علىسدستیار و رهنماى پویندگان اسلام در مکه
علىسکسانى را که براى جستجوى حق و تحقیق دربارهى اسلام به مکه مىآمدند کمک مىکرد و به محضر پیامبر جرهنمون مىشد. او داراى فراست و ذکاوت ویژهاى بود که خاصهى بنىهاشم بود. امام بخارى با سند خود از ابن عباسبداستان اسلام ابوذر غفارىسرا این گونه آورده است:
هنگامى که خبر بعثت رسول خدا جبه ابوذرسرسید، به برادرش گفت: به مکه برو و در مورد این شخص که ادعاى پیامبرى دارد و مىگوید از آسمان براى او خبر مىآید، تحقیقاتى به عمل بیاور! سخنان او را بشنو و زود برگرد! برادر ابوذر در خدمت پیامبر جحاضر شد و سخنان او را شنید و برگشت و در گزارش خود به ابوذر گفت: این مرد به نیکىها و اخلاق پسندیده فرا مىخواند، گفتار او به شعر نمىماند. ابوذر گفت: این گفتهى تو هیچ دردى را دوا نمىکند؛ لذا خود، رخت سفر بست و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید، وارد مسجدالحرام شد و سراغ رسول خدا جرا گرفت، اما نه ایشان را مىشناخت و نه جرأت مىکرد از کسى بپرسد و خود مىکوشید تا با علایم او را پیدا کند. چون شب فرا رسید گوشهاى استراحت کرد، علىساو را دید و دانست که او اهل مکه نیست، لذا به دنبال او رفت، ولى هیچ کدام از آنان با دیگرى چیزى نمىگفت. صبح روز بعد ابوذر کولهبار خود را برداشت و راه مسجد را در پیش گرفت.
این روز نیز پیامبر جرا نیافت. شب دوباره به خوابگاه خود بازگشت. علىساز کنار او گذشت و گفت: آیا هنوز جایى پیدا نکردهاى؟ سپس او را با خود به خانه برد، ولى باز هم خویشتن را به یکدیگر معرفى نکردند. روز سوم على از او پرسید: آیا مىتوانى منظورت از آمدن به مکه را براى من بیان کنى؟ ابوذر گفت: به شرطى که قول بدهى مرا راهنمایى کنى، علىسقول داد. آنگاه مقصد خود را بیان کرد. على گفت: آرى، او رسول بر حق خداست. صبح دنبال من بیا! اگر من در راه، احساس خطر کردم، به بهانهى قضاى حاجت، از تو جدا مىشوم و اگر به راه خود ادامه دادم به دنبال من بیا! بدین ترتیب صبح روز بعد ابوذرسبه همراه علىسنزد پیامبر جرفت و به سخنان او گوش فرا داد و همان جا مسلمان شد [۸۴].
[۸۴] بخارى، الجامع الصحیح، باب إسلام ابىذر، كتاب مناقب الأنصار.