ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

ابوبکر صدیقسواجد شرایط خلافت

ابوبکر صدیقسواجد شرایط خلافت

ابوبکر صدیقسواجد همه‏ى این صفات و شرایط بود و این خصوصیات در زندگى و سیره‏ى او آشکار و نمایان بود و در تمام مراحل زندگى خویش چه قبل از خلافت و در زمان حیات رسول خدا جو چه بعد از خلافت تا پایان عمر این صفات را همراه داشت [۱۶۰]و براى همگان به طور قطع و یقین، از طریق تواتر به اثبات رسیده است که جاى هیچ گونه شک و انکار وجود ندارد.

اینک به ترتیبى که گذشت، به تشریح چگونگى این صفات و شرایط در وجود ابوبکر صدیقسمى‏پردازیم:

۱- اعتماد کامل رسول اللّه‏ جبر ابوبکرسهنگامى آشکار گشت که در سفر تاریخى، خطیر و طاقت‏فرساى هجرت از مکه‌‌ی مکرمه به سوى مدینه‌ی منوره به شرف مصاحبت و همراهى رسول اللّه‏ جو افتخار عنوان «یار غار» نایل آمد، [۱۶۱]سفرى که دشمن در کمین بود و ترس و وحشت، مکه را فرا گرفته بود و از همه سو دشمنان قسم خورده، آماده‏ى دستگیرى و قتل ایشان بودند، مسلّم است که هیچ انسان عاقل در چنین سفر پر خطر، هرگز فردى را که مورد اعتمادش نباشد و به صداقت و خلوص و جان‏نثارى و فداکارى او اطمینان نداشته باشد، به همراهى و راز دارى خویش انتخاب نخواهد کرد [۱۶۲].

خداوند این سفر تاریخى را با ثبت نمودن در قرآن مجید براى همیشه ماندگار قرار داده است، آنجا که مى‏فرماید:

﴿إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ٤٠[التوبة: ۴۰].

«هنگامى‏که کفار او (پیامبر ج) را از مکه اخراج‏کردند، در حالى‏که او یک‏نفر بود از دو نفرى‏که در غار بودند، آنگاه که به‏رفیقش (ابوبکر) مى‏گفت: غم مخور! همانا خدا با ماست.»

این فضیلت و منقبت، ویژه‏ى شخص ابوبکر است که کسى با او شریک نیست.

اما جانشینى در مورد برگزارى بعضى از ارکان اساسى دین؛ مسلم است که نمى‏توان در اداى فریضه‏ى روزه و زکات جانشین تعیین کرد؛ زیرا این دو فریضه را هر فرد به صورت انفرادى انجام مى‏دهد. ولى در مورد امامت نماز و سرپرستى اقامه‏ى حج مى‏توان جانشین انتخاب نمود و این شرف و افتخار براى ابوبکر صدیقسثابت است. رسول اللّه‏ جاو را جانشین خود در نمازگزاردن با مردم قرار داد و کسى را با او برابر ندانست [۱۶۳]. [ماجراى جانشینى ابوبکر صدیق براى نماز، در آخر بخش دوم زیر عنوان «رحلت رسول خدا ج» بیان شد]

ابوموسى روایت مى‏کند که وقتى بیمارى رسول اکرم جشدت گرفت، فرمود: به ابوبکر بگویید با مردم به جاى من نماز بگزارد، عایشه‌ی صدیقه گفت: یا رسول اللّه‏ جابوبکر مردى نرم دل است، اگر در جاى شما بایستد (و جاى شما را خالى بیابد) توان نمازگزاردن با مردم را ندارد. پیامبر جگفته‏ى خود را تکرار کرد و با تأکید فرمود تا ابوبکر نیابتِ او را به عهده گیرد [۱۶۴].

