پيشگفتار مؤلّف
الحمد لله رب العالمين والصّلاة والسّلام على سيّد المرسلين وخاتم النّبيّين محمّد وعلى آله وصحبه أجمعين ومن تبعهم بإحسان ودعا بدعوتهم إلى يوم الدين.
بسیارى از بزرگمردان، رهبرانِ نامدار، تاریخسازانِ حماسه آفرین، مصلحان و دانشمندان بلندپایه، دیون و حقوقى بر جوامع و ملتهایى دارند که سنگ دوستى آنها را بر سینه مىزنند و به نبوغ و قهرمانىهاى آنان افتخار مىکنند و چه بسا که در ارادت و تجلیل از آنان غلو و افراط مىنمایند. گاه اداى این حقها تا قرنها و نسلها به تأخیر مىافتد و گاه؛ در مدت زمان کوتاه و محدودى ادا مىشود.
این داستان، ویژهى یک ملت یا یک عصر نیست. بسیارى از مصلحان، دعوتگران، جهان گشایان، آزادى خواهان و مبتکران انواع علوم و دانشهاى نوین، وجود داشتهاند که نام آنان در ردیف مردان برجستهى تاریخ نمