حکمت و بلاغت علىس
قبل از این که به ذکر مثالهایى از حکمت و ادبیات قوى و اقوال منقول از حضرت علىسکه در ادبیات زبانهاى دیگر یافتن نظیر آن مشکل است بپردازیم، قطعهاى از کتاب «تاریخ ادبیات عرب»، اثر استاد احمد حسن زیات را مىآوریم، او مىنویسد:
«بعد از رسول اللّه جکسى را سراغ نداریم که از علىسسخنورتر و فصیحتر باشد. حکیمى بود که حکمت از سخنانش مىتراوید؛ خطیبى بود که دریاى بلاغت بر زبانش جارى بود. قدرتى فوقالعاده بر سخنورى و مجادله داشت. همه اتّفاق نظر دارند که علىس، امام سخنوران و ادیبان است» [۵۰۸]. در اینجا گفتهى استاد عقّاد را نیز مىافزاییم که مىگوید:
«سبک کلمات جامعى که از علیسروایت شده ممتاز است، مثلها و تعابیر زیبا به گونهاى است که انسان حیران مىماند که کدام یک از مزایاى آن برتر و استوارتر است؟ راستىای معنى، بلاغت در اداء، یا زیبایى فنون ادبى؟ [۵۰۹]بارزترین ویژگى این حکمتها و سفارشها و ضربالمثلها این است که به وضوح دلالت دارند بر فکر سالم و نظر درست و بررسى کامل و شناخت دقیق از زندگى و طبیعت انسانها. گویا چکیدهى مطالعات و تجربههاى طولانى علمى و خلاصهى ژرفاندیشى در مورد طبیعت و اعماق زندگى بشر هستند.
در اینجا مناسب است قبل از آوردن گزینههایى از سخنان حضرت علىسنگاهى نقد گونه به کتاب «نهج البلاغه» داشته باشیم: همچنان که مىدانید، نهج البلاغه مجموعهى خطبهها، نامهها و سخنان کوتاه منسوب به امیرالمؤمنین علیساست که شریف رضى (۴۰۴-۳۵۹ ه. ق.) آنها را گرد آورده است. ابن سیرین و علامه مقبلى در کتاب «العلم الشامخ» در مورد صحت مندرجات نهج البلاغه اظهار شک کردهاند [۵۱۰]. استاد حسن زیات که یکى از ادیبان برجستهى عرب است مىگوید:
«بعضى معتقدند که بیشترین قسمت نهج البلاغه کار خود شریف رضى است؛ زیرا شامل توهین و نکوهش صحابه است و نیز شامل اصطلاحات فلسفى مانند فلسفهى اخلاق و جامعهشناسى و تکلّف و تصنّع در اوصاف اشیا و فنون جدید است که با طبیعت آن روزگار همخوانى ندارد. ظاهرا شریف رضى همهى آنچه را به علیسمنسوب بوده گردآورى نموده که برخى صحیح و قسمتى مشکوک است» [۵۱۱]. اما محقّق با بصیرت که با اسلوب و زبان آن عصر آشنایى کامل داشته باشد و از طرف دیگر بداند که خداوند چه استعدادهاى استثنایى به حضرت علىسبخشیده بود و نیز علم داشته باشد که علىسدر مورد مردمشناسى و شناخت طبیعتهاى بشرى چه تجربههایى داشت و تا چه حد سرد و گرم روزگار را چشیده بود، چنین شخصى مىتواند گفتار حضرت علىسرا از گفتار دیگران تشخیص دهد و مىداند چه کلامى در خور شأن علىساست و چه سخنى را دیگران به او منسوب کردهاند. در این کتاب فرازهایى از گفتههاى ایشان را به عنوان نمونه آوردهایم و در کتابهاى قدیمى ادبیات، مانند «الکامل» نوشتهى مبرّد، «العقد الفرید» نگاشتهى ابن عبدربه و «البیان والتبیین» اثر جاحظ قسمت زیادى از سخنان وى نقل شده است.
ترجمه و شرح «نهج البلاغه» همواره مورد توجه و اهمیت بوده است به گونهاى که براى این کتاب بیش از پنجاه شرح نوشتهاند؛ امام بیهقى و امام فخرالدین رازى از جمله شارحان نهج البلاغه هستند. شرح ابن ابى الحدید مدائنى، مفصلترین شرح نهج البلاغه است که دارالفکر بیروت آن را در بیست جلد به چاپ رسانده است. شیخ محمّد عبده نیز از شارحان معاصر است.
اینک فقط بیست جمله از دریاى سخنان حکیمانهى حضرت علىستقدیم خوانندگان مىگردد:
۱- «قِيمَةُ كُلِّ امْرِىٍء ما يُحْسِنُهُ»«ارزش هر فرد به تخصص و هنر اوست.»
۲- «كَلِّمُوا النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ أتُحِبُّونَ أنْ يُكَذَّبَ اللّهُ وَرَسُولُهُ»
«با مردم مطابق سطح فکرشان سخن بگویید، آیا مىخواهید خدا و رسولش تکذیب شوند؟»
۳- «إحْذَرْ صَوْلَةَ الْكَريمِ إذا جاعَ وَصَوْلَةَ اللَّئيمِ إذا شَبِعَ».
«از حملهى جوانمرد آنگاه که گرسنه شود و از حملهى شخص فرومایه هنگامى که سیر شود، بپرهیز!»
۴- «أجِمُّوا هذِهِ الْقُلُوبَ وَالْتَمِسُوا لَها طُرَفَ الْحِكْمَة فَإنَّها تَمِلُّ كَما تَمِلُّ الأبْدانُ»
«دلها را آرامش بخشید و براى آنها حکمتها و دانشهاى تازه و جالب انتخاب کنید؛ زیرا دلها نیز مانند بدنها خسته مىشوند.»