همچنین رسول خدا جابوبکر صدیق را براى امارت و سرپرستى برگزار کردن مراسم حج که مقامى عالى و مسؤولیتى بزرگ بود، جانشین خویش قرار داد. در سال نهم هجرى حج فرض شد و در این سال، رسول اللّه‏ جحضرت ابوبکرسرا به جانشینى خویش برگزید تا برگزارى حج و راهنمایى حجّاج را به عهده گیرد. حضرت ابوبکرسبا سیصد تن از حجاج از مدینه به سوى مکه رهسپار شد [۱۶۵]. آن گونه که در صفحات گذشته بیان شد. ۲ـ نخستین مظهر پایدارى و توان روحى حضرت ابوبکرس[پس از فقدان پیامبر]در بزرگترین فاجعه‏ى جانکاه، یعنى وفات رسول اللّه‏ جکه مسلمانان با آن آزموده شدند، متجلّى گشت. زیرا خبر وفات رسول اکرم جهمانند صاعقه‏اى بر اصحاب فرود آمد، تا جایى که بعضى یاراى باور کردن آن را نداشتند؛ حتى عمر فاروقسکه به قوّت قلب و هوشمندى معروف بود، در پیشاپیش این گروه قرار داشت و [خبر فوت پیامبر، چنان او را هراسان و دگرگون کرد که] به مسجد رفت و طى سخنانى خطاب به مردم گفت:

«تا زمانى که خداوند منافقان را نابود نکند، رسول خدا جاز دنیا نخواهد رفت» [۱۶۶]. در آن هنگام مردى لازم بود که چون کوه ثابت و استوار باشد و این تزلزل و تردید را از دل‌هاى مردم بیرون کند. براستى این سروش غیب، حضرت ابوبکر صدیقسبود. او پس از اطلاع از وقوع این مصیبت جانگداز، از منزلش حرکت کرد و در برابر درِ مسجد پیامبر از مرکبش فرود آمد. در آن هنگام حضرت عمرسمشغول سخنرانى بود، ولى ایشان به هیچ چیز توجه نکرد و ابتدا به اتاق عایشه که پیکرِ مبارک پیامبر جدر آن بود، وارد شد و پارچه را از چهره‏ى ایشان برداشت و بر رخساره‏ى آن حضرت بوسه زد و با حالتى گریان گفت: پدر و مادرم فدایت باد یا رسول اللّه‏ ج! مرگى را که خداوند بر شما مقرر کرده بود، چشیدى و بعد از این، هرگز مرگ سراغ شما نخواهد آمد. آنگاه پارچه را بر روى ایشان کشید و سپس از اتاق بیرون رفت. دید که مردم آشفته و پریشان به سخنان حضرت عمرسگوش مى‏دهند، نزدیک رفت و از او خواست تا به سخن او گوش فرا دهد.

ولى حضرت عمرسهمچنان به سخنان خود ادامه داد، وى که چنین دید، خود به ایراد سخن پرداخت. همین که مردم صداى او را شنیدند به او روى آوردند. او بعد از حمد و ثناى پروردگار گفت: «اى مردم! هر کس محمّد را مى‏پرستید، بداند که او از دنیا رفت و هر کس خدا را مى‏پرستد، بداند که او زنده است و هرگز نخواهد مرد.» سپس این آیه را تلاوت کرد:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤[آل عمران: ۱۴۴] [۱۶۷]

«محمّد جز فرستاده‏اى نیست که پیش از او فرستادگان در گذشته‏اند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود به دین جاهلیت خود باز مى‏گردید؟ و هرکس چنین کند به اللّه‏ زیانى نمى‏رساند و به زودى خداوند شکرگزاران را پاداش خواهد داد

کسانى که در آن جمع حضور داشتند، روایت کرده‏اند که به خدا سوگند! گویا مردم تا آن زمان که ابوبکرساین آیه را تلاوت مى‏کرد از نزول آن بى‏خبر بودند. حضرت عمرسمى‏گوید: سوگند به خدا! همین که ابوبکر این آیه را تلاوت کرد، بهت‏زده شدم و پاهایم سست شد و بر زمین افتادم و دانستم که رسول خدا جاز دنیا رحلت کرده است [۱۶۸]. ۳و۴ـ شناخت دقیق اسلام و درک صحیح اسلامىِ حضرت ابوبکر و غیرت دینىِ او براى حفظ اصالت دین و باقى ماندن آن بر شیوه‏اى که در زمان پیامبر بوده است، از جمله‏اى نمایان شد که با مانعان زکات به بیت‏المال یا منکران فرضیت زکات گفته بود [۱۶۹]. حقا که این جمله با خطبه‏اى طولانى و کتابى قطور، برابرى مى‏کند و آن این گفته‏ى تاریخى او است:

