مصلحان و مجاهدان شبه قارّهى هند
در شبه قارهى هند، مربیان بزرگ و مصلحان بیشمارى از اولاد رسول جبودهاند که به تزکیهى نفس و پاکسازى آن از انواع بیمارىهاى باطنى و رذایل اخلاقى پرداختهاند و ارتباط انسانها را با خداوند و شریعت و سنّت نبوى مستحکم کردهاند. ذکر نام یکایک آنها مقدور نیست تا چه رسد به بیان کارنامه و احوال آنها. در اینجا به ذکر مربى کبیر شیخ نظامالدّین محمّد بن احمد بدایونى دهلوى و خلیفههاى وى، محمود بن یحیى معروف به نصیرالدین اودى دهلوى و سید محمّد بن یوسف حسینى گلبرگى [۶۹۷]اکتفا مىکنیم؛ همهى این بزرگان از سادات آل رسول جبودند که نسبشان ثابت و محرز است.
علامه على بن سلطان قارى در کتاب «الأثمار الجنيّة فى أسماء الحنفية» دربارهى شیخ نظام الدّین بدایونى (۷۱۵ ـ ۶۳۶) مىنویسد:
«کار دعوت به سوى بندگى خدا و آزادى از بندگى نفس و هوا و دورى از مظاهر فریبندهى دنیا به وى منتهى مىشد، ایشان در علوم ظاهرى نیز تبحّر خاصّى داشت و به فضایل اخلاقى آراسته بود.»
علاّمه مجد الدّین فیروزآبادى، نویسندهى کتاب قاموس در کتاب «الألطاف الخفية فى أشراف الحنفية» در مورد ایشان سخن گفته است [۶۹۸]، همچنین مورّخ معروف آن عصر، ضیاء الدین برنى در کتاب «تاریخ فیروزشاهى» تأثیر شیخ نظامالدین بر جامعه و زندگى عمومى مردم را بر شمرده و مىگوید: «شیخ الاسلام نظام الدین، شیخ الاسلام علاءالدین و شیخ الاسلام رکن الدین از مربّیان روحى و مصلحان بزرگ زمان سلطان علاء الدین بودند. دنیایى بر اثر نفوس پاک آنان روشن شد و به سبب ارشاد آنان هزاران گناهکار و بدکار و بىنماز توبه کرده و از اعمال ناشایست دست کشیدند و براى همیشه پایبند نماز شدند و از صمیم قلب به مشاغل دینى اظهار علاقه نمودند. انجام عبادات عمومیت پیدا کرد، حرص و محبّت دنیا به سبب اخلاق ستوده و رفتار آن مشایخ کاهش یافت و به برکت عبادات و رفتار آن بزرگواران، صداقت و درستکارى در جامعه جاى پایى، باز کرد، در اثر مکارم اخلاقى و ریاضت و مجاهدت آنان در قلوب ملّت انگیزهى تغییر و اصلاح اخلاق پدید آمد.
سلطان علاءالدین و اهل بیت او ارادت خاصّى به شیخ نظامالدین پیدا کرده بودند، در سالهاى آخر دوران سلطان علاء الدین، بازار شراب، قمار، فسق و فجور و فحّاشى و دیگر منکرات با کساد مواجه شد، اکثر مردم با نام این منکرات آشنایى نداشتند، گناهان کبیره در نظر مردم مانند کفر ورزیدن به خدا بود، مسلمانان نمىتوانستند علنا مرتکب احتکار و رباخوارى شوند. دروغگویى، کم فروشى و تقلّب و کلاهبردارى از میان بازاریان رخت بربسته بود» [۶۹۹]. اما شیخ محمود بن یحیى اودى معروف به نصیرالدین محمود حسینى یزدى، (معروف به نصیرالدین چراغ دهلى) که در دهلى مدفون است، یکى از بزرگان اولیاى خدا بود که شدیدا پایبند سنّت نبوى بود. در زهد و توکل، ایثار و همدردى و دعوت به سوى خدا