علىسدر برابر مسؤولان حکومتى و عموم مسلمانان
حضرت علىس(نه تنها در زندگى شخص خویش بلکه) با مسؤولان و کارگزاران حکومتى نیز به همین شیوه عمل مىکرد. شاید این مرحله، براى یک خلیفه یا فرمانروا دشوارتر باشد، از این که خودش بر زهد و معیارهاى عالى تقوا (عمل بر عزیمت) پایبند باشد.
یکى از سفارشهاى همیشگىاش به کارگزاران این بود که:
«با مردم به انصاف رفتار کنید و در برابر نیازهاىشان بردبار باشید؛ زیرا شما خزانهداران ملّت، وکلاى مردم و نمایندگان رهبران هستید. هیچ کس را به سبب نیازش نرنجانید و او را از خواستهاش باز ندارید. براى گرفتن مالیات، مردم را به فروش لباس تابستانى و زمستانى، وسیلهى نقلیه و غلام مجبور نسازید و براى دریافت یک درهم کسى را تازیانه نزنید» [۵۳۵]. به یکى از مأموران جمعآورى مالیات و زکات این گونه سفارش کرد:
«با کمال وقار و آرامش به سوى آنها برو تا میان مردم قرارگیرى، آنگاه به آنها سلام کن و در سلام گفتن کوتاهى مکن، سپس بگو: بندگان خدا! خلیفهی مسلمین مرا فرستاده است تا حقّ خدا را که در اموال شما وجود دارد بگیرم، آیا حقّ خدا در اموال شما هست که به ولىّ او بپردازید؟
اگر کسى گفت: حقّ خدا در مال من نیست، با او کارى نداشته باش و اگر کسى به تو لطف کرد، همراه او برو، بدون این که او را به وحشت اندازى یا تهدید کنى یا به زور بگیرى یا تحت فشار قرار دهى، آنگاه آنچه از طلا و نقره به عنوان زکات مىدهد، بگیر!
اگر گوسفند یا شتر داشته باشد، بدون اجازهاش نزد آنها مرو؛ زیرا بیشتر آنها مال اوست. وقتى به چهارپایان رسیدى مثل افراد صاحب قدرت و خودخواه وارد نشو و حیوانات را رم مده و آنها را مترسان و صاحب آنها را ناراحت نکن، آنگاه مال را به دو قسمت تقسیم کن، سپس به صاحب مال اختیار بده تا هر بخشى را که مىخواهد براى خویش برگزیند، وقتى انتخاب کرد با انتخابش مخالفت نکن. سپس باقى مانده را دو بخش کن و صاحب مال را آزاد بگذار تا سهم خود را انتخاب کند. پیوسته این تقسیم کردن را ادامه بده تا به اندازهى حقّ خدا از مال وى باقى بماند، آنگاه آن را دریافت کن. اگر صاحب مال تقسیم را قبول نکرد، بار دیگر تقسیم را مثل اول شروع کن!» [۵۳۶]
[۵۳۵] صبحى صالح، نهج البلاغه، نامهى شماره: ۵۱. [۵۳۶] صبحى صالح، نهج البلاغه، نامهى شمارهى ۲۵.