«قَدِ انْقَطَعَ الْوَحْىُ وَتَمَّ الدّينُ، أَيَنْقُصُ الدّينُ وَأَنَا حَىٌّ؟» [۱۷۰]«وحى منقطع و دین کامل گردیده است، آیا امکان دارد که در دین نقصى وارد شود و من زنده باشم؟»

بعضى از بزرگان صحابه نسبت به جواز جنگ با مانعان زکات تردید داشتند به دلیل این که آنان کلمه‏ى اسلام را بر زبان مى‏آوردند و به بسیارى از احکام آن اقرار مى‏نمودند، ولى حضرت ابوبکرسلحظه‏اى دچار تردید شد و قاطعانه بر رأى خود اصرار ورزید و گفت: «به خدا سوگند! اگر از آنچه قبلاً به پیغمبر جمى‏دادند حتى بزغاله‏اى ـ و در روایت دیگرى آمده، زانوبند شترى ـ [۱۷۱]کم کنند، براى گرفتن آن با آن‌ها جنگ خواهم کرد؛ زیرا زکات، حقّى از حقوق دارایى است. به خدا قسم! هر کس بین نماز و زکات، فرق قایل باشد، با او خواهم جنگید» [۱۷۲]. در واقع، منع زکات و پرداخت نکردن آن به امام، شکاف بزرگى در اسلام و دروازه‏ى گشاده‏اى براى شورش و تمرّد محسوب مى‏شد، اگر خداى ناخواسته حضرت ابوبکرسسهل‏انگارى مى‏نمود و براى سدّ باب این فتنه، قاطعانه مقاومت نمى‏کرد، کسى دیگر بعد از وى هرگز نمى‏توانست آن را مسدود کند و این فتنه، به تدریج فرایض دیگر را تحت‏الشعاع قرار مى‏داد و در مورد نماز، گروهى مى‏گفتند که لزومى ندارد براى نماز جمعه و جماعات در مسجد حضور یافت، کافى است که در منزل یا به تنهایى نماز خواند، و در مورد روزه مى‏گفتند: نیازى به تخصیص روزه در ماه رمضان و مراعات آغاز و پایان نیست. همچنین نسبت به حج که فریضه‏اى اجتماعى و داراى مناسک معین و اوقات محدود است، نیز چنین چیزى گفته مى‏شد و بدین ترتیب، سایر فرائض و عبادات و احکام دین به چنین سرنوشتى مواجه مى‏شدند؛ در نتیجه، خلافت نبوى و نظام اسلامى که حدود و احکام و عزّت اسلام مربوط به آن است، به اسمى بى‏مسمّى و کالبدى بى‏روح تبدیل مى‏شد و بعد از وفات رسول اللّه‏ جنظام اسلام از هم مى‏پاشید [۱۷۳].

بنابراین، موضع مستحکم و قوى حضرت ابوبکرسکه هیچ گونه ضعف و نرمشی در آن راه نداشت، موضعى موفق و الهام شده از جانب خداوند بود. سالم ماندن دین از تغییر و تحریف و باقى ماندن آن بر اصالت خویش، مرهون همین موضع و رشادت‏هاى ایشان است.

همگان به این حقیقت تاریخى اعتراف دارند و تاریخ شاهد است که حضرت ابوبکرسدر مورد سرکوبى فتنه‏ى ارتداد و مبارزه با توطئه‏ى فروپاشى پایه‏هاى اسلام، همان شیوه و موضعى را انتخاب کرد که انبیا و رسولان در زمان خویش برگزیده‏اند و همین بود خلافت نبوت که ابوبکرسحق آن را ادا نمود و تا قیامت تقدیر و تشکر و دعاهاى امت اسلامى را به خود اختصاص داد [۱۷۴]. ۵ـ اما دقت کامل و اشتیاق فراوان ابوبکر صدیق به اجراى خواسته‏هاى پیامبر جبعد از رحلت آن حضرت، در ماجراى اعزام سپاه اسامه، که پیامبر جبه اعزام آن تمایل شدیدى داشت، کاملا آشکار گشت.

