برادران على بن ابىطالبس
ابوطالب چهار پسر داشت به نامهاى: طالب ـ که کنیهى ابوطالب نیز از نام اوست ـ ؛ عقیل؛ جعفر و على. دو دختر نیز داشت به نامهاى: ام هانى و جمانه.، همهى این فرزندان از فاطمه بنت اسد بودند و هر یک از آنان ده سال با هم فاصلهى سنى داشتند؛ طالب ده سال از عقیل بزرگتر بود، همچنین جعفر از علىسده سال بزرگتر بود [۵۰]. طالب بعد از غزوهى بدر، در حالت کفر از دنیا رفت. بعضى گفتهاند: او از خانه خارج شد و دوباره برنگشت و خبر و اثرى از او یافت نشد. طالب دوستدار پیامبر جبود و در ستایش وى اشعارى نیز سروده بود. براى شرکت در جنگ بدر از روى ناچارى همراه مشرکان خارج شده بود، ولى در این میان، بین او و قریش گفت و گویى صورت گرفت؛ قریشىها گفتند: به خدا! ما مىدانیم که تمایل و رغبت شما بنىهاشم با محمّد است، گرچه از روى ناچارى همراه ما به جنگ آمدهاید. بنابراین او از همانجا برگشت و در مدح پیامبر جقصیدهاى سرود و طى آن در رثاى کشتههاى مشرکان که در چاه بدر انداخته شده بودند، نیز شعر گفت [۵۱]. برادر دیگر علىس؛ عقیل بن ابىطالب که کنیهاش ابویزید بود، در سال فتح مکه مسلمان شد و بنابر یک روایت، بعد از صلح حدیبیه، اسلام آورد و در اول سال هشتم به مدینه هجرت کرد. عقیل در جنگ بدر به دست مسلمانان اسیر شده بود. عمویش، عباس فدیهى او را پرداخت کرد. در چند مورد از حدیثهاى صحیح نام او آمده است. وى در غزوهى مؤته شرکت کرد، ولى در فتح مکه و جنگ حُنین نامى از او برده نشده است. گویا در آن هنگام مریض بوده است. ابن سعد در تاریخ خود این مطلب را آورده است؛ لیکن زبیربن بکار، با سند خود از حسن بن على، نقل قول کرده که عقیل از جمله کسانى بود که روز نبرد حنین مقاومت و پایدارى کردند.
ابوطالب، عقیل را از سایر فرزندانش بیشتر دوست داشت. از اینجا بود که چون پیامبر جو عباس در سال قحطى از ابوطالب خواستند که فرزندانش را براى کفالت بین آنان تقسیم کند تا از فشار زندگى او بکاهند، در جواب آنان گفت: «اگر عقیل را برایم بگذارید در حقّ دیگران اختیار دارید». آنگاه پیامبر ج، علىسرا؛ و عباس، جعفر را تحت کفالت خود قرار دادند [۵۲]. عقیل بن ابىطالبساز خصوصیات و سلسله نسب قریش آگاهى کامل داشت. مردم در مورد نسبها و تیرههاى قریش در مسجد نبوى به وى مراجعه مىکردند. او بسیار حاضر جواب بود. هشام بن کلبى با سند خود از ابن عباس نقل کرده است که در میان قریش چهار نفر وجود داشت که مردم براى حل اختلافهاى خود به آنان مراجعه مىکردند: عقیل، مخرمه، حویطب و ابوجهم.
عقیل براى پرداخت وامهاى خویش، از امیر معاویه، یارى طلبید و او نیز وى را مساعدت نمود [۵۳]. ابن سعد مىگوید:
عقیلسدر زمان خلافت امیر معاویهساز دنیا رفت، ولى در کتاب «تاریخ البخارى الأصغر» با سند صحیح آمده که عقیلسقبل از واقعهى حره در زمان حکومت یزید، در گذشت [۵۴]. او به هنگام وفات ۹۶ سال داشت [۵۵]. عقیلسمردى عیالمند بود و خانهى بزرگى داشت. او پس از آنکه نابینا شد از جهان رفت و دوازده فرزند پسر به جاى گذاشت، نه تن از آنان همراه حسینسدر میدان کربلا شهید شدند. شجاعترین آنان مسلم بن عقیل بود که حسینساو را به کوفه فرستاد و ابن زیاد او را پس از اسارت به قتل رسانید [۵۶]. برادر دیگر علىس، جعفر بن ابىطالبسیکى از مسلمانان نخستین بود [۵۷]. گویند: پیامبر اسلام جبین او و معاذبن جبل، پیمان برادرى بسته بود. خالد حذاء از عکرمه نقل مىکند که ابوهریرهسگفت: جعفر از شریفترین افراد بعد از رسول اللّه جبود. این روایت در کتاب ترمذى و نسائى با سند صحیح آمده است.
بغوى از طریق مقبرى از ابوهریرهسنقل مىکند که گفت: جعفر با بینوایان بسیار محبت داشت و در جلسات آنان حضور مىیافت و به آنان خدمت مىکرد، آنان نیز در مقابل، خدمتگزار او بودند. رسول خدا جاو را پدر بینوایان نام نهاد. همچنین آن حضرت جبه او فرمود: «تو در صورت و سیرت با من شباهت دارى» [۵۸]. جعفرسبه حبشه هجرت کرد. نجاشى پادشاه حبشه و پیروانش به دست او مسلمان شدند، هنگامى که جعفر و یارانش (بعد از غزوهى خیبر) از حبشه باز مىگشتند، رسول خداجاز آنان استقبال نمود و بر پیشانى جعفر بوسه زد و فرمود: «نمىدانم از فتح خیبر بیشتر شاد شوم یا از ورود جعفر».
جعفرسدر زمان حیات رسول خدا جدر جمادى الاول سال هشتم هجرى در سرزمین موته منطقهى شام، در جنگ با رومیان شهید شد. وى هنگامى که به کارزار روى آورد، از اسب سرخ رنگ خود پیاده شد و دست و پاى آن را پى زد و آنگاه با دشمن جنگید تا کشته شد. ابن عمر مىگوید: من در آن غزوه حضور داشتم، وقتى جعفر را در میان شهدا یافتیم، در قسمت جلوى بدن او بیش از نود زخم نیزه و تیر وجود داشت. طبرانى از ابن عباسبروایت کرده که رسول خدا جفرمودند: جعفرسرا در بهشت دیدم که همراه فرشتگان پرواز مىکند. همچنین در همین روایت آمده که پیامبر ججعفر را در حالى دید که به شکل فرشته بود و دو بال آلوده به خون داشت؛ زیرا دو دستش در جنگ قطع شده بود.
آنگاه که سپاه مؤته [هنگام بازگشت] به نزدیک شهر مدینه رسیدند، رسول اللّه جهمراه با سایر مسلمانان به استقبال آنان [به بیرون شهر] رفتند، کودکان نیز به سوى آنها مىدویدند، رسول خدا در حالى که بر مرکبى سوار بود، فرمود: بچهها را سوار کنید و فرزند جعفرسرا به من بدهید! عبداللّه فرزند جعفر را به او دادند، آن حضرت او را گرفت و جلوى خویش بر مرکب سوار کرد [۵۹]. از عایشهی صدیقهلروایت شده است که گفت: وقتى خبر شهادت جعفرسبه رسول خدا جرسید، آثار اندوه را در چهرهى آن حضرت جمشاهده کردیم [۶۰]. پیامبر خدا جبه اهل بیت جعفرسفرمود: «فرزندان برادرم را نزد من بیاورید!» کودکان جعفر را نزد پیامبر جآوردند، تو گویى جوجه پرندگانى هستند (که والدین خود را از دست دادهاند). آن حضرت جدستور داد تا موى سر آنان اصلاح شود. سپس به مادر آنان گفت: نباید نسبت به آیندهى آنها نگران باشى؛ زیرا من در دنیا و آخرت ولىّ آنها هستم [۶۱]. در روایت دیگرى آمده که پیامبر جبه همسر جعفرسگفت: فرزندان جعفرسرا نزد من بیاور! او آنان را آورد. رسول خدا جبچهها را در آغوش گرفت و نوازش داد و اشک از چشمانش سرازیر شد و سپس خبر شهادت جعفرسرا به اطلاع همسرش رساند. زمانى که پیامبر جاز شهادت جعفرسمطلع شد به اهل بیت خود فرمود:
«اصنعوا لآل جعفر طعاما فقد أتاهم أمر يشغلهم».
«براى خانوادهى جعفر غذایى تهیه کنید [۶۲]؛ زیرا مشکلى برایشان پیش آمده که به کار دیگر نمىرسند» [۶۳].
عبداللّه بن جعفرسنخستین مولود مسلمانى است که در سرزمین حبشه به دنیا آمد. او یکى از سخاوتمندان عرب بود و دو برادر، به نامهاى: محمد و عون داشت [۶۴]. آنگاه که نجاشى، پادشاه حبشه از مسلمانان مهاجر پرسید که این چگونه دینى است که شما به سبب آن از قوم خود جدا شدهاید و به آیین ملتهاى دیگر نیز نپیوستهاید؟ جعفرسبراى پاسخگویى برخاست؛ ابتدا تصویر دقیقى از چهرهى زشت وضع زمان جاهلیت را براى پادشاه ترسیم نمود و سپس دگرگونىاى را که اسلام در زندگى مسلمانان به وجود آورده بر شمرد. جعفرسدر این سخن نه تنها جانب نجاشى را که یک پادشاه مسیحى بود و نسبت به آیین خود وفادار و از تعصّب خاصى برخوردار بود، مراعات کرد، بلکه از عنوان کردن مسایلى که جدال و تعصب جاهلى عموم غیر مسلمانان را برمىانگیخت، نیز اجتناب ورزید. به راستى این سخن حکیمانهى او بسیار به موقع و عین واقعیت بود [۶۵]. این سخن پیش از آن که به فصاحت عربى دلالت داشته باشد بیانگر نبوغ عقلى گوینده است؛ و همچنین مطابق با خردمندى و فطرت سالمى است که بنىهاشم، به ویژه جعفر بدان ممتاز بودند و قبیلهى قریش از سایر عربها بدان برترى داشتند [۶۶]. یکى از خواهران علىس، ام هانى دختر ابوطالب و دختر عموى پیامبر جبود. بعضى نام او را فاخته و عدهاى فاطمه و گروهى هند گفتهاند، ولى قول اول مشهورتر است. او همسر هبیره بن عمرو بن عائذ مخزومى بود. رسول خدا جدربارهى وى فرمودند: بهترین زنان شریف و آزاده و مهربانترین آنها نسبت به فرزندان، زنان قریش هستند. ابوعمر مىگوید: هنگامى که مکه فتح شد، هبیره به نجران گریخت و در این مورد شعرى سرود و در آن عذر فرار خود را یادآور شد و وقتى خبر شد که ام هانى مسلمان شده است، در این باره نیز شعرى گفت. هبیره از ام هانى فرزندى به نام عمرو داشت؛ به همین دلیل کنیهاش ابوعمرو بود.
ام هانى در روز فتح مکه، دو مرد از بنى مخزوم را که علىسآنان را به قتل تهدید نموده بود در پناه خود درآورد. رسول خدا جفرمودند: هر کس را که تو (ام هانى) امان دادهاى ما نیز امان دادیم و از قتل آنها گذشتیم. در صحیح بخارى آمده است که رسول خدا جبه خانهى ام هانى وارد شد و در آنجا استحمام نمود و هشت رکعت نماز شکر به خاطر فتح مکه به جاى آورد [۶۷]. امام هانى احادیثى از رسول خدا جروایت کرده که در کتابهاى صحاح سته و غیره نقل شدهاند. امام ترمذى و دیگران گفتهاند: وى بعد از شهادت علىسزنده بود [۶۸]. خواهر دیگر علىس، جُمانه دختر ابوطالب بود. ابو احمد العسکرى مىنویسـد: او مادر عبداللّه بن ابى سفیان بن الحارث ابن عبدالمطلب بود. دارقطنى در کتاب «الأخوّة» نیز گفته است: ابوسفیان بن حارث با جمانه ازدواج کرد و عبداللّه از او متولد شد. زبیر بن بکار مىگوید: جمانه خواهر ام هانى بود. ابن اسحاق نام او را در ردیف کسـانى قرار داده که پیامبر جاز غنایم خیبر سى وسق به او بخشید [۶۹]. فاکهانى در «کتاب مکه» به روایت عبداللّه بن عثمان بن جُشم آورده است که او گفت: من عطاء، مجاهد و بسیارى دیگر را دیدهام که در شب ۲۷ رمضان به محل «تنعیم» مىرفتند و از خیمهى جمانه، دختر ابوطالب احرام عمره مىبستند. ابن سعد در کتاب طبقات، جلد هشتم در شرح حال فاطمه بنت اسد، مادر جُمانه، نام او را آورده است و سپس در فهرست «دختر عموهاى پیامبر ج» نیز جداگانه نام او را آورده و گفته است: از بطن او جعفربن ابىسفیان به دنیا آمد و رسول خدا جاو (جُمانه) را از خیبر سى وسق داد [۷۰].
[۵۰] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۲۲۳، ریاض، ۱۹۶۶ م. [۵۱] تلمسانى؛ محمد بن ابوبکر، الجوهرة فى نسب النبى وأصحابه العشره، چاپ دارالرفاعى، ریاض. [۵۲] تلمسانى، الجوهرة فى نسب النبى وأصحابه العشرة، ج ۲، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۲، چاپ اول، ۱۹۸۳ م. [۵۳] مسعودى، مروج الذهب، (ترجمهی فارسى) ج ۲، ص ۴۰، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ ه . ق. (مترجم) [۵۴] عسقلانى؛ ابن حجر، الاصابة فى تمييز الصحابة، ج ۲، ص ۴۹۴، بیروت. [۵۵] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۲۵۰، چاپ سوم، ۱۹۸۹ م. [۵۶] تلمسانى، الجوهرة فى نسب النبى وأصحابه العشرة، ج ۲، ص ۴۱ ـ ۴۰. [۵۷] ابن سعد در «الطبقات الكبرى» مىگوید: جعفر بن ابىطالب قبل از آنکه رسول خدا جبه دارالأرقم بیاید و به دعوت عمومى مشغول شود، مسلمان شده بود. (طبقات ج ۴، ص ۳۴، بیروت) [۵۸] صحیح بخارى و صحیح مسلم، به روایت براء بن عازب. [۵۹] به روایت امام احمد بن حنبل. [۶۰] ابن حجر، الإصابة فى تمييز الصحابة، ج ۱، ص ۲۳۷ و ۲۳۸. [۶۱] ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج ۴، ص ۳۷، بیروت. [۶۲] این عمل از آن پس سنت قرار گرفت. [۶۳] ابن هشام، السيرة النبويه، ج۲، ص ۳۸۰ و ۳۸۱، با اختصار، روایت در سنن ترمذى موجود است. [۶۴] تلمسانى، الجوهرة فى نسب النبى وأصحابه العشرة، ج ۲، ص ۴۱ و ۴۲. [۶۵] در مورد جواب جعفرسبه نجاشى رک: سیرهى ابن هشام، ج ۱، ص ۳۳۸ ـ ۳۳۴. [۶۶] براى اطلاع بیشتر به کتاب دیگر مؤلف «السيرة النبويه» صفحات ۱۳۳ و ۱۳۴ مراجعه فرمایید. [۶۷] صحیح بخارى، باب منزل النبى يوم الفتح؛ البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۳۰۰. [۶۸] ابن حجر، الإصابة فى تمييز الصحابة، ج ۸، ص ۳۱۷ و ۳۱۸. [۶۹] در قرون نخستین اسلامى، یک وسق، بار شتر برابر با ۶۰ صاع یعنى ۳/۱۹۴ کیلوگرم بود. (مترجم، به نقل از کتاب اوزان و مقیاسها در اسلام، اثر دکتر والترهینس). [۷۰] ابن حجر، الإصابة فى تمييز الصحابة، ج ۷، ص ۵۵۴ و ۵۵۳، شمارهى ۱۰۹۷۴، چاپ نهضة مصر.