بىنظیر بود. وى در سال ۷۵۷ هـ. ق. در دهلى درگذشت [۷۰۰]. امّا شیخ محمّد بن یوسف؛ امام و عالم بزرگ، فقیه، زاهد و صاحب مقامات بلند و کرامات بود. وى محمّد بن یوسف بن على بن محمد بن یوسف، ابوالفتح صدرالدین محمّد دهلوى بود که سلسلهى نسبش به یحیى بن حسین بن زید شهید منتهى مىگردد. در سال ۷۲۱ هـ. ق. متولّد شد و در ۸۲۵ هـ. ق. درگذشت. در علم روایت و درایت و در تربیت نفوس و نشان دادنِ راه حق، مرجع بود و جامع شریعت و طریقت، غوّاص دریاى حقایق و معارف بود [۷۰۱]. یکى از این سروران، علامه سید اشرف بن ابراهیم حسنى، حسینى معروف به جهانگیر بود، وى در شهر سمنان به دنیا آمد و در سایهى پدر، تربیتى عالى یافت و از علماى معاصر خود علوم را فرا گرفت و به جاى پدر بر تخت حکومت نشست، وى در کنار انجام وظایف دولت از محضر پر فیض شیخ رکن الدین علاء الدوله سمنانى و علما و مشایخ دیگر مستفیض مىگشت. سرانجام ادارهى حکومت را به برادرش، محمّد سپرد و خود به هندوستان مهاجرت نمود و در شهر کچهوچهه [۷۰۲]به تربیت و ارشاد مردم پرداخت، خداوند جمع زیادى را به وسیلهى او نفع رسانید، وى عالم و عارفى برجسته بود. تألیفات زیادى در فقه، اصول فقه، تزکیه، کلام، علم انساب، سیره و تفسیر دارد و دیوان شعرى نیز از او به جاى مانده است. وى در ۲۸ محرّم سال ۸۰۸ هـ. ق. از دنیا رفت [۷۰۳]. این مربّیان و امامان تزکیه و دعوت، فقط مشغول تزکیهى خود و شاگردان خویش نبودند و از خطرهایى که آیندهى مسلمانان را تهدید مىکرد غافل و از جامعهى اسلامى منزوى نبوده و نسبت به تحوّلات و دگرگونىهایى که در نظام حکومت پدید مىآمد و نقش مهمّى در تاریخ اصلاحى اسلام در آیندهى نزدیک داشت، بىتفاوت نبودند. در اینجا به دو نمونه اکتفا مىکنیم:
۱- تواریخ اسلامى داستان بر مسند حکومت نشستن پادشاه صالح و عادل، سلطان فیروزشاه تغلق را که به شجاعت و نشر اسلام در سرزمین هند معروف است، ذکر کردهاند، سلطان محمد تغلق، دور از پایتخت حکومتش (دهلى) در حالى از دنیا رفت که با سپاهیان خود در برابر لشکر مغول که بر ساحل رود سند بودند به مبارزه مىپرداخت. با مرگ او سپاه اسلام، بدون فرمانده و حکومت اسلامى و بدون فرمانروا ماند. این در حالى بود که پسر عموى سلطان فقید، فیروز تغلق از پذیرش مسئولیتهاى ادارى و حکومتى کنارهگیرى کرده بود.
در این هنگام شیخ محمود بن یحیى اودى معروف به چراغ دهلى، مصرّانه از وى خواست تا مسئولیت ادارهى حکومت را بپذیرد و حکومتى عادل تشکیل دهد و جهاد با دشمنان اسلام را ادامه دهد و خود به او وعده داد که براى پیروزى او دعا کند، بنابراین فیروز خواستهى شیخ را اجابت کرد و ادارهى حکومت را به عهده گرفت. فیروز چهل سال حکومت کرد که از نظر امنیت و رفاه و نزول برکات از آسمان و کاهش فساد، در تاریخ پادشاهى مسلمانان از بهترین حکومتها محسوب مىشود [۷۰۴].
