اسلوب منحصر به فرد طنز و نکوهش
قبل از آنکه این بخش دشوار و درد انگیز را به پایان ببریم نمونههاى منحصر به فردى از روش طنز و نکوهش و گلایه را مىآوریم که سزاوار است در بلندترین قلّههاى جهانى این فن قرار داده شوند. وضعیت خاصّ اهل عراق و شیعیان علىسکه ظاهرا سنگ محبّت و حمایت وى را بر سینه مىزدند، در وجود و پیدایش این اسلوب ادبى، سهم به سزایى داشته است. قدرت بیان و بلاغت عربى علىسبه حدّى بود که تنها به زمان خودش محدود نمىگردد، بلکه در تاریخ دورههاى ادبیات عرب و سرمایههاى جهانى ادبیات، جایگاه خاصى دارد.
ایشان در نکوهش یاران و لشکریان خود مىگوید:
«تا چه وقت با شما مدارا کنم، چنان که با شترى که نمىتواند سوارى بدهد و یا لباس پارهاى که چون یک طرف آن دوخته مىشود طرف دیگرش پاره مىشود، مدارا مىکنند. هرگاه خبرى از پیشقراولان شام به شما مىرسد، تمام شما درِ خانههایتان را مىبندید و همانند سوسمار یا کفتار در خانههاى خود پنهان مىشوید. به خدا سوگند! ذلیل کسى است که شما او را یارى کنید و کسى که با یارى شما تیراندازد با تیر بدون پیکان تیراندازى کرده است. به خدا سوگند! در میدانها تعداد شما زیاد است اما زیر پرچم جنگ، انگشت شمار مىشوید. من به کارى که شما را اصلاح کند و انحراف شما را برطرف گرداند، آگاهم ولى اصلاح شما را با افساد و تباه ساختن خود جایز نمىدانم.
خدا سر به زیرتان کند! روز خوش نبینید! آن طور که باطل را مىشناسید و از آن اطّلاع دارید، از حق آگاهى ندارید و آن طورى که حق را ریشهکن مىکنید، باطل را نابود نمىسازید» [۵۱۳].
***
«اى مردم عراق! شما همانند زن آبستنى هستید که پس از این که زحمت حمل را تحمّل مىکند و وضع حملش نزدیک شود، بچه را سقط کند و شوهرش بمیرد و مدتها بدون شوهر بماند و بیگانهترین افراد میراثش را ببرند» [۵۱۴]. «سوگند به خدایى که جانم در قبضهى اوست! اینها بر شما پیروز مىشوند نه به این خاطر که به حق نزدیکترند، بلکه به خاطر این که در کار خود سرعت عمل دارند و شما در طریق حقِّ خود سستى مىکنید. ملّتها از ستم زمامداران خود ترس دارند اما من از ظلم زیردستان و شیعیانم رنج مىبرم.
شما را براى جهاد دعوت مىکنم، حرکت نمىکنید. مطالب را به گوش شما مىخوانم، گوش نمىدهید. پنهان و آشکارا شما را در جریان حوادث مىگذارم، پاسخ نمىدهید. پندتان مىدهم، نمىپذیرید.
در جمع حاضرید، اما همانند غایبان خاصیت ندارید. اظهار بندگى مىکنید، اما همانند اربابان ابراز وجود مىنمایید. مطالب آموزنده مىگویم، بىاعتنایى مىکنید. شما را با مطالب عمیق موعظه مىکنم،گوش نمىدهید. شما را براى جهاد با باغیان تحریک مىکنم، هنوز سخنم به آخر نرسیده که مانند فرزندان سبأ پراکنده مىشوید. به انجمنهاى خود باز مىگردید و یکدیگر را به پندهاى خود گول مىزنید. صبح شما را منظم مىکنم و به جنگ مىفرستم، شب بازگشتهاید. شما مانند کمان هستید، کمانگر خسته شده و عاجز گردیده و کمان هم در فشار قرار گرفته است.»
اى مردمى که بدنهایتان اینجا حاضر است و عقلهایتان رفته است! افکارتان مختلف و زمامدارانتان را گرفتار کردهاید، امیر شما از خدا اطاعت مىکند اما شما از او فرمان نمىبرید. به خدا سوگند! دوست دارم معاویه با من داد و ستد کند مانند داد و ستد صراف، از من ده نفر از شماها را بگیرد و یکى از طرفداران خود را به من بدهد» [۵۱۵]. «خدا ذلیلتان کند! شما مثل شترهاى بىساربان هستید؛ از یک طرف که شما را جمع مىکنند از طرف دیگر متفرّق مىشوید. بدون تردید در صورتى که قلبهاى شما با هم نزدیک نیست، جمعیت و فزونىِ شما فایده و نتیجه ندارد. مىخواهم با شما دردِ جامعه را مداوا کنم، حال آنکه شما خود درد و بیمارى من هستید. کار من مانند کسى است که مىخواهد با خار، خارى را که در پایش رفته، بیرون آورد و حال آنکه مىداند میل خار با خار است.
مىبینم که مانند پوست سوسمار که به هم مىخورد هیاهو مىکنید، نه حقّى را پس مىگیرید و نه از ظلم جلوگیرى مىکنید. آخ از دست شما! چه سختىها که از دست شما کشیدم! نه موقع نیاز، مردان آزاده و راستگو هستید و نه موقع مشورت، افرادى مورد اعتماد. از همراهى با شما بیزارم، به خدا سوگند! دوست دارم خدا میان من و شما جدایى افکند و مرا به کسانى ملحق گرداند که رأى آنان صحیح و عقل آنان خوب و گفتارشان حق بود» [۵۱۶]. «اى مردمى که بدنتان جمع و افکار و آرزوهایتان مختلف است! سخنان شما سنگهاى سخت را نرم مىگرداند و روش شما سبب طمع به شما گردیده است. دعوت کسى که شما را دعوت کرد پذیرفته نشد. کسى که براى شما زحمت کشید راحت نیافت. با مطالب گمراه کننده، عذر مىآورید. روش شما همانند بدهکارى است که براى پرداخت آن عذر مىآورد. اگر از خانهى خود دفاع نکنید، از چه خانهاى دفاع خواهید کرد؟ اگر همراه من جنگ نکنید، در رکاب کدام امام پس از من مىجنگید؟ فریب خورده کسى است که فریب شما را بخورد، کسى که با نیروى شما پیروز شود، به خدا سوگند! با تیر بىاثر پیروز گشته است» [۵۱۷].
***
[۵۱۳] نهج البلاغه، خطبهى ۶۸. [۵۱۴] همان منبع، خطبهى ۷۰. [۵۱۵] نهج البلاغه، خطبهى ۹۶. [۵۱۶] اقتباس از خطبههاى نهج البلاغه با استفاده از ترجمهى مصطفى زمانى. [۵۱۷] نهج البلاغه، خطبهى ۲۹.