ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

مراسم بیعت با حضرت ابوبکر صدیقس

مراسم بیعت با حضرت ابوبکر صدیقس

مسلمانان، در مدینه بعد از وفات پیامبر جبه رغم این که خود اهل حلّ و عقد و داراى فهم و بصیرت بودند و در میان آنان، مهاجران و انصار نیز وجود داشتند و به هر نتیجه‏اى که آنان مى‏رسیدند و مورد توافق آنان قرار مى‏گرفت، در جزیرة العرب و در میان سایر مسلمانان جهان اجرا مى‏شد ـ بر سر دو راهى قرار گرفتند. آنان دو راه در پیش داشتند: راه نخست وحدت کلمه و یکپارچگى و دست در دست هم دادن براى گسترش قلمرو اسلام و رساندن احکام خداوندى به مردم دنیا و سپردن زمام رهبرى به کسى بود که همه‏ى مسلمانان به برترى و فضیلت وى معترف و از جایگاه والاى او نزد پیامبر جآگاه بودند و مى‏دانستند که پیامبر جبه وفادارى و صداقت وى گواهى داده و او را در مراحل بسیار حساس و سرنوشت ساز مقدّم ساخته است، و راه دوم نزاع و اختلاف نظر و چند دستگى بود که پیشرفت و آینده‏ى اسلام را مورد تهدید قرار مى‏داد و خداى ناکرده سرنوشت اسلام نیز همانند سایر ادیانى مى‏شد که به علّت اختلاف بر سر ریاست و جدال براى خلافت و رهبرى قربانى شدند.

از سوى دیگر، آنچه به پیچیدگى و حساسیت قضیه مى‏افزود، وقوع این حادثه در شهر مدینه بود؛ شهرى که مسکن دو تیره‏ى بزرگ از قبیله‏ى قحطان، یعنى اوس و خزرج (انصار) بود. آنان کسانى بودند که رسول اللّه‏ جو مسلمانان را در شهر خود جاى دادند و از هر گونه یارى و فداکارى و بذل محبت و ایثار دریغ نورزیدند. قرآن درباره‏ى آنان چنین مى‏گوید:

﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ٩[الحشر: ۹].

«کسانى که در دار الاسلام (سرزمین مدینه) و در خانه‏ى ایمان، قبل از مهاجران، مسکن گزیدند، آنان کسانى را که به سویشان هجرت کنند، دوست مى‏دارند

انصار، ساکنان و بومیان اصلى شهر مدینه بودند که مهاجران را پذیرفتند، لذا هیچ بعید نبود که براى خود حقّى در خلافت پیامبر جکه از مکه همراه با یاران و عشیره‏ى خود هجرت نموده و به دیار آن‌ها آمده، قایل باشند و یا خود را از دیگران سزاوارتر بدانند. این امر، خلاف عقل و منطق و غیر طبیعى نبود [امّا در میان آنان دو قبیله‏ى بزرگ و رقیب دیرینه (= اوس و خزرج) وجود داشت که هیچ یک در برابر دیگرى کوتاه نمى‏آمد [۲۰۳].]از روایات معلوم مى‏شود که عده‏اى از انصار، در سقیفه‏ى بنى ساعده گردآمده بودند تا با یکى از رؤساى قبیله‏ى اوس و خزرج بیعت کنند و در آن صورت زمام کار از دست مهاجران خارج مى‏شد و حتّى خداى ناکرده شیرازه‏ى وحدت مسلمانان از هم مى‏پاشید.

عمر فاروقسبا درایت وتیزبینى ویژه‏ى خود که در میان معاصرانش بدان ممتاز بود، به این مطلب پى برد که اسلام با خطر و بلاى بزرگى مواجه است و باید هر چه سریع‏تر به امر انتخاب خلیفه خاتمه داد؛ زیرا اگر ریسمان اتّحاد و انسجام از دست جماعت و گروهى رها شود که مسلمانان به آنان چشم دوخته‏اند و باید آموزگار و رهنماى جهانیان و محافظ کیان اسلام و آینده‏سازان آن باشند، هرگز بار دیگر باز نخواهد گشت؛ بنابراین، تأخیر در انتخاب خلیفه را روا ندانست؛ زیرا آگاه بود که انصار تمایل دارند خلیفه از میان آنان انتخاب شود، به دلیل این که آنان خود را صاحب منزل و از دیگران مستحق‏تر مى‏دانند. از طرفى دیگر به این حقیقت نیز علم داشت که قبایل عرب، در برابر هیچ قبیله‏اى جز قبیله‏ى قریش سر تسلیم فرود نمى‏آورند؛ چرا که موقعیت برتر و سوابق رهبرى دینى و اجتماعى قریش مسلّم بود، لذا ایشان حضرت ابوبکر صدیقسرا به نامزدى خلافت پیشنهاد نمود تا جلوى هر گونه فتنه و آشوبى را گرفته و شیطان فرصت و راهى براى متفرق ساختن جمعیت مسلمانان و القاى وسوسه‏هاى شوم خود در دلهاى آنان نداشته باشد و رسول اللّه‏ جدر حالى دنیا را وداع گفته باشد که قبل از تدفین وى یکپارچه و متّحد داراى امیر و رهبرى باشند که ولایت امور آن‌ها را به عهده گیرد و از جمله‏ى این امور، تشییع پیکر پاک رسول‏اللّه‏جنیز بود [۲۰۴]، بنابراین (پس از آنکه حضرت ابوبکرسبه جانشینى برگزیده شد) حضرت عمرسبلند شد و خطاب به حاضران گفت: «خداوند امور شما را به فردى تفویض نمود که بهترین شما و رفیق رسول اللّه‏ جدر غار بود، پس برخیزید و با او بیعت کنید!» [۲۰۵]آنگاه همه‏ى حاضران با حضرت ابوبکرسبیعت کردند.

براى این که بیشتر به حساسیت بحران و ضرورت تعجیل در گزینش رهبر پى برید، به روایت امام مالک از زهرى به نقل از خود حضرت عمرستوجه فرمایید:

«هنگامى که در منزل پیامبر نشسته بودیم، ناگاه مردى از بیرون اتاق مرا صدا زد من جواب دادم که ما اکنون مشغول فراهم ساختن مقدمات تشییع و دفن پیکر پیامبرجهستیم. آن مرد گفت: حادثه‏اى رخ داده است؛ انصار در سقیفه‏ى بنى ساعده گرد آمده‏اند، قبل از آنکه رویداد ناگوارى رخ دهد آن‌ها را دریابید من به ابوبکر گفتم: بیا نزد آنان برویم تا از جریان آگاه شویم، سپس به اتفاق هم، حرکت کردیم» [۲۰۶]. [حضرت عمرساین سخنان را در حضور صدها نفر از اصحاب، اظهار کرد که اگر نکته‏اى بر خلاف واقعیت در آن مى‏بود، مسلما مورد اعتراض اصحاب قرار مى‏گرفت، ولى بیانات وى مورد تأیید و تصدیق حاضران در جلسه قرار گرفت. از این روایت چنین نتیجه‏گیرى مى‏شود که اوّلاً؛ ابوبکر و عمربدر عَلَم کردن مسأله‏ى خلافت و جانشینى پیامبر، دستى نداشته و کسى را به این کار تشویق و ترغیب نکرده‏اند، ثانیا؛ این دو نفر با نظرى خاص و طبق برنامه‏اى از پیش طرح شده و با طیبِ خاطر به سقیفه‏ى بنى‏ساعده نرفته‏اند [۲۰۷].]

[۲۰۳] در واقع مسأله چنان بود که ابوبکر صدیقسگفته بود: «اگر زمامدارى به اوس سپرده شود، خزرج اعتراض مى‏کنند و اگر به خزرج سپرده شود، اوس رقابت مى‏کنند و قبایلِ عرب همه تن به امارت هیچ قبیله‏اى جز همین تیره از قریش نمى‏دهند. پس بهتر است مهاجران به عنوان امیر زمامِ کار را به دست گیرند و شما انصار، وزیر و معاون آن‌ها باشید. هیچ مشورتى بدون دخالت شما صورت نخواهد پذیرفت و هیچ امرى بدون شرکت شما انجام نخواهد،فت». [۲۰۴] علىسمى‏فرماید: در حکم خدا و حکم دین اسلام بر عموم مسلمانان واجب است بعد از این که امام و پیشواى آنان مرد، کشته شد ... هیچ عملى انجام ندهند و به هیچ کارى دست نزنند و قدمى به جلو بر ندارند پیش از آنکه براى خودشان پیشوایى عفیف و دانشمند ... انتخاب نمایند. (و الواجِب فِى حكم اللّه‏ِ وحُكْمِ الإسلامِ عَلى الْمُسْلِمينَ بَعْدَ ما يَموتُ إماَمهم أو يُقْتَلُ... أن لا يَعْمَلوا عَمَلاً وَلا يُحْدِثوا حَدَثا وَلا يقَدِّموا يَدَا ورِجْلاً ولا يبدؤا بِشَيءٍ قَبْلَ أنْ يَخْتاروا لأنفُسِهِمْ إماما...)(بحار الانوار، ج ۸، ص ۵۱۳) ـ (مترجم به نقل از کتاب شورى و بیعت) [۲۰۵] اگر در اینجا شاهد هستیم که حضرت عمرساین انتخاب را به خدا نسبت مى‏دهد، بنابر اصل مسلّمى است که حضرت علىسدر نامه‏ى ششم نهج البلاغه بیان داشته است. (مترجم) [۲۰۶] ابن حجر، فتح البارى، ج ۷، ص ۳۰. این روایت در «شرح نهج البلاغه/ ابن ابى الحدید ۶/۱۷۵ نیز آمده است» (مترجم). [۲۰۷] عبارت داخل کروشه از سوى مترجم با اقتباس از کتاب «شرح زندگانى خلیفه‏ى دوم» تألیف پروفسور شبلى نعمانى افزوده شده است.