خانواده و تأثیر آن در تربیت فرزند و دیدگاه اسلام نسبت به آن
از نظر علم کالبد شکافى (آناتومى ANATOMY) و روانشناسى و علم اخلاق و جامعهشناسى به اثبات رسیده است که خون و صفات ارثى و ژنتیکى تا حد معینى در شکلپذیرى اخلاق و توان و شایستگىهاى فطرى انسان مؤثر است. این عوامل به سه طریق موثر از فردى به فرد دیگر سرایت مىکنند:
نخست: از طریق ارزشها و الگوهاى خانوادگى که نیاکان و پدران خانواده، همواره سخت به آنها معتقد بوده و به شدت در حفظ آنها کوشیدهاند و آنها را مایهى عزت و افتخار قبیلهى خود دانسته و مىدانند و اگر احیانا فردى از افراد خانواده، این ارزشها را نادیده بگیرد و خلاف آنها رفتار کند، عمل او فرومایگى و توهین به بزرگان و بىتوجهى نسبت به ارزشهاى اجتماعى قلمداد شده و از نظر قوانین عرفى و موروثى آن خاندان، گناهى نابخشودنى محسوب مىشود.
دوم: از طریق داستانهایى که طى سالیان متمادى توسط پدران و بزرگان یک خاندان، در مورد قهرمانى، جوانمردى، سلحشورى، شهامت و شجاعت، اعتماد به نفس، سخاوت و حمایت از مظلومان، سینه به سینه نقل شده و از یک نسل به نسل دیگر انتقال یافته و مایهى افتخار و سربلندى قرار گرفته است. بىتردید این داستانها که از زمان طفولیت تا دورهى جوانى و پیرى تکرار مىشود، در ساختار فکرى و تعیین معیارهاى بزرگى و جوانمردى، فرمانبردارى فرزندان از پدران و توجیه شهرت خاندان، تأثیر بسزایى دارد.
سوم: تأثیر خون و صفات ارثى و ژنتیکى در اعضاى خانواده، به ویژه خانوادههایى که به حفظ اصالت نسب خود اهمیت قایل هستند، این مطلب مورد تأیید ژنتیک و دانشمندان علوم اجتماعى قرار گرفته است. شاعران عرب نیز در اشعار خود در این باره سخن گفتهاند؛ شاعر حماسى عرب، ربيعة بن مقروم ضبّى که هم در عصر جاهلیت و هم در عصر اسلام زیسته است، در شعرى گفته است:
هجان الحىّ كالذهب المصفَّى
صبيحة ديمة يجنيه جان
«نجیبزادگان قبیله همانند طلاى ناب هستند که در صبح بارانى جمعآورى شوند.»
نیز شاعر معروف «حُطَیئه» (در وصف مردان قبیلهى بنى سعد) گفته است:
مطاعين فى الهيجا، مكاشيف للدُّجى
بنى لهم آبائهم وبنى الجدّ
«مردان این قبیله، یورش برندگان در [میدان] نبرد و روشنىبخش تاریکىها هستند. این خصلت را آبا و اجداد آنان برایشان بنا نهادهاند.»
در عین حال، این عوامل، اغلب تا میزان معینى مىتوانند در رفتار و کردار مردم مؤثر باشند و هیچ کدام از آنها قاعدهى کلى در تربیتپذیرى و توارث به شمار نمىآید و نمىتوان ادعا کرد که همانند سنن الهى بدون استثنا و تغییرناپذیر هستند. سنتهاى الهى آنهایى هستند که خداوند دربارهى آنها فرموده است:
﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا٤٣﴾[فاطر: ۴۳].
«و هیچ جایگزین و نیز هیچ دگرگونی و تغییری در سنت الله نخواهی یافت».
این حقیقت را پیامبر گرامىِ اسلام نیز با حکمت و بلاغت نبوت ـ که ویژهى کلام نبوى و شیوهى خاص انبیاى صادق در بازگویىِ حقایق است ـ با تعبیرى زیبا بیان داشته است، آنجا که فرموده است:
«النّاس معادن كمعادن الفضة والذهب، خيارهم في الجاهليّة خيارهم في الإسلام إذا فقهوا» [۲۴].
«انسانها همانند معدنهاى متفاوت نقره و طلا هستند. خوبان و برگزیدگان آنان در زمان جاهلیت، بعد از اسلام نیز داراى همان منزلت هستند، به شرطى که از بینش دینى برخوردار باشند».
در جاى دیگرى فرموده است: «کسى که از نظر عمل، عقبمانده باشد نسبش او را به جایى نمىرساند» [۲۵]. آنچه گفته شد هرگز بدان معنى نیست که خون موروثى، مقدس شمرده شود و چنین پنداشت که شرافت و احترام انسانها فقط بر اساس نسب خانوادگى و قبیلهاى استوار است و افراد یک خاندان بر اثر برخوردارى از آن حق دارند رهبرىِ دینى و علمى و مرجعیت روحانى را براى همیشه حق موروثى خانوادهى خود بدانند.
جهان قدیم (قبل از اسلام)، بر اثر همین اختلاف طبقاتى و نژادى، گرفتار فساد اجتماعى و اخلاقى مرگبار و سلطهى نظامهاى دیکتاتور و استثمارگرى بود که بر انسانها حکومت مىکردند. در کتابهاى تاریخ و نوشتههاى مورخان، دربارهى شیوهى حکومت امپراتورىهاى روم و ایران و جامعهى یونانى وهندى، شواهد فراوانى موجود است. در صفحات آیندهى همین کتاب نیز به طور مشروح در این مورد بحث خواهد شد.
بنابراین شایسته است که با رعایت امانتدارى تاریخى و بىطرفى علمى، وضع عرفى و اجتماعى، نژاد و خاندانى را که امیرالمومنین علىسدر آن پرورش یافته است مورد بررسى قرار دهیم؛ و از آداب و رسوم و میراث اخلاقى و روانى ویژهى آن آگاه شویم و جایگاه برتر این خاندان را در میان سایر قبایل عرب مورد مطالعه قرار دهیم. براى روشن شدن مطلب، نخست به بررسى وضع قبیلهى قریش و سپس به بنىهاشم مىپردازیم [۲۶].
[۲۴] مسند امام احمد بن حنبل، مسند ابى هریره، ج ۲، ص ۵۳۹. [۲۵] صحیح مسلم، كتاب الذكر والدعاء والتوبة. [۲۶] در کتاب دیگرم (السيرة النبويه) از امتیازات و خصوصیات عرب سخن گفتهام. به این کتاب، باب «عصر جاهلى»، تحت عنوان «چرا پیامبر در جزیرهى عرب مبعوث شد؟»، ص ۵۵ ـ ۴۲ رجوع کنید.