سبب کثرت احادیث دربارهى فضیلت علىس
روایات زیادى در مورد فضیلت حضرت علىسوارد شده است. شاید در مورد هیچ صحابى یا شخصیت بزرگ زمان پیامبر، این مقدار حدیث وارد نشده باشد. و این امر، طبیعى بود؛ زیرا از یک سو، حضرت على بنابر تقدیر الهى ـ قبل از خلافت و بعد از آن نیز ـ مورد اختلاف و تنازع و هدف نقد و ملامت قرار گرفته بود و از سوى دیگر او داراى امتیازها و شایستگىهایى بود که در هر فردى که این ویژگىها وجود داشته باشد، طبعا مورد اختلاف و افراط و تفریط قرار مىگیرد؛ گروهى با او دشمنى مىورزند و گروهى دیگر در وصف او مبالغه مىکنند. این عوامل دست در دست هم داده و زبان پیامبر را به بیان فضایل او و دفاع از وى جارى گردانید. بخش بزرگى از این احادیث در کتابهاى صحاح آمده و بعضى از محدثان و شرح حالنویسان، کتابهاى مستقلى دربارهى مناقب و فضایل ایشان تألیف کردهاند. شاید منصفانهترین و معتبرترین کتاب در این باره، کتاب «الخصائص فى مناقب على بن ابىطالب»، منسوب به امام ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب نسایى (متوفى ۳۰۳ هـ. ق.) باشد که مؤلّفِ (سنن نسائى) یکى از کتابهاى ششگانهى معتبر حدیث است. انگیزهى تألیف این کتاب این بود که ایشان زمانى که در دمشق اقامت داشت مشاهده کردند که اغلب مردم از فضایل علىسناآگاهند و عدّهاى در مورد وى دچار سوء تفاهم شدهاند و زبان طعن دراز نمودهاند. وقتى این کتاب را تألیف کرد از سوى مخالفان افراطى امیرالمؤمنین مورد تهدید و نکوهش قرار گرفت، اما این کار او را از حقگویى باز نداشت [۵۰۲]. علاّمه ابن حجر عسقلانى در کتاب گرانسنگ خود «فتح البارى فى شرح صحیح البخارى» در مورد اسباب کثرت احادیث، دربارهى فضایل حضرت علىس، با تفصیل سخن گفته و در پایان مىگوید:
«مردم در حقّ على به سه دسته تقسیم شدند: اهل سنّت. بدعتگذارانِ خوارج؛ و کسانى که با او جنگیدند، اعم از بنىامیه و دیگران. در این میان اهل سنت وظیفهى خود دانستند که فضایل او را در سطح گستردهاى نشر کنند [۵۰۳]. و از آنجا که تعداد مخالفان زیاد بود طبعا دوستداران وى با آب و تاب بیشترى به نشر این گونه روایات پرداختند وگرنه در واقع، هر یک از خلفاى چهارگانه فضایلى دارند که اگر در ترازوى عدل گذاشته شوند، صحّت گفتار اهل سنّت و جماعت ثابت خواهد شد [۵۰۴].
[۵۰۲] رک: ذهبى، تذكرة الحفّاظ، ج ۲، ص ۶۹۹. [۵۰۳] اهل سنّت احادیثى را که مشتمل بر فضایل حضرت علىساست در پاسخ و رد خوارج و نواصب که بر ایشان جسارت نموده و چیزهاى ناروایى به او نسبت مىدادند، استخراج و جمعآورى نمودهاند و دیگران از همین کتابها نقل کردهاند. اما نکتهى قابل توجه و تأسف آور این است که امروزه برخى از نویسندگان، همین احادیث را براى اثبات خلافت بلافصل حضرت امیر مورد استناد قرار مىدهند و به عنوان اعتراف، مرتب به کتابهاى اهل سنّت ارجاع مىدهند! (رک: مختصر تحفهى اثنا عشریه، ص ۱۳۸). (مترجم) [۵۰۴] ابن حجر، فتح البارى، باب مناقب على ابن ابىطالب، ج ۷، ص ۷۱، مکتبهى سلفیه، قاهره.