۲- هنگامى که فرمانرواى هندو مذهب، «راجه کش» بر حکومت بنگال چیره شد و حکومت اسلامى در معرض زوال و انقراض قرار گرفت و خطر متأثّر شدن مسلمانان از هندوها افزایش یافت، یکى از مشایخ به نام شیخ نور و دیگرى به نام سید اشرف جهانگیر سمنانى، توجه سلطان ابراهیم الشرقى، زمامدار حکومت شرق را که پایتختش «جونفور» بود، به رفع این خطر معطوف داشتند. چنان که سلطان با سپاهش در میدان قدم نهادند، بدین طریق خطر رفع شد و «راجهکش» با لشکرش عقبنشینى کرد و مسلمانان از انحراف اعتقادى و دینى مصون ماندند [۷۰۵]. یکى دیگر از مربیان و دعوتگران سادات، شیخ آدم بن اسماعیل حسینى کاظمى بنّورى بود که عدهى زیادى از او کسب فیض نمودند، حتّى گفته شده که چهارصد هزار نفر به دست او، براتباع از آیینِ محمّدى و سنّت نبوى، بیعت و پیمان بستند و هزار نفر به وسیلهى او به علم و معرفت نایل آمدند. در تربیتگاه او روزانه از هزار نفر کمتر نبود، همگى غذا را بر سفرهى او صرف مىکردند. در سال ۱۰۵۲ هـ. ق. با ده هزار نفر از سادات و مشایخ هر طبقه به لاهور رفت، پادشاه هند (شاه جهان) از این منظر احساس خطر نمود، لذا دست به حیله زد و شیخ را به سفر حج فرستاد، وى بعد از پایان مراسم حج در مدینهى منوّره اقامت گزید و در سال ۱۰۵۳ هـ. ق. در همانجا دار فانى را وداع گفت [۷۰۶]. با پشت سر گذاشتن قرنهاى زیاد و پیمودن مسافتهاى مکانى پهناور به دعوتگر و مربى بزرگ، امام سید احمد بن عرفان شهید (۱۲۴۶ ـ ۱۲۰۱ هـ. ق.) [۷۰۷]مىرسیم که بسیارى از اهل معرفت و صاحبنظران او را مجدّد قرن سیزده هجرى دانستهاند. به برکت وجود ایشان و به یمن دعوت او نسیم ایمان و توحید خالص و اتباع از سنّت نبوى و شوق جهاد و شهادت، عمل بر فضایل و دورى از خودخواهى و امیالِ نفسانى و استحکام شریعت مطهّر در زندگى فردى و اجتماعى وزیدن گرفت. ایشان نهایت تلاش خود را براى تأسیس حکومت دینى به روش خلافت راشده به کار برد و جان و مال خود را در راه مبارزه با قدرتهاى بیگانه و بیرون راندن انگلیس از هند فدا کرد و کوشید تا شبه قارّهى هند را از تسلط و وجود غاصبان انگلیسى که خطر بزرگى براى جهان اسلام بودند، پاک کند؛ حتّى مورّخان انگلیسى، او را بزرگترین خطر که آیندهى انگلیس را تهدید مىکرد، به حساب آوردهاند [۷۰۸]. این نسیم مبارک ایمانى، با قدرت و سرعتى وزید که تاریخ دعوت و مبارزهى اسلامى در قرون اخیر، مثل آن را سراغ ندارد [۷۰۹]. سید صدیقحسن قنّوجى امیر«بوفال» و مورّخ ونویسندهى معروف هند (م ۱۳۰۷ هـ. ق.) که شخصا شاگردان و آثار تعلیم و تربیت حضرت سید را دیده بود، در کتاب «تقصار جیود الأحرار» مىنویسد:
«ایشان در زمینهى هدایت مردم و بازگرداندن آنها به سوى خدا از نشانههاى بزرگ قدرت الهى بود، جهانى بزرگ و خلقى بىشمار در نتیجهى تربیت روحى و جسمى ایشان به مقام تقوا و ولایت رسیدند. مواعظ و سخنرانىهاى خلفاى ایشان، سرزمین هند را از آلودگى بدعتگذارىها و شرک پاک گردانید و به شاهراه کتاب و سنّت سوق داد و هنوز هم تأثیر وعظ و نصایح ایشان ادامه دارد.»
سپس مىافزاید:
«کوتاه سخن اینکه ما هیچ فردىرا در هیچ نقطهى جهانمعاصر، همپایهى این شخصیت بزرگ سراغ نداریم، و به راستى خلق خدا آنقدر از این گروه حق، استفادهى ایمانى و روحى بردند که یک صدم آن توسط علما و مشایخ دیگر آن دوره دیده نشده است» [۷۱۰]. یکى از علماى آگاه و موثق معاصر هند به نام شیخ عبدالاحد مىنویسد:
بیش از چهل هزار نفر هندومذهب و غیره به دست حضرت سید مشرف به اسلام شدند [۷۱۱].
