نگاهى به جامعهى اسلامى آن روز
بعد از بیان اختلافاتى که منجر به خونریزى بین مسلمانان شد و ما با افسردگى و تألّم قلبى داستان آنها را ذکر کردیم، در اینجا بیان این حقیقت لازم است که این اختلافات و جنگها در حوزهى حکومت و فرمانروایى و حکام و لشکریان آنها منحصر و محدود بود؛ اما جامعهى اسلامى که از سرزمین وحى آغاز شده و تا آخرین نقطهى شهرهاى فتح شده پراکنده بود، جامعهاى بود که به دین چنگ مىزد و پایبند واجبات و فرایض بود و انگیزهى عمل به سنّت پیامبر جو آنچه از قرآن و حدیث ثابت است در وجود آنها زنده بود. به اهل دین، علما، محدّثان، فقها و پیشوایان دینى احترام مىگذاشتند و شعایر اسلام همواره برپا بود؛ جمعه و جماعات برگزار مىشد، در مراسم و مناسک و ارکان و اوقات حج هیچ گونه تغییرى پدید نیامده بود و هر ساله تحت سرپرستى امیرى که از سوى خلیفه و ولىّ امر تعیین مىشد، برگزار مىگردید، جهاد با تمام قدرت جارى بود، حفظ قرآن با علاقهى فراوان مرسوم بود، صداى تلاوت قرآن گوشها را نوازش مىداد و قلبها را نرم و چشمها را اشکبار مىکرد و هیچ گونه تحریفى در دین و احکام شرعى پدید نیامده بود.
جامعهى اسلامى آن روز ـ به رغم کاستىها ـ مطلقا از تمام جوامع مذهبى معاصر خود، در خشوع و کرنش در برابر خدا، آمادگى براى حساب آخرت، خوددارى از فساد و منکرات، دورى از پرستش مادیات، برتر و ممتاز بود. به دنیا و مظاهر آن بیش از نیاز اهمیت نمىدادند، چنین نبود که هر چیز را فقط با معیار و ترازوى منافع شخصى و دنیوى وزن کنند. همهى این صفات به برکت وجود کتابى بود که نه تحریف را قبول مىکند و نه ضایع مىشود و به برکت گفتار و سیرهى رسول اللّه جو داستانهاى زندگى صحابه و خلفاى راشدین و شهدا و مجاهدان اسلامى بود که همواره تکرار مىشد، و به برکت وجود دعوتگران به خدا و امرکنندگان به معروف و نهى کنندگان از منکر و وجود زاهدان و پرهیزگاران و رجالى بود که تسلّط روحى و جایگاه خاصّى در قلوب مردم داشتند. همهى این برکات در سایهى ضمانتى بود که خداوند نسبت به حفظ دین و بقاى امّت دعوتگر داده است و متکفّل شده که تا قیام قیامت این دین و امّت باقى بماند:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ۹].
«ما قرآن را نازل کردیم و به طور قطع آن را پاسدارى مىکنیم»:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ١٤٣﴾[البقرة: ۱۴۳].
«و بدینسان شما را امّت میانهاى قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد.»
خداوند ضامن بقاى این دین و امّت است؛ زیرا آخرین دین و آخرین امّتى هستند که جایگزینى ندارند. از آنجا که مسلمانان همواره خلاء و شکاف در دعوت به خدا و جهاد در راه او را پر کردهاند [۵۶۱]و در عقیده و عمل از سایر ملل برتر هستند، خداوند به دشمنان قسم خوردهى آنان مجال غالب شدن نداد. سلطهى مسیحى که مرکز آن قسطنطنیه و قارّهى اروپاى مسیحى بود کوشید تا فرصت را غنیمت شمارد و در حالى که مسلمانان سرگرم اختلافات سیاسى و درگیرىهاى داخلى هستند، سرزمینهایى را که مدّتها تحت سیطرهى آنان بود و مسلمانان فتح کرده بودند (مانند شام، مصر و بعضى از کشورهاى آفریقایى) دوباره از چنگ آنان بیرون بیاورد و اعتبار سیاسى و نظامى خود را باز یابد، ولى موفّق نشد.
مورّخ معروف، حافظ ابن کثیر به نقل از ابن جریر طبرى، حوادث سال سى و پنج هجرى را ذکر کرده و مىگوید:
«در همین سال، قسطنطین، پسر هرقل با هزار کشتى جنگى عازم سرزمین مسلمانان شد، خداوند طوفان سختى بر او مسلّط گردانید که سپاهش را با تمام ساز و برگ غرق ساخت. جز پادشاه و عدّهى کمى از سپاهیانش جان سالم به در نبردند. وقتى به صقلیه (سیسیل) رسید به حمّام رفت، مردم او را همان جا به قتل رسانیدند و گفتند: تو موجب هلاکت مردم ما شدهاى» [۵۶۲].
***
[۵۶۱] رک: رجال الفكر والدعوة ج ۱، ص ۳۲ ـ ۳۱ تحت عنوان: «اعلام الدین وشخصیاتها...». براى اطلاع از احوال دعوتگران دینى آن عصر به کتاب صفة الصفوة ابن جوزى وحلیة الأولیاء ابونعیم اصفهانى، ج ۱، ۲ و ۳ مراجعه شود. [۵۶۲] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۲۲۹، مطبعهى سعادت، مصر.