ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

نقش انتخاب حضرت عمرسبراى خلافت، در مرحله‏ى انتقالى حساسى از تاریخ اسلام

نقش انتخاب حضرت عمرسبراى خلافت، در مرحله‏ى انتقالى حساسى از تاریخ اسلام

حضرت ابوبکرسدر روزهاى آخر عمر خود (با همه‏پرسى و مراجعه به آراى عمومى) حضرت عمر س [۲۷۸]را براى جانشینى خود پیشنهاد کرد [۲۷۹]؛ زیرا به خوبى مى‏دانست که فاروق اعظمسمردى قوى، قاطع و صبور است که توانایى گرداندن چرخ عظیم خلافت و تحملِ مشقت‏هاى آن را دارد و مى‏تواند در یکى از حساس‏ترین و سرنوشت سازترین برهه‏هاى تاریخ، دین جدید و ملت نوپا را در سپیده دم فتوحات بزرگ و بى‏سابقه، رهبرى کند.

در آن زمان، دو ابر قدرت بزرگ تاریخ ـ بیزانس روم و فارس ساسانى ـ در آستانه‏ى سر تسلیم فرود آوردن در برابر حکومت اسلامى بودند و ثروت و گنج‏هاى آن‌ها و اسباب رفاه این دو جامعه‏ى متکبّر و افراطى در شرف انتقال، به ملتى بود که از قرن‏ها با زندگى صحرایى و چادرنشینى عادت کرده بودند و با زندگى شهرى و تمدّن مدرن و افراط در خوشگذرانى و خوش‏پوشى آشنایى نداشتند، تا جایى که وقتى در عراق براى اولین بار کافور را دیدند، فکر کردند که نمک است و شاید بعضى‏ها آن را به جاى نمک در خمیر آرد به کار برده‏اند [۲۸۰]. از سوى دیگر، این ملّتِ فاتح، مشکلى دیگر پیش روى داشت و آن اینکه چگونه مى‏تواند هم زندگى الگویى دینى و سلحشورى عربى و حفظ ارزش‏هاى اسلامى و سنّت‏هاى پیامبر جرا داشته باشد و هم اداره‏ى شهرهاى پهناور فتح شده و رهبرى ملّت‏هاى متمدّن را که در فرهنگ و تمدّنِ مدرن، به اوج خود رسیده‏اند، انجام دهد؟

با در نظر گرفتن همه‏ى این شرایط، به این نتیجه مى‏رسیم که انتخاب عمرسانتخابى به موقع و موفّق و الهام شده از جانب اللّه‏ بوده است و بدین وسیله خداوند، این دین را مورد لطف خود قرار داده و خواسته است آن را بر تمام ادیان، غالب گرداند و بر جهان پهناور و جامعه‏هاى بیمار و در حال سقوط و قدرت‏هایى که زمام بشریت را به دست گرفته بودند و با سرنوشت آن‌ها بازى مى‏کردند و آزادى آنان را سلب کرده بودند، پیروز بگرداند.

حضرت عمرسهمتاى شایسته و امینى بود که در تحقق بخشیدن به اهداف اسلامى و پاسخگویى به مقتضیات نوین خلافت راشده‏ى نبوى توانایى داشت.

حضرت عمرساز تسلّط و نفوذ کامل و ابّهتى برخوردار بود که جلوى هرگونه خودسرى را مى‏گرفت. بارزترین دلیل تسلّط او، برکنارى حضرت خالدبن ولیدساز سمت فرماندهى سپاه اسلام در اوج شهرت او بود. آرى، همان خالد که رسول اللّه ‏جاو را شمشیر خدا لقب داده بود و حضور او در جنگ‏ها، نشانه‏ى پیروزى محسوب مى‏شد و وجودش را موجى از حسّ سرفرازى فرا گرفته بود، فرمان برکنارى او روزى نافذ شد که مسلمانان بیش از هر روز دیگر به او نیاز داشتند. آرى، حکم برکنارى وى درست هنگامى به او ابلاغ شد که سپاه اسلام در برابر رومیان، در روز جنگ «یرموک» صف کشیده بودند. حضرت عمرساین فرمانده با نفوذ و متهور را برکنار کرد و به جایش ابوعبیدهسرا به فرماندهى لشکر اسلام برگزید. خالدسبدون هیچ گونه واکنشى در برابر این فرمان، خاضعانه گفت:

«سَمْعا وَطاعَةً لأميرِ الْمُؤْمِنينَ»

«فرمان امیر المومنین را از دل و جان پذیرا هستم» [۲۸۱]

هنگامى که یکى از لشکریان، به وقوع فتنه و بلوا بر اثر این تغییر اشاره کرد، خالد در پاسخ گفت:

«تا زمانى که عمر زنده است، مجالى براى فتنه و آشوب، وجود نخواهد داشت» [۲۸۲]. این واقعه از یک‏سو نشان مى‏دهد که خالد (با آنکه فرماندهى محبوب و پیروزمند بود) چگونه در برابر فرمان خلیفه سر تسلیم فرود آورد و از سمت فرماندهى دست‏بردار شد؟ حقّا که این اطاعت و ایثار در تاریخ فرماندهى نظامى نظیرى ندارد و از سویى دیگر قدرت و نفوذ حضرت عمرسو تسلّط او بر اوضاع را به نمایش مى‏گذارد.

