ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

روش اجمالى حضرت علىسدر خلافت

روش اجمالى حضرت علىسدر خلافت

وصف علىساز زبان یکى از یارانش، به نام ضراره بن ضمره وصفى است که اندیشه‏ها، احساسات، تمایلات، جهت‏گیرى‏ها و صفات اخلاقى و فطرى انسان را به تصویر مى‏کشد. در تاریخ اسلام به ندرت دیده شده که در مورد یکى از شخصیت‏هاى بزرگ تاریخى ـ بعد از رسول اللّه‏ جـ چنین وصفى به ثبت رسیده باشد که داراى این امتیاز باشد. در این تعریف که به پیشنهاد امیر معاویهسو در مجلس وى صورت گرفته است، محبت، صداقت در اداى شهادت، احساس مسئولیت و در نظر داشتن شرایط زمان و مکان جمع شده است. از این‏روى این وصف، قطعه‏ى ادبى بلیغ و صادقانه‏اى است که ترجمه‏ى آن بدین شرح است [۵۱۸]؛ ابوصالح مى‏گوید: معاوية بن ابى‏سفیانساز ضرارة بن ضمره خواست که اوصاف شایسته‏ى علىسرا برایش بیان کند، ولى او عذر آورد. وقتى معاویهسبسیار اصرار ورزید، ضراره لب به سخن گشود و گفت:

«به خدا سوگند! على دور اندیش و بسیار نیرومند بود، گفتارش قاطع و داورى‏اش عادلانه بود، وجودش منبع علم و دانش بود، از دنیا و نعیم آن بیمناک بود، با شب و تاریکى آن انس داشت. به خدا سوگند! بسیار مى‏گریست و مدّت‏ها در اندیشه فرو مى‏رفت و با خود رازها مى‏گفت، غذاى ساده و لباس زِبر دوست داشت. او همانند افراد عادى بود، وقتى مى‏پرسیدم، پاسخ مى‏داد و وقتى به خدمتش حاضر مى‏شدیم، نخست خودش لب به سخن مى‏گشود و وقتى او را دعوت مى‏کردیم مى‏پذیرفت و به خانه‏هاى ما مى‏آمد با آنکه ما را به خود نزدیک مى‏کرد از هیبتش با او سخن نمى‏گفتیم و از عظمتى که در دل‏هاى ما داشت با وى آغاز سخن نمى‏کردیم. وقتى لبخند مى‏زد دندان‏هایش چون مروارید منظم نمودار مى‏شد، مردم متدین را بزرگ مى‏داشت، با مساکین مهربان بود و مظلوم را یارى مى‏کرد.

گواهى مى‏دهم که در شب تاریک او را دیدم که در محراب عبادت محاسن خود را به دست گرفته و مانند مارگزیده به خود مى‏پیچید و همانند شخص داغدار گریه مى‏کرد و مى‏فرمود:

«اى دنیا! از من دور شو، آیا براى من نقشه دارى؟ و یا به من علاقه پیدا کرده‏اى؟ افسوس! دیگرى را فریب بده، من نیازى به تو ندارم، سه طلاقه‏ات کرده‏ام و حقّ رجوع ندارم. عمر تو کوتاه، شادکامیت، ناچیز و خطر تو بزرگ است. آه از کمبود توشه و دورى سفر و خطر راه!»

امیر معاویهسبا شنیدن این تعریف گریست و در حالى که با آستین خود اشک از چشمانش پاک مى‏کرد، گفت: خدا ابوالحسن، علىسرا رحمت کند! به خدا سوگند! او چنین بود. اى ضراره! اندوه تو نسبت به فقدان آن حضرت چگونه است؟ گفت: مانند اندوه زنى که فرزندش را در کنارش سر ببرند، نه از اشک ریختن باز مى‏آید و نه غمش کاهش مى‏یابد» [۵۱۹].

[۵۱۸] ممکن نیست بتوان، بلاغت الفاظ و ظرافت معنى این قطعه‏ى ادبى را به زبان دیگرى منعکس کرد. (مترجم) [۵۱۹] ابن جوزى، صفة الصفوة، ج ۱، ص ۱۲۱، نهج البلاغه، سخن ۷۷.