟ گفتند: آرى. همچنین در معتبرترین کتابهاى شیعه به صراحت آمده است که اموال پیامبر بر فاطمه صدقه بوده و بعد از او به بنىهاشم و بنىمطلب صدقه است و کسى آنها را به ارث نمىبرد، حتى بعد از وفات پیامبر، عباس مطالبهى ارث نمود، ولى فاطمه گفت: اموال پیامبر صدقه است. على و چند تن دیگر بر این امر گواهى دادند. فاطمه نیز قبل از وفات، به صدقه بودن اموال خود که عبارت از هفت باغ بود وصیت کرد. به دلیل رعایت اختصار، از آوردن متن حدیث خوددارى شد. خوانندگان محترم به کتاب فروع کافى، ج ۷، کتاب الوصایا، باب صدقة النبى، روایات شماره ۱و۲و۶ مراجعه کنند.
همچنین حضرت علىسوصیت کرد که اموالش به عنوان میراث تقسیم نشود. مشروح وصیت نامهى ایشان را در نامهى شماره: ۲۴ نهجالبلاغه مطالعه فرمایید. میثم بحرانى شارح نهجالبلاغه، این وصیت نامه را به طور کاملتر آورده است. حضرت علىسدر این وصیت نامه که در حضور چندین شاهد، به قلم خودش نگاشته است تصریح کرده است که: «اموال و املاک من صدقه است هیچ کس حق ندارد (چیزى از آنها را بفروشد، هبه دهد، به ارث برد» (لایباع منه شىء ولا یوهب ولایورث) [شرح نهجالبلاغه بحرانى، ۴/۴۰۸ نامه شماره ۲۴].بنابر این عملکرد حضرت على و فاطمه بزرگترین دلیل و حجت قاطع است.(مترجم)
[۲۲۶] مسند امام احمد، ج ۱، ص ۱۰.
[۲۲۷] صحیح بخارى، الجامع الصحیح، باب غزوة خیبر.
[۲۲۸] ممکن است فاطمهلبر این اعتقاد بوده که انبیا در اموال منقول (درهم و دینار) میراث نمىگذارند، چنان که در روایت آمده: «ورثهى من درهم و دینارى بین خود تقسیم نمىکنند.» حال آنکه این مسأله به مال غیر منقول (زمین) تعلق داشت و مال غیر منقول میراث قرار مىگیرد. ابوبکر صدیق معتقد بود که حکم عام است مال منقول و غیر منقول هر دو را شامل مىشود لذا به خود حق نمىداد که آن را بین ورثه تقسیم کند.
[۲۲۹] استاد عباس محمود عقاد در کتاب «فاطمة وفاطمیون» مىنویسد: حقیقتى که در آن اختلاف نیست این است که بدانیم فاطمه بزرگتر از آن است که به ناروا چیزى ادعا کند و صدیق نیز بزرگتر از آن است که حقّى را از فاطمه سلب کند ... زیرا سرانجام چنان شد که ابوبکر با رضایت فاطمه محصول فدک را به مصرف صحیح مىرساند و خلیفه هم چیزى از عواید فدک را براى خود برنمىداشت تآیا کسى علیه او ادعایى داشته باشد. تنها مسأله دشوارى امر قضاوت بود. (مترجم)
[۲۳۰] مسند امام احمد، ج ۱، ص ۴.
[۲۳۱] طبرى؛ «محب الریاض النضرة فى مناقب العشره»، ص ۱۷۶، دارالکتب العلمیه بیروت، چاپ اول، ۱۹۸۴ م؛ طبقات ابن سعد، ج۸، ص ۱۷، چاپ لیدن. از روایت طبقات معلوم مىشود که نماز جنازهى فاطمهلبه امامت ابوبکرسخوانده شد (ج ۸، ص ۱۹). همچنین مسند فاطمة الزهراء، اثر سیوطى، ص ۵۸، مطبعة العزیزیة.
[۲۳۲] این مفهوم در منابع شیعى نیز آمده است؛ از جمله آنکه ابن میثم بحرانى شارح نهج البلاغه مىنویسد: وقتى ابوبکر سخنان حضرت زهرا را شنید حمد و سپاس خدا را گفت و درود بر پیامبرش فرستاد سپس گفت اى بهترین بانوان و دختر بهترین پدران! به خدا قسم که من از نظر رسول خدا تجاوز ننمودهام و جز به فرمان او عمل نکردهام ...