رسول اللّه‏ جدر ساعات آخر عمر خویش، لشکرى به فرماندهى اسامه‏بن زید فراهم فرموده بود تا به بیزانس[روم شرقى] اعزام فرماید. لشکر در یک فرسخى مدینه در مقام «جرف» اردو زده بود که پیامبر به ملکوت اعلا شتافت، بنابراین لشکر از حرکت بازماند و توقف نمود. در آن اوضاع نابسامان و بحرانى که بعد از رحلت رسول خدا جحاکم بود و صاحب‏نظران، شورش قبایل داخلى را خطرناک‏تر از حمله‏ى سپاه بیزانس مى‏دانستند و مدینه از هر سو در معرض تجاوز و غارت مرتدان و دشمنان خارجى قرار گرفته بود و کسى به اعزام سپاه اسامه مصلحت نمى‏دید، اما حضرت ابوبکرسبدون تردید و تزلزل، اسامه را به سوى مقصدى که خواستِ رسول اللّه‏ جبود، روانه کرد [۱۷۵].

ابوهریرهساین حقیقت را با تعبیرى بسیار زیبا بیان داشته است؛ ابوالاعرج از قول وى نقل مى‏کند که چنین گفت:

«واللّه‏ الذى لا إله إلا هو، لو لا أن أبابكر استخلف ما عُبد اللّه‏».

«سوگند به خدایى که جز او معبودى نیست، اگر ابوبکر (بعد از پیامبر) خلیفه نمى‏شد، پرستش خداى یگانه به درستى انجام نمى‏گرفت.»

این گفته را سه بار تکرار نمود و سپس داستان اعزام سپاه اسامه را بازگو کرد و گفت: ابوبکرسهنگام اعزام سپاه اسامه گفت: «هرگز سپاهى را که رسول اللّه‏ جبراى حرکت آماده کرده بر نخواهم گرداند و هرگز پرچمى را که پیامبر جبا دست خود بسته، باز نخواهم کرد». در نتیجه هنگامى که اسامه از کنار قبایلى که اراده‏ى پیوستن به اهل ردّه را داشتند مى‏گذشت، آنان حساب کار خود را مى‏کردند و با یکدیگر مى‏گفتند: اگر مسلمانان نیرویى قوى و ارتشى مجهز نمى‏داشتند، هرگز چنین سپاهى را به خارج اعزام نمى‏کردند، لذا خود را با آنان درگیر نکنید و بگذارید تا با رومیان بجنگند. بدین ترتیب، سپاه اسامه با لشکر بیزانس روم رویاروى شد و آن را شکست داد و سالم به مدینه مراجعت نمود.

[بدین سان آنان که بر سر دو راهى کفر و اسلام قرار داشتند، بر اسلام ثابت قدم ماندند] [۱۷۶]. کسانى که حضرت ابوبکرسبا آن‌ها جنگید، عبارت بودند از: آنان که آیین اسلام را ترک کردند و به جاهلیت پیشین برگشتند و احکام اسلامى از قبیل نماز و غیره را انکار نمودند [۱۷۷]. این‌ها را علامه خطابى از گروه اول شمرده است. دسته‏ى دیگر کسانى بودند که بین نماز و زکات فرق گذاشتند و منکر وجوب زکات شدند. این گروه را خطابى از دسته‏ى دوم شمرده است. جنگِ حضرت ابوبکرسبا هر دو گروه بر این اساس بود که آنان اهل ارتداد و منکر امرى از ضروریات دین هستند. از اینجا بود که گفت: «به خدا سوگند، هر کس بین نماز و زکات، جدایى و فرقى قایل باشد با او خواهم جنگید؛ زیرا زکات حق مال است.»

اما آنان که از پرداخت زکات به امام مسلمانان خوددارى مى‏کردند و مى‏خواستند آن را در تصرف خویش درآورند و یا بین قبایل خود مصرف کنند و آنان که شخصا تمایلى به منع زکات نداشتند، اما به خاطر پیروى از رؤسا و حکام خود، دست به چنین کارى زده بودند، جنگ ابوبکر با آن‌ها بر این اساس بود که آنان باغى هستند و جنگ با اهل بغى از قرآن ثابت و مورد اتفاق همه‏ى مسلمانان است. خداوند مى‏فرماید:

﴿فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ٩[الحجرات: ۹].

«اگر گروهى بر طایفه‏ى مسلمانان تجاوز کند، شما موظفید با طایفه‏ى باغى پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد و گردن نهد

حضرت ابوبکرسبدین گونه فتنه‏ى ارتداد برخى از قبایل عرب را سرکوب کرد و نیز فتنه‏ى مدعیان دروغین نبوت را ریشه‏کن کرد؛ فتنه‏اى که اگر استمرار و گسترش مى‏یافت، نشانى از اسلام باقى نمى‏گذاشت. حضرت ابوبکرسمسیلمه‏ى کذّاب [۱۷۸]را به کیفر اعمالش رسانید و براى مبارزه با اهل ردّه و مانعان زکات، مجاهدان را بین یازده نفر از فرماندهان ورزیده تقسیم نمود که آنان فتنه‏ى سجاح، بنى تمیم [۱۷۹]و الفجأة را ریشه‏کن کردند و بدین ترتیب مردم بحرین، عمّان، مهره و یمن دوباره به آغوش اسلام بازگشتند.

در زمان خلافت ابوبکر صدیقسجمعا حدود پنجاه هزار تن [۱۸۰]از کفّار و مشرکان و مرتدان در عراق و جزیرة العرب کشته شد. حافظ ابن کثیر با صداقت و بلاغت تمام مى‏گوید:

ابوبکر، اقوام عصیانگر و دین گریزان را دوباره برگردانید، حق را به اصل و مسیرش بازگرداند و بار دیگر صلح و وحدت در سراسر جزیرة العرب استقرار یافت و بین مردم دورترین نقطه با مردم نزدیک فرقى وجود نداشت [۱۸۱]. محمد بن اسحاق مى‏گوید:

بعد از وفات پیامبر جبرخى از عربهاى تازه مسلمان از اسلام برگشتند، یهود و نصارى قدعلم کردند، نفاق و دوگانگى آشکار گشت و مسلمانان از شدّت غم فقدان پیامبر و رهبر خویش، همانند گوسفندان، در شب بارانى و سرد زمستان به کنجى خزیدند، تا آنکه خداوند با رهبرى ابوبکر آن‌ها را از آن سراسیمگى رهانید [۱۸۲]. حضرت ابوبکرسخالدبن ولیدسرا به عراق اعزام کرد، وى بخش بزرگ آن را فتح کرد و همچنین شهر انبار و دومة الجندل را گشود و نیز جنگ‏ها و رویدادهاى دیگرى روى داد که در تمام آن‌ها فتح و پیروزى نصیب اسلام گردید [۱۸۳]. بدین ترتیب صلح و امنیت، بین اعرابى که اصل و سرمایه‏ى اسلام بودند حکمفرما شد و جزیره‏ى عربى که منبع و پناهگاه اسلام بود، بار دیگر آرامش خود را بازیافت و امواج فتوحات، عراق و شام را فرا گرفت و مسلمانان به گسترده ساختن سایه‏ى اسلام و توسعه‏ى مملکت و حاکمیت آن در دولت‏هاى مجاور، مشغول شدند و این سلسله تا زمان عمر و عثمانبادامه یافت. حضرت ابوبکر صدیقسدنیاى فانى را در حالى وداع گفت که دمشق فتح شده و پیروزى در واقعه‏ى سرنوشت‏ساز یرموک نزدیک بود. در واقع تمام فتوحاتى که در زمان حضرت عمر و عثمانب(و حتى در زمان امویان) نصیب اسلام شد، نتیجه و دستاورد نقشى بود که حضرت ابوبکر در خلافت خود ایفا نمود، و تلاش‏هاى مستمر او اساس و شالوده‏ى گسترش اسلام و جریان دریاى رحمت اسلام در جهان بود.

۶ـ براى اثبات بى‏رغبتى حضرت ابوبکرسبه متاع دنیا و دورى از راحت‏طلبى و اثبات پرهیزگارى او در استفاده از اموال بیت المال، دو مثال از سیره‏ى ابوبکرسکافى است:

أ: روایت شده که روزى همسرِ حضرت ابوبکرستقاضاى شیرینى نمود، تا دهان بچه‏هایش را شیرین کند ابوبکرسگفت: پولى نداریم که بتوانیم با آن شیرینى تهیه کنیم. همسرش گفت: از خرج روزانه مقدارى پس‏انداز مى‏کنیم تا پول شیرینى جمع شود، ابوبکر صدیقسبه او اجازه داد. پس از چندین روز مبلغ بسیار کمى گرد آمد، آن را به ایشان تقدیم نمود تا شیرینى بخرد؛ اما حضرت ابوبکرسآن پول را گرفت و به بیت المال بازگرداند و گفت: «تجربه ثابت کرد که این مقدار از مخارج ما اضافه بوده است.» لذا فرمان داد تا همان اندازه که او هر روز پس انداز مى‏کرده است از شهریه‏اش بکاهند و غرامت روزهاى گذشته را از ملک شخصى خویش (که قبل از خلافت به دست آورده بود) پرداخت کرد [۱۸۴]. ب: از حسن بن علىبروایت شده که ابوبکرسدر هنگام وفات خود به عایشه‌ی صدیقه وصیت کرد تا ماده شترى را که از شیر آن استفاده مى‏کرد و کاسه‏اى که در آن غذا مى‏خورد و قطیفه‏اى را که مى‏پوشید، بعد از وفات وى به خلیفه‏اى که بعد از او به خلافت مى‏رسد، بدهد و اضافه کرد که استفاده از این اموال تا زمانى برایم جایز بود که متولّى امور مسلمانان بودم، چنان که بعد از رحلت وى آن‌ها را به عمر فاروقسسپردند. وقتى این‌ها را نزد وى بردند گریست و گفت: «خدا تو را رحمت کند اى ابوبکر! کسى را که بعد از تو آمد، به مشقت انداختى!!» [۱۸۵]