۵- «اَلنَّفْسُ مُؤْثِرَةٌ لِلْهَوى، آخِذَةٌ بالهوينى، جامِحَةٌ إلَىاللَّهْوِ، أمّارَةٌ بِالسُّوءِ، مُسْتَوْطِنَةٌ لِلْفُجُورِ، طالِبَةٌ للِّراحَةِ، نافِرَةٌ عَنِ الْعَمَلِ، فَإنْ أكْرَهْتَها أنْضَيْتَها وَإنْ أهْمَلْتَها أرْدَيْتَها»
«نفس، دنبال خواهشات و راه آسان است، لهو و تفریح را دوست دارد و به بدى امر مىکند و فجور را در خود جاى مىدهد، راحت طلب است و از زیر بار مسئولیت فرار مىکند، اگر آن را مجبور کنى لاغر و ضعیف مىشود و اگر آزاد بگذارى هلاک مىشود.»
۶- «ألا لايَرْجُوَنَّ أحَدُكُمْ إلاّ رَبَّهُ وَلا يَخافَنَّ إلاّذَنبَهُ وَلايَسْتَحْيى أحَدُكُمْ إذا لَمْ يَعْلَمْ أنْ يَتَعَلَّمَ وَإذا سُئِلَ عَمّا لايَعْلَمْ أنْ يَقُولَ لا أعْلَمُ»
«امید شما فقط به پروردگارتان باشد و فقط از گناهان خویش بترسید، هرگاه چیزى را نمىدانید از آموختنش شرم نکنید و اگر مطلبى را از شما پرسیدند که نمىدانید، از گفتن «نمىدانم» خجالت نکشید.»
۷- «اَلْفَقْرُ يَخْرِسُ الْفِطَنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَالْمُقِلُّ غَريبٌ فى بَلَدِهِ»
«فقر، زیرک را از بیان دلیل خود گنگ و لال مىکند و تنگدست در شهر خود غریب است.»
۸- «اَلْعَجُز آفَةٌ وَالصَّبْرُ شجاعَةٌ وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ»
«واماندگى و عجز، بلاست. صبر، شجاعت است و پارسایى، ثروت است و پرهیز از گناه، سپر است.»
۹- «اَلاْآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صافِيَةٌ»
«عادتهاى پسندیده زیورهایى است تازه و نو که کهنه نمىشوند و فکر آیینهاى پاک و صاف است.»
۱۰- «إذا أقْبَلَتِ الدُّنْيا عَلى أحَدٍ أعارَتْهُ مَحاسِنَ غَيْرِهِ وَإذا أدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ»
«هرگاه دنیا به کسى روى آورد، امتیازات دیگران را هم برایش به عاریه مىآورد و آنگاه که از او پشت گرداند، امتیازات خودش را هم از او مىگیرد.»
۱۱- «ما أضْمَرَ أحَدٌ شَيْئًا إلاّ ظَهَرَ فى فَلَتات لِسانِهِ وَصَفَحاتِ وَجْهِهِ»
«هر کس موضوعى را در دلش پنهان کند، به طور حتم در لابلاى سخنان و رنگ رخسارش آشکار مىگردد.»
۱۲- «لا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَقَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا»
«بردهى مردم نباش حال آنکه خدا تو را آزاد آفریده.»
۱۳- «إيّاكَ وَالإتِكالَ عَلَى الْمُنى فَإنَّها بَضائِعُ النَّوْكى»
«از اتکاى بر آرزوها بپرهیز؛ زیرا تکیه بر آرزو سرمایهى احمق است.»
۱۴- «ألا أُنَبِّئُكُمْ بِالْعالِمِ، كُلُّ الْعالِمِ مَنْ لَمْ يُزَيِّنْ لِعِبادِ اللّهِ مَعاصِىَ اللّهِ وَلَمْ يُؤْمِنْهُمْ مَكْرَهُ وَلَمْ يُؤيِسْ مِنْ رَوْحِهِ»
«آیا شخص عالم را به شما معرفى کنم؟ عالم به تمام معنى کسى است که معاصى خدا را در چشم مردم زیبا ننماید و آنان را از کیفر خدا ایمن و از رحمت او مأیوس نگرداند.»
۱۵- «اَلنّاسُ نِيامٌ إذا ماتُوا انْتَبَهُوا» «مردم در خوابند، هرگاه مُردند بیدار مىشوند.»
۱۶- «اَلنّاسُ أعْداءُ ما جَهِلُوا» «مردم دشمن چیزى هستند که نمىدانند.»
۱۷- «اَلنّاسُ بِزَمانِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ»
«شباهت مردم با زمانه بیش از شباهتشان به پدرانشان است.»
۱۸- اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ«شخص در زیر زبانش مخفى است.»
۱۹- «ما هَلَكَ امْرِىءٌ عَرَفَ قَدْرَهُ» «کسى که قدر و ارزش خود را شناخت، نابود نمىگردد.»
۲۰- «رُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً» «چه بسا کلمهاى که نعمتى را از کف مىرباید.»
[۵۰۸] زیات، تاریخ الأدب العربى، ص ۱۷۴. [۵۰۹] عقاد، العبقریات الإسلامیة، ص ۹۷۴ ـ ۹۷۳. [۵۱۰] برخى از دانشمندان شیعه نیز بر همین باورند؛ به عنوان مثال دکتر عبدالحسین زرّین کوب مىنویسد: «در سخنانى که به على÷منسوب است چیزهای هست که به احتمال قوى از او نیست.» بامداد اسلام، ص ۱۰۹، چاپ ششم، ۱۳۶۹ تهران . (مترجم) [۵۱۱] زیات، تاریخ الأدب العربى، ص ۲۳۰، قاهره.