سید یک حرکت اصلاحى و جهادى را بنیان گذاشت که کشور هند حرکتى گستردهتر و مؤثّرتر از آن ندیده است. یکى از مهاجمان و دشمنان سرسخت این حرکت به نام دکتر سر ویلیام هنتر (W.W.HUNTER) در کتاب «مسلمانان هند» مىنویسد:
«فرماندهى پلیس «بنگال» در آن وقت تصریح و اعتراف کرد که تعداد پیروان هر یک از مبلّغان این گروه، هشت هزار نفر مىباشد و در بین آنها مساوات و برابرى به طور کامل برقرار است. هر کس کار و مصلحت رفیقش را مانند کار شخصى خود مىداند و هنگام مصیبت هیچ عذرى او را از همکارى و کمک باز نمىدارد» [۷۱۲].
[۶۹۷] شرح زندگى این بزرگان را در جزء دوم و سوم کتاب «نزهة الخواطر وبهجة المسامع والنواظر»، تألیف علاّمه سید عبدالحى حسنى (م ۱۳۴۱ هـ. ق.) بخوانید. [۶۹۸] حسنى؛ عبدالحى، نزهة الخواطر، ج ۳، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۰. [۶۹۹] «نگرشى نوین بر عرفان و تصوف»، اثر همین مؤلّف و مترجم. [۷۰۰] حسنى؛ عبدالحى، نزهة الخواطر، ج ۲، ص ۱۵۶ ـ ۱۵۵. [۷۰۱] همان منبع، ج ۳، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۰. [۷۰۲] قریهاى است در ولایت شمال غربى هند. [۷۰۳] حسنى؛ عبدالحى، نزهة الخواطر، ج ۳ با اختصار. [۷۰۴] برنى؛ ضیاء الدین، تاریخ فیروزشاهى، ص ۲۸. [۷۰۵] دهلوى، عبدالحق، اخبار الأخ،ر، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۱ و گلزار ابرار ص ۱۰۵ ـ ۱۰۴. براى تفصیل بیشتر به «تاریخ مشایخ چشت»، ج ۱، ص ۲۵۷ ـ ۲۵۳، تألیف استاد خلیق احمد نظامى، چاپ دهلى، ۱۹۸۰ م. مراجعه کنید. [۷۰۶] حسنى؛ عبدالحى، نزهة الخواطر، ج ۵، ص ۲ ـ ۱. [۷۰۷] سلسله نسب وى به محمد ذى النفس الزکیه بن عبداللّه محض بن حسن مثنى بن حسن بن على بن ابىطالبسمىرسد. جدش امیرکبیر شیخ الاسلام قطب الدین محمّد بن سید رشید الدین احمد در قرن هفتم هجرى به هند مهاجرت نمود، در راه خدا به جهاد پرداخت و شهرهاى زیادی به دست وى فتح شد. سرانجام در شهر (کره مانک پور) اقامت گزید و در سال ۶۷۷ از جهان رخت بر بست. خداوند در نسل وى برکت نهاد و مصلحان و مجاهدان زیادی از فرزندان وى پیدا شد که مشهورترین آنها امام سید احمد است. [۷۰۸] مراجعه شود به کتاب: OUR INDIAN MUSALMANS W.W.HUNTER و پرونده (قضیهى بزرگ وهابیت) موسوم به WAHABI CASE THE GREAT [۷۰۹] مراجعه شود به کتابهاى دیگر نویسنده: «إذا هبت ریح الإیمان»، چاپ بیروت و لکنو، و امام سید احمد شهید در آینهى تاریخ، چاپ ایران، ۱۳۷۰. [۷۱۰] سید احمد شهید در آینهى تاریخ، ص ۴۶ و تقصار جیود الأحرار، ص ۱۱۰ ـ ۱۰۹، چاپ بوفال، ۱۲۹۸ هـ. ق. [۷۱۱] سید احمد شهید، ص ۴۸ به نقل از «سوانح احمدى»، اثر شیخ محمّد جعفر تانیسرى، ص ۹۵، چاپسال ۱۳۰۹ هـ. ق. [۷۱۲] «مسلمانان هند»، نامهى شمارهى: ۱۰۰، سیزدهم مى، سال ۱۸۴۳ م.