[۱۶۰] براى آگاهى از سیره‏ى ابوبکر صدیق به کتاب‏هاى «البدایة والنهایة»، ابن کثیر، ج ۶ و «الإصابه فى تمییز الصحابة» اثر حافظ ابن حجر و دیگر کتاب‏هاى تاریخ و سیره مراجعه شود. [۱۶۱] در برخى از کتاب‏هاى شیعه تصریح شده است که همراهى ابوبکرسبا پیامبر به فرمان خدا بوده است؛ به عنوان نمونه نویسنده‏ى «مجالس المؤمنین» مى‏نویسد: ... بردن ابوبکر بى‏فرمان خدا نبوده است (مجالس المؤمنین، مجلس پنجم، ص ۳۱۰، ـ مترجم ـ [۱۶۲] نویسنده‏ى معروف شیعه، ابن مطهّر حلّى، نویسنده‏ى کتاب «منهاج الكرامة فى معرفة الإمامة» مى‏گوید: «مصاحبت ابوبکر با پیامبر در غار، فضیلتى براى ابوبکر به شمار نمى‏آید؛ زیرا ممکن است پیامبر او را از ترس این که رازش را فاش کند، با خود همراه ساخته است». آورده‏اند وقتى موضوع بالا براى ولى نعمت حلّى، پادشاه تاتارى «اولیجا خدابنده خان» که این کتاب را براى وى تألیف کرده نقل شد، پادشاه گفت: «هرگز یک انسان عاقل چنین کارى نخواهد کرد.» (آرى، اگر رسول خدا از همراهى ابوبکر راضى نبود، مى‏توانست مشتى خاک به رویش بپاشد تا او را نبیند، همان گونه که هنگام خارج شدن از منزل، مشتى خاک به صورت محاصره کنندگان خانه‏ى خویش پاشید و خداوند بر چشمانشان پرده افکند که او را ندیدند. (مترجم)) [۱۶۳] رسول خدا ج، حضرت ابوبکرسرا در نمازهاى پنجگانه، از روز سه شنبه، چهارشنبه تا روز دوشنبه‏ى هفته‏ى بعد جانشین خود کرد و نماز جمعه (و خطبه نیز) طى این مدت به امامت او برگزار شد و حضرت علىساین نمازها را پشت سر حضرت ابوبکرسادا نمود. چنان که خود ایشان ضمن خطبه‏اى طولانى که مشروح آن در کتاب «شرف النبى» آمده است، مى‏فرماید: «ابوبکر در حیات رسول اللّه‏ جبنابر دستور وى هفت روز نمازها را به نیابت آن حضرت اقامه مى‏کرد» (ابوسعید واعظ، شرف النبى، باب ۲۹، ص ۳۰۱، چاپ تهران ۱۳۶۱) ـ مترجم. [۱۶۴] صحیح مسلم، کتاب الصلاة، «باب استخلاف الإمام إذا عرض له عذر». در روایتى دیگر آمده که رسول اکرم جفرمود: «خدا و مسلمانان نمى‏پسندند که چون ابوبکر حاضر باشد، دیگرى امامت کند.» [ترجمه‏ى فارسى سیره‏ى ابن اسحاق ص ۵۴۳، چاپ اول، ۱۳۷۳، نشر مرکز]. (مترجم) [۱۶۵] ابن هشام، السیرة النبویه، ۲ / ۵۴۶ ـ ۵۴۳. [۱۶۶] ابن کثیر، السیرة النبویه، ج ۴، ص ۴۷۹، چاپ قاهره، ۱۹۶۴م. [۱۶۷] حضرت ابوبکرسبا تلاوت این آیه یادآور شد که آیین اسلام، آیین فرد پرستى نیست و با فوت رهبر و پیامبر جاسلام پایان نمى‏یابد، بلکه این شجره‌ى طیبه تا ابد جاودان خواهد ماند. (مترجم) [۱۶۸] ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۵۶ ـ ۶۵۵، صحیح بخارى، باب مرض النبى ج. [۱۶۹] تفصیل آراى مانعان و منکران زکات را در کتاب دیگر نویسنده «الأركان الأربعة» چاپ دار القلم کویت بخوانید و نیز به «معالم السنن» اثر علامه خطابى مراجعه شود. [۱۷۰] در کتاب «مشكاة المصابیح» آمده که عمرسگفت: به ابوبکر گفتم: اى خلیفه‏ى رسول اللّه‏! با مردم به خویشتندارى و نرمى رفتار کن! در پاسخ گفت: اى عمر! تو در جاهلیت بسیار قاطع و سخت بودى، چه شده که اینک بعد از اسلام نرم شده‏اى؟ وحى منقطع و دین کامل گشته است، آیا ممکن است در دین نقصى پدید آید و من زنده باشم؟ (به روایت رَزین) [۱۷۱] در نص حدیث آمده که: «وَاللّه‏ِ لَوْ مَنعُونى عِقالاً». عقال به معنى زکات سالانه‏ى شتر و گوسفند است و به معنى زانوبند شتر نیز آمده است. [۱۷۲] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۶، ص ۳۱۱. [۱۷۳] عده‏اى از نویسندگان معاصر معتقدند که اهل کتاب (یهود و نصارى) در جنگ‏هاى ردّه و شعله‏ور ساختن آن‌ها دست داشتند؛ زیرا آنان در جزیرة العرب فرصتى براى تبلیغ عقاید و گسترش نفوذ و سلطه‏ى خویش نیافته بودند، لذا در صدد برآمدند تا با حمایت و مشتعل ساختن اهل ردّه انتقام‏جویى کنند. دکتر جمیل عبداللّه‏ مصرى در کتاب «أثر أهل الكتاب فى الفتن والحروب