جنگ صِفِّین [۴۳۴]
امیرالمؤمنین، على بن ابىطالبسبه قصد سرزمین شام از کوفه خارج شد، از آن سو به معاویهسخبر رسید که علىسشخصا همراه سپاه خارج شده است، بنابراین طى حکمى به لشکرهاى شام فرمان داد تا حضور یابند، پرچمها و بیرقها براى فرماندهان بسته شد، مردم شام نیز آمادگى خود را اعلام کردند و همگى به سوى فرات از ناحیهى صفّین ـ جایى که توقفگاه علىسبود ـ حرکت نمودند. حضرت علىسنیز که با یاران خود رهسپار سرزمین شام بود «مالک اشتر نخعى» را به فرماندهى آنان، تعیین نمود و پیش فرستاد و به او گفت: تا زمانى که اهل شام جنگ را آغاز نکردهاند، تو نیز آغاز مکن، بلکه آنان را بار بار به بیعت فراخوان، اگر امتناع ورزیدند باز هم تا زمانى که جنگ از ناحیهى آنان آغاز نگشته، از حمله خوددارى کن و نه چندان به آنان نزدیک شو که گویند قصد حمله دارى و نه چنان دور شو که گویند از پیکار مىترسى، در بردبارى و شکیبایى از آنان پیشى بگیر تا این که خودم برسم؛ زیرا من به خواست خداوند پشت سر تو به سرعت حرکت خواهم کرد.
اشتر بدان سو رهسپار شد تا به صف مقدم رسید و آنچه را على به او فرمان داده بود به اجرا گذاشت. هر دو لشکر در برابر هم ایستادند تا شب فرا رسید، اهل شام به اردوگاه خود بازگشتند، روز بعد نیز در برابر هم ایستادند، اندک درگیرى و مشاجرهاى رخ داد، ولى فرا رسیدن شب دوم مانع جنگ شد. صبح روز سوم على با سپاهش از راه رسید و معاویه نیز با لشکرش به میدان آمد، دو لشکر رو در روى هم قرار گرفتند، جنگ با شدّت بیشتر در گرفت، اهل عراق همواره شامیان را از آب کنار مىزدند؛ زیرا شامیان بر آب مسلّط شده بودند و عراقیان را از آن جلوگیرى مىکردند. سرانجام با هم به توافق رسیدند که هیچ یک از دو گروه، حقّ جلوگیرى از آب را نداشته باشد، علىسدستور داد تا آب را به روى شامیان نبندند، بنابر این با هم از آب استفاده مىکردند.
علىسعدهاى از یاران خود را فراخواند و به آنان گفت: «نزد این مرد بروید و او را به اطاعت و همراهى با جماعت مسلمانان فراخوانید و بشنوید که چه پاسخ مىدهد.» [امیر معاویهسدر پاسخ گفت: «ما على را به قتل عثمان متهم نمىکنیم، اما او باید قاتلان را مجازات کند یا آنها را به ما تحویل دهد، آنگاه من اوّلین فرد از اهل شام خواهم بود که با او بیعت مىکنم» [۴۳۵].] امیر معاویهسقاطعانه خواستار مجازات قاتلان بود، بنابراین جنگ بین دو گروه درگرفت، حتّى بعضى روزها دوبار، به نبرد مىپرداختند، چون ذوالحجّه به پایان رسید و محرّم آغاز گشت، آتش بس اعلام شد، تا شاید به صلحى دست یابند که موجب حفظ خونشان گردد.
در طول ماه، مذاکره ادامه داشت و نمایندگان دو گروه نزد یکدیگر رفت و آمد داشتند و سرانجام تا پایان محرّم آن سال از جنگ باز آمدند و به توافق نرسیدند. معاویه و عمرو بن عاصبسپاه خود را به یگانهاى رزمى تقسیم نمودند، علىسنیز ارتش خود را براى نبرد آماده کرد و به آنها دستور داد که در آغاز کردن جنگ از شامیان پیشى نگیرند و در جنگ هیچ مجروحى را نکشند و فراریان را تعقیب نکنند و زنان را مورد بىحرمتى و اهانت قرار ندهند، گرچه به سران ملّت و نیکانشان بد گفته باشند.
(در روز اول ماه صفر) دو لشکر سخت با هم جنگیدند و آخر روز به قرارگاههاى خود برگشتند، هر دو طرف به طور مساوى تلفاتى متحمل شده بودند، روز دوّم نیز چنین شد، روز سوّم بار دیگر جنگیدند و شب بازگشتند روز چهارم و پنجم نیز نبرد ادامه یافت. چون روز هفتم فرا رسید و هیچ یک از دو گروه به پیروزى دست نیافتند، شامیان تا سر حدّ مرگ با معاویهسپیمان بستند و امیر المؤمنین علیسنیز مردم را به صبر و استقامت و جدیت تشویق نمود، اشتر نخعى حملهى سختى انجام داد و تا صفوف پنجگانهاى پیش رفت. که گرد معاویهسرا گرفته و عهد کرده بودند که معرکه را ترک نخواهند کرد، عراقیان برگشتند و گروه خود را تقویت نمودند، آسیاى جنگ با گردشى سریعتر به حرکت درآمد، عمّار بن یاسرسکشته شد [۴۳۶]و بدین وسیله به گفتهى ابن کثیر آشکار شد که علىسحق به جانب است [۴۳۷]. این حالت تا صبح روز جمعه ادامه داشت، نماز صبح آن روز با اشاره به صورت نماز خوف خوانده شد و تا روز، روشن گردید جنگ ادامه داشت، نزدیک بود که جنگ به نفع عراقیان تمام شود که از طرف مردم شام قرآنها بر سر نیزهها بلند شد [۴۳۸]و گفتند: این کتاب خداست که میان ما و شما داور خواهد بود، مردم دارند نابود مىشوند پس چه کسى مرزها را حفاظت مىکند؟ و چه کسى با کفار و مشرکان جهاد و مبارزه مىکند؟
چون قرآنها برافراشته شد [۴۳۹]عراقیان گفتند: قرآن خدا را قبول داریم و به سوى آن رجوع مىکنیم. مسعربن فدکى تمیمى و زید بن حصین طائى سبائى و گروهى از قاریان که بعدا جزء خوارج گشتند به علىسگفتند: اى على! چون به کتاب خدا خوانده شدى آن را بپذیر وگرنه تو و افرادت را به شامیان مىسپاریم، یا بلایى بر سرت مىآوریم که بر سر عثمان بن عفان آوردیم. علىسگفت: این گفتهى مرا که شما را بازداشتم و این گفتار خود را به یاد بسپارید؛ اگر از فرمان من اطاعت مىکنید پس بجنگید و اگر از من فرمان نمىبرید هر چه مىخواهید بکنید! اشتر آمد و با آنها به مباحثه و نصیحت پرداخت، امّا باز نیامدند. اکثر عراقیان و تمام شامیان متمایل به صلح و مسالمت بودند، از این رو جنگ متوقّف شد و هر دو گروه پس از مکاتبات و مذاکراتى که شرح آنها به طول مىانجامد، سرانجام به «تحکیم» موافقت کردند؛ تحکیم، یعنى این که هر یک از دو امیر (على و معاویه) از طرف خود یکى را انتخاب کنند، آنگاه دو نفر پس از شور و مشورت، به مصلحت مسلمانان داورى نمایند، بدین منظور معاویهساز طرف خود عمرو بن عاصسرا انتخاب نمود، علىسخواست که عبداللّه بن عباسبرا تعیین کند، اما همراهان او مخالفت کردند و گفتند: ما جز به ابوموسى اشعرى رضایت نخواهیم داد.
[۴۳۴] صفّین به کسر حرف اوّل و دوّم با تشدید، جایى است نزدیک «رقّه» بر ساحل غربى و بعضى گفتهاند شرقى فرات، حادثهى جنگ در آنجا رخ داد. (صفى الدین بغدادى، مراصد الإطلاع على أسماء الأمكنة والبقاع، ج۲، ص ۸۴۶) [۴۳۵] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۱۸۲، چاپ داراحیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۷هـ ق. [۴۳۶] علامه ابن حجر مىگوید: این حدیث به تواتر ثابت است که عمّار به دست گروه باغى کشته خواهد شد و مورخان اتفاق نظر دارند که عمار در صفین در سپاه على در سال ۳۷ به قتل رسید (الإصابه فى تمییز الصحابه، ج ۲، ص ۵۱۳) علامه ظفر احمد عثمانى مىنویسد: «منظور از گروه باغى آشوبگرانى بودند که در سپاه شام راه یافته بودند؛ زیرا در حدیث آمده است که: «يا عمار لا يقتلك أصحابي تقتلك الفئة الباغية» (اى عمار تو را اصحاب من قتل نخواهند کرد بلکه به دست گروه باغى کشته خواهى شد) (ر.ک: برائت عثمان بن عفان ص ۴۹). [۴۳۷] شیخ الاسلام ابن تیمیه مىگوید: «از کتاب و سنت و اجماع سلف ثابت است که همهى آنان (طرفین درگیر) مؤمن و مسلمان بودند و على بن ابىطالبسو کسانى که با او بودند، از طرف مقابل، به حق نزدیکتر بودند، واللّه اعلم.» (مجموعه فتاوى شیخ الإسلام) ابن تیمیه، ج ۴، ص ۴۳۳) [۴۳۸] ابن جریر و دیگر مورخان نوشتهاند که این پیشنهاد را عمرو بن عاص مطرح کرد. [۴۳۹] حضرت علىسنیز در جنگ جمل قرآن را به یکى از جوانان کوفه داد و گفت که در میان دو سپاه بایستد و آنها را به دستور قرآن دعوت کند. نویسندهى کتاب «على، اولین مظلوم تاریخ» مىنویسد: بالا بردن قرآنها بر سر نیزهها ابتکار عمرو بن عاص نبود، بلکه از على یاد گرفته بود؛ زیرا پیش از جنگ بصره على قرآنها را بالا برد ... (صفحهى ۳۰۶ و ۲۹۹، چاپ اول، ۱۳۷۲، انتشارات نداى اسلام) (مترجم)