آنچه متعلق به پدرت بوده حق توست. پیامبر خدا از فدک به مقدار خوراک شما برداشت مىکرد و باقیمانده را میان مسلمانان تقسیم مىکرد و در راه خدا مىداد و این مقدار حق الهى توست، من هم با فدک همان کارى را مىکنم که پیامبر مىکرد، این بود که حضرت زهرا بدان راضى شد و عهد و پیمانى بر آن اساس گرفت و ابوبکر محصول فدک را جمع مىکرد و به مقدار کفایت به ایشان مىداد. (ترجمهی فارسى مصباح السالكین ج۷ ص ۳۸۵ و ۳۸۶، آستان قدس، بنیاد پژوهشهاى اسلامى ۱۳۸۵، اصل عربى ج۵ ص ۱۰۷ مؤسسة النصر ۱۳۸۴)
ابن ابى الحدید نیز آورده است که: فاطمهلگفت: تو نیز چنان کن که پدرم رسول اللّه مىکرد. ابوبکر گفت: تو را به خدا سوگند! چنین کارى انجام بدهم؟، گفت: آرى، به خدا! حتما باید چنان کنى و سپس فرمود: خدآیا! گواه باش، (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۲۱۶ شرح نامه ۴۵).
[۲۳۳] آرى، اگر ابوبکرسبا فاطمهلعداوت داشت با ازواج مطهرات و پدران و برادرانشان چه عداوتى داشت؟ زیرا اگر میراثى تقسیم مىشد همسران پیامبر جنیز از ترکهى وى ارث مىبردند که از جملهى آنها عایشه دختر خودش و حفصه دختر عمر بن خطاب نیز بودند، با آنان چه دشمنى داشت و همچنین حضرت عباس عموى پیامبر نیز ارث مىبرد و به طور مجموع حدود نیمى از ترکهى رسول اللّه جبه آنان مىرسید. (ابن حجر، الصواعق المحرقة، مترجم)
[۲۳۴] العبقریات الإسلامیه، ص ۴۴۶.
[۲۳۵] زید بن على بن حسین مىفرماید: به خدا سوگند! اگر من نیز به جاى ابوبکر بودم همانند او قضاوت مىکردم (وأیم اللّه لو رجع الأمر إلىّ لقضیت بقضاء ابىبكر) (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۲۰ (مترجم)
[۲۳۶] العبقریات الإسلامیه، ص ۴۴۸.
[۲۳۷] ابن ابىالحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۲۹۶. ابن ابى الحدید طبق تحقیق محققان اهل سنت و شیعه یکى از دانشمندان برجستهى شیعه بود. پروفسور امیر على مورخ و محقق معروف شیعه مىنویسد: در مقدمهى شرح نهج البلاغه آمده است که ابن ابى الحدید یک معتزلى و یک شیعه بود. او فقیهى عالى مقام، متبحر در علم و دانش، متکلم و شاعر بود. (به نقل از پاورقى کتاب روح اسلام، اثر سید امیر على، ص ۴۰۸، انتشارات آستان قدس رضوى، ۱۳۶۶هـ. ش ـ مترجم) نیز ر. ک: یکصد و پنجاه صحابى ساختگى، تألیف سید مرتضى عسکرى.
[۲۳۸] فدک به اتفاق فرق اسلامى از غنایمى است که بدون جنگ و نیروى نظامى فتح شده است و در اصطلاح شرع «فىء» نامیده مىشود. صادق/دربارهى حکم فىء مىگوید: هى للّه وللرسول ولمن قام مقامه بعده (این فىء، از آنِ خدا و رسولش است و بعد از وفات رسول خدا به جانشین وى تعلق مىگیرد. (تفسیر صافى، ص ۳۱۰) (مترجم)
[۲۳۹] ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۲۰ نامهى ۴۵ سپس راوى در ادامهى روایت مىگوید: از محمد باقر پرسیدم آیا با ابوبکر و عمر محبت ورزم؟ گفت: آرى، حتما آیا نه تنها در دنیا که در آخرت نیز با آنها محبت داشته باش! اگر از این بابت زیانى متوجه تو شود به گردن من. سپس فرمود: خداوند فلانى و فلانى را به سزاى اعمالشان برساند که بر ما اهل بیت دروغ بر بستند (والذى أنزل القرآن على عبده ليكون للعالمين نذيرا ما ظلمنا من حقنا مثقال حبة من خردل. قلت: جعلت فداك. أفأتولاّهما؟ قال: نعم ويحك تولّهما فى الدنیا والآخرة وما أصابك ففى عنقى.ثم قال: فعل اللّه بالمغيرة وبُنان فانهما كذبا علينا أهل البيت).(مترجم)
[۲۴۰] ر.ک: منهاج الاعتدال، امام ذهبى، این كتاب مختصر «منهاج السنة»، اثر ابن تیمیه است. مفاد این روایت در شرح نهج البلاغة ابن الحدید نامهى ۴۵ آمده است.
[۲۴۱] عبارت داخل کروشه از سوى مترجم افزوده شده است.