الأهلیة فى القرن الأول الهجرى» مى‏نویسد: «این هم پیمانى‏ها در حقیقت شورش و توطئه‏اى یهودى بود که در نقاب حرکت ردّه‏ى عشایر خودنمایى کرد و بدین وسیله اهل کتاب بار دیگر امکان یافتند که احزاب خود را به رهبرى مسیلمه در سطحى گسترده‏تر و شدیدتر گردآوردند و سازماندهى کنند.» (ص ۱۸۶ ـ ۱۷۹) [۱۷۴] اقتباس از کتاب دیگر نویسنده: الأركان الأربعة، ص ۱۳۹ ـ ۱۳۸، چاپ دوم، دارالفتح. [۱۷۵] دکتر عبدالحسین زرین‏کوب نوشته است: «بدین گونه ابوبکر در آغاز خلافت از همه سوى با فتنه و عصیان مواجه شد. بسیارى از مسلمانان در آن روزها نگرانى و نومیدى خود را نشان دادند، اما خلیفه با وجود دشوارى‏هایى که در پیش داشت خود را نباخت و خونسردى و آرامش خویش را از دست نداد. با آنکه حتى مدینه در معرض تجاوز و غارت بود، ولى بدون تردید و تزلزل اسامه بن زید را به شام روانه کرد. در روزهایى که عمده‏ى لشکریان اسلام همراه اسامه و براى اجراى آخرین دستور پیامبر به سوى شام رفته بودند، مدینه مورد تهدید طوایف غطفان و اسد شد، اما خلیفه‏ى پیامبر از دشوارىِ وضع نیندیشید و قبایل غطفان و اسد را که در صدد هجوم به مدینه و نزدیک مدینه بودند، در ذوالقصه مغلوب کرد. (بامداد اسلام، ص ۷۲ ـ تهران ۱۳۶۹) (مترجم) [۱۷۶] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۶، ص ۳۰۴. [۱۷۷] باید دانست که این قبایل، از اعراب صحرانشین بودند که به تازگى مسلمان شده و روح اسلام هنوز در دل‏هاى‏شان جایگزین نشده بود؛ زیرا آنان از مرکز اسلام و شهر مدینه که پایگاه ایمان و هجرتگاه مسلمانان بود، فاصله داشتند و در چنین محیطى که اسلام را به خوبى بفهمند و با لذت و شیرینى آن آشنا شوند و مفاهیم دینى در رگ و ریشه‏ى آنان سرایت کند، زندگى نکرده بودند و از طرفى دیگر هنوز هم بقآیاى تعصب جاهلى در وجود آنان زنده بود، آثار درگیرى‏هاى ربیعه و مضر، عدنان و قحطان، تعصب‏نژادى و اختلافات قومى هنوز در آنان باقى بود؛ زیرا در مدت کوتاهى که از زمان مسلمانى آنان مى‏گذشت، مجالى نبود که مبلّغان اسلام کاملا آن‌ها را با احکام اسلام آشنا سازند، بنابراین با روح شریعت اسلام بیگانه بودند. اینها همان اعرابى بودند که قرآن در حق آنان مى‏گوید: «اعراب بادیه‌نشین مى‏گویند که ایمان آوردیم، اى پیامبر! به آنان بگو که در واقع ایمان نیاورده‏اید بلکه بگویید تسلیم شده‏ایم؛ زیرا هنوز ایمان در دلهاى شما جاى نگرفته است.» (حجرات: ۱۴) همچنین جایى دیگر مى‏فرماید: «هیچکس را از میان آنان به دوستى بر نگزینید تا زمانى که در راه خدا هجرت و ترک وطن نکرده‏اند» (نساء: ۸۹) [۱۷۸] براى اطلاع بیشتر ر.ک: به البدایة والنهایة، ج ۶، ص ۳۶۴. دکتر جمیل عبداللّه‏ مصرى در کتاب «أثر أهل الكتاب فى الفتن والحروب الأهلیة فى القرن الأول الهجرى» مى‏نویسد: «در نتیجه‏ى در هم شکستن قدرت مسیلمه، بزرگ‏ترین خطرى که در نقاب جنگ ارتداد، اسلام را تهدید مى‏کرد، از میان برداشته شد و آخرین عملیات اهل کتاب براى به دست گرفتن رهبرى جزیرة العرب با شکست مواجه شد. اینک وقت آن فرا رسید که آرامش و اطمینان خاطر به دین اللّه‏ استوار باشد؛ زیرا بقیه‏ى مرتدان، قدرتى به شمار نمى‏آمدند. بدین صورت آرامش به قلوب مسلمانان بازگشت.» (ص ۱۸۸). سپس مى‏افزاید: «جنگ ردّت پایان یافت و با نابودى سران فتنه، شبه جزیره‏ى عربى، یکپارچه زیر پرچم و قلمرو اسلام درآمد و نفوذ سیاسى اهل کتاب در جزیره خاتمه یافت.» (ص ۱۹۰) [۱۷۹] ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج ۶، ص ۳۱۹. [۱۸۰] همان منبع، ج ۶، ص ۲۲۹. [۱۸۱] همان منبع، ج ۶، ص ۳۳۲. [۱۸۲] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۵، ص ۳۷۹. [۱۸۳] منبع سابق، ج ۷، ص ۳-۲. [۱۸۴] ابن اثیر، التاریخ الكامل، ج ۲، ص ۴۲۳. [۱۸۵] سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص ۸۷، مطبعة المیمنیه، مصر، ۱۳۰۵، هـ . ق.