همچنین ماجراى محمد، فرزند عمرو بن عاص، فاتح و فرمانرواى مصر، قابل اهمیت است؛ عمرو بن عاص زمانى که استاندار مصر بود یک بار مسابقه‏ى اسب دوانى برگزار کرد، در این مسابقه، اسب یکى از مصرى‏ها جلو افتاد، محمد (که در جمع تماشاچیان قرار داشت و اسبش در دست یکى از سوارکاران بود)، فکر کرد که اسب او برنده شده است، بنابر این فریاد برآورد که: به پروردگار کعبه سوگند که اسب من جلو افتاد. مرد مصرى نیز گفت: به خداى کعبه سوگند که اسب من برنده شده است. محمدبن عمرو خشمگین شد و یک تازیانه به آن مرد زد و گفت: بگیر! من از فرزندان اشراف هستم. آن مرد به حضرت عمرسشکایت برد، وى عمرو بن عاص و فرزندش را به مدینه احضار کرد و پس از محاکمه، به مرد مصرى گفت: این تازیانه را بگیر و اشراف‏زاده را بزن! و سپس به عمرو گفت: اى عمرو! از کى مردم را برده قـرار داده‏اید؟ حـال آنکه از مـادر، آزاد متولّد شده‏اند؟ [۲۸۳]

[۲۷۸] حضرت عمرسدر آن هنگام ۵۲ سال و شش ماه سن داشت و حضرت على بن ابى‏طالبسسى و پنجمین بهار عمر خود را مى‏گذراند. [۲۷۹] حضرت ابوبکرسگرچه به لیاقت و شایستگى عمر اطمینان داشت و او را به خوبى مى‏شناخت، باز هم او را به مقام خلافت انتصاب نکرد، بلکه به خاطر احترام به افکار عمومى، به آراى مردم مراجعه نمود و پس از آنکه از بزرگان مهاجر و انصار نظرخواهى کرد، به جانشینى حضرت عمر وصیت کرد و متن وصیت‏نامه را در ملاء عام براى مردم خواند و حتى به مسجد رفت و خطاب به مردم چنین گفت: من کسى را از میان بستگان و خویشان خود براى به دست گرفتن زمام رهبرى شما انتخاب نکرده‏ام، بلکه منتخب من عمر است. مردم یک صدا جواب دادند: سمعنا وأطعنا (شنیدیم و اطاعت کردیم). در کتاب اخبار عمر، ص ۶۱ آمده که حضرت على مرتضىسفرمود: ما جز به عمر به کسى دیگر راضى نیستیم. (رجوع شود به کتاب‏هاى شرح زندگانى خلیفه دوم، اثر شبلى و سیماى صادق فاروق اعظم، اثر ملا عبداللّه‏، و فاروق اعظم، اثر هیکل، و ابن اثیر و ابن جوزى و دیگر کتاب‏هاى تاریخ. نویسنده و حقوقدان معروف شیعه، سید امیرعلى در کتاب روح اسلام مى‏نویسد: ابوبکر قبل از فوت، عمر را به جانشینى انتخاب کرد و این مطلب را عامه‏ى مردم از جمله اهل بیت محمد جپذیرفتند. (روح اسلام، ص ۱۲۳، آستان قدس رضوى، ۱۳۶۶). (مترجم) [۲۸۰] ابن كثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۶۷. [۲۸۱] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۱۹ ـ ۱۸. ابن اسحاق، فرماندهى ابوعبیده را مربوط به حادثه‏ى محاصره‏ى دمشق دانسته است. هر کدام که صحیح باشد دلالت بر حساس بودن اوضاع دارد. [۲۸۲] قاضى ابویوسف، کتاب الخراج، ص ۸۷ و تاریخ طبرى، ص ۲۵۲. شاید هم در عزل خالد بعضى از تصرفات او که حضرت عمرسراضى نبوده، نیز دخیل بوده است به هر حال جاى هرگونه اجتهاد وجود دارد. در روایات آمده است که حضرت عمرسپس از این ماجرا به همه مسئولان و کارگزاران شهرها نوشت: من خالد را بر اساس هیچ گونه رنجش، اینکه به امانت خیانت کرده باشد، برکنار نکرده‏ام، بلکه برکنارى او به این دلیل است که وجود او موجب ابتلاى مردم شده است و از این بابت نگران شدم که مردم به وجود او اتکا کنند و در عقیده‏شان سستى راه یابد؛ بنابراین خواستم مسلمانان در معرض فتنه قرار نگیرند و بدانند که عامل پیروزى‏ها خداوند است. (تاریخ طبرى، ص ۲۵۲۸. براى تحلیل مفصّل این رویداد، به کتاب «خالد بن الولید»، نوشته‏ى استاد صادق عرجون، چاپ سوم، دارسعودى، ۱۹۸۱ م مراجعه کنید). [۲۸۳] ابن جوزى، سیرة عمر بن الخطاب، ص ۸۶، چاپ مصر، ۱۳۳۱ ه . ق.