ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

حضرت عمرسو حفظ زندگى ساده و سلحشورى فاتحان عرب

حضرت عمرسو حفظ زندگى ساده و سلحشورى فاتحان عرب

امّت اسلامى ـ عربى یکى از دشوارترین مراحل انتقالى و دوره‏هاى موقت را که ملّت‏ها در طول تاریخ سپرى مى‏کنند، پشت سر مى‏گذاشت و مسلمانان رفته رفته از صحراى خشک عربستان و زندگى چادرنشینى و چوپانى و گوشت خشک خوردن، خارج شده و در دنیاى جدید و تمدّن پیشرفته‏ى ایران و روم قدم مى‏گذاشتند. عرب‏ها بدون تجربه‏ى قبلى با چنین زندگى نوینى رو به رو شدند، و طبیعى بود که در برابر آن، تا حدّى‏ سر تسلیم فرود آورند و تحت تأثیر آن قرار گیرند و رفاه‏طلبى و بهره‏گیرى از مظاهر دنیا را، از آنان بیاموزند، اما حضرت عمرس، براى مسلمانان، در ساده زیستى و بى‏رغبتى به مظاهر دنیا، بهترین نمونه و الگو بود؛ او با تیزبینى، هرگونه تغییر در زندگى آنان را، در حالى که در معرض سیل خروشان فتوحات و غنایم قرار گرفته بودند، زیر نظر داشت و مورد محاسبه‏ى دقیق قرار مى‏داد.

در کتاب «البداية والنهاية» درباره‏ى سفر تاریخى حضرت عمرسبه بیت المقدس آمده است:

«اصحاب و فرماندهانى که در بیت‏المقدس به ملاقات ایشان آمده بودند، عباهاى ابریشمى (ضخیم) پوشیده بودند. حضرت عمر با دیدن این منظره به شدت برآشفت و خواست که آنان را تنبیه کند؛ اما آنان عذر آوردند و گفتند: زیر لباس‏هاى ابریشمى پوشش‏هاى زرهى بر تن دارند و براى حفظ روح نظامى و سلحشورى به آن نیاز دارند؛ زیرا تنها لباس تجمّل نیستند، بلکه لباس رزم نیز هستند. با شنیدن این سخنان، عمرسآرام گرفت و سکوت کرد» [۲۸۴]. طارق بن شهاب مى‏گوید:

«یک‏بار حضرت عمرسدر سفر شام، مى‏خواست از نهر آبى عبور کند، بدین منظور از مرکب پایین آمد و بدون تکلّف کفش‏هاى خود را بیرون آورد و به دست گرفت و مهار شتر را گرفت و از آب عبور کرد. ابوعبیدهسبه او گفت: اى امیر مؤمنان! شما امروز از نظر مردم این منطقه مرتکب کار شگفت‏انگیزى شدید. حضرت عمرسدست بر سینه‏ى او زد و گفت: کاش کسى دیگر این سخن را مى‏گفت نه تو، اى ابوعبیده! شما اعراب، کمترین و حقیرترین اقوام بودید، خداوند با اسلام شما را عزّت بخشید و هرگاه جز اسلام با چیزى دیگر طلب عزّت کنید، ذلیل خواهید شد» [۲۸۵]. حضرت عمرسبه بعضى از کارگزاران عرب خود که در شهرهاى عجمى‏ها بودند، نوشت: «از تن‏پرورى و تقلید از شیوه‏ى پوشاک عجم اجتناب کنید، خود را با آفتاب سوزان عادت دهید، سخت کوش و مقاوم باشید، با لباس درشت و ساده، عادّى باشید، و تیراندازى و اسب‏دوانى و سلحشورى را لازم بگیرید!» [۲۸۶]نیز این گفته (که مبین عزم آهنین و نظارت اخلاقى دقیق ایشان است) از وى نقل شده است:

«همانا غنچه‏ى اسلام شکفته شد و قریشیان مى‏خواهند مال خدا به عنوان کمک و مساعدت، به آنان اختصاص یابد. آگاه باشید تا عمر زنده است، چنین چیزى ممکن نیست، من گردن و کمر مردم قریش را مى‏گیرم و مانع افتادن آن‌ها در آتش مى‏شوم.»

نمونه‏ى دیگر از سیاست‏هاى حکیمانه و روان‏شناختى و مردم‏شناسى او این بود که بزرگان صحابه را در مدینه نگه داشت و از پراکنده شدن آنان جلوگیرى کرد و به آنان گفت: «خطرناک‏ترین ضربه بر پیکره‏ى این امت، پراکنده شدن شما در شهرهاى دیگر است.» او معتقد بود اگر در این باره تساهل شود، در کشورهاى فتح شده، فتنه و آشوب به پا مى‏شود، و مردم گرد شخصیت‏هاى برجسته و متفاوت جمع مى‏شوند و سپس درباره‏ى آنان شک و شبهاتى ایجاد مى‏شود و در نتیجه، گروه‏ها و احزاب گوناگونى پدید مى‏آید و این موجب هرج و مرج و بى‏نظمى و چند دستگى خواهد شد.

حقوقدان و نویسنده‏ى معروف شیعه، سید امیر على ـ یکى از تواناترین نویسندگان شیعه به زبان انگلیسى ـ در وصف حضرت عمرسراست گفته است:

«حکومت کوتاه ابوبکر بیش از آن درگیر آرام کردن قبایل بیابان‏نشین بود تا بتواند فرصتى براى تدوین آیین‏نامه‏ى منظمى جهت ایالات داشته باشد. امّا در زمان زمامدارى عمرسکه مردى واقعا بزرگ بود، بى‏وقفه رفاه ملت‏هاى تابع، که مشخص کننده‏ى حکومت‏هاى مسلمانان صدر اسلام بود، آغاز شد» [۲۸۷]. در کتاب دیگرش مى‏نویسد:

«نشستن عمر به خلافت، منافع بى‏شمارى براى اسلام داشته است؛ او پایه‏ى اخلاقش بر اصول محکم غیر قابل تزلزلى قرار داشته، در عدل و داد شدید و سخت‏گیر، فعالیت و پشتکارش خستگى‏ناپذیر و بالآخره ساختمان روحى وى قوى و محکم بوده است» [۲۸۸]. سپس مى‏افزاید:

«او شدید و سخت ولى ناشر عدل و داد بود. دوراندیش، به روحیات مردم کاملاً آشنا و به ویژه براى ریاست و ساختن ملتى که با زندگى در سایه‏ى قانون عادت نداشت، بسیار مناسب و شایسته بوده است. این مرد زمام امور را سخت و محکم به دست گرفته، در آن موقع که یک مشت اعراب صحرانورد و مردم نیم وحشى مواجه با تجمّل و تفنّن و هوسرانى‏هاى اهالى بلاد و شهرستان‏هاى پیشرفته شده بودند، از اشاعه‏ى فساد اخلاق و نشر ملاهى و مناهى در میان آن‌ها شدیدا جلوگیرى نمود. همیشه خود را در دسترس حتى پست‏ترین رعایاى خود مى‏گذاشت. شب‏ها براى اطلاع از حال بینوایان بدون هیچ نگهبان و پاسبانى از منزل بیرون مى‏رفت و اطراف و جوانب را مى‏گشت. این بود وضع بزرگ‏ترین و مقتدرترین فرمانرواى زمانى که گفتیم» [۲۸۹]. سر ویلیام میور (SIR WILIAM MUIR) مى‏نویسد:

«عمر بعد از رسول اللّه‏ جبزرگ‏ترین فرد در مملکت اسلامى به شمار مى‏آمد. او با ذکاوت و استقامت خود توانست در مدت این ده سال، مناطق شام، مصر و فارس را در برابر قدرت اسلام خاضع گرداند، و از آن زمان تا کنون جزو قلمرو اسلام هستند.

به رغم این که فرمانرواى مقتدر مملکت پهناورى بود، هرگز فراست، متانت و اجراى عدالت در امور کلى و جزیى را از دست نداد. او دوست نداشت خود را با لقب‏هاى بزرگ ملقّب کند، غیر از لقب ساده و عادى که «رئیس عرب» [۲۹۰]بود. مردم از ولایات دور دست براى ملاقات خلیفه و امیرمؤمنان مى‏آمدند و از او سراغ مى‏گرفتند و از اهل مسجد سؤال مى‏کردند، حال آنکه امیر مؤمنان در مسجد با لباس‏هاى ساده در میان مردم نشسته بود» [۲۹۱]. [دانشمند معاصر شیعه، پروفسور مهرین مى‏نویسد:

«عمر شهنشاهى بود که به جاى تخت مرصّع و جواهر آگین، بر روى خاک مى‏نشست و به جاى لباس فاخر که از شرق و غرب به بیت المال سرازیر بود، به جامه‏ى وصله‏دار که پوشاک مفلس‏ترین رعیت او بود، بدنش را مستور مى‏نمود. به جاى تاج زرین و پر از جواهر پر بها که از ایران و روم مى‏آوردند، عمامه‏ى خشن، رعب و جلالش را مى‏افزود. با پایین‏ترین رعیت با درجه‏ى مساوى مى‏نشست و یک بنده‏ى حبشى را برادر مسلمان خود مى‏دانست. شهنشاه بود، ولى رنج رعیت را داشت و شب‏ها در کوچه‏هاى مدینه مى‏گشت تا ضعیفى را حمایت کند و بیوه زنى را سرپرستى و یارى نماید. مى‏خواست که رعیتش به جاى این که به او سرفرود آورند، به آئین اسلام زندگى کنند. مربّى یتیمان و غمخوار بیچارگان و مروّج عدل و فاتح روم و ایران بود.»]

[۲۸۴] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۵۶ و طبرى، ص ۲۴۰۲. [۲۸۵] همان، ج ۷، ص ۶۰. [۲۸۶] بغوى از ابوعثمان النهدى روایت کرده است. [۲۸۷] امیر على، روح اسلام، ص ۲۵۶ ـ ۲۵۷، انتشارات آستان قدس رضوى ۱۳۶۶. [۲۸۸] امیر على، تاریخ عرب و اسلام، ص ۳۲، ترجمه‏ى فخر داعى گیلانى، انتشارات گنجینه، چاپ سوم، ۱۳۶۶. [۲۸۹] همان، ص ۴۹ ـ ۴۸، انتشارات گنجینه، چاپ سوم، ۱۳۶۶. [۲۹۰] تعبیر واژه‏ى «امیرالمؤمنین»، «خلیفه» است. (مؤلف) [۲۹۱] ANNALS OF THE EARLY CALIPHATE, ۰P. CIT.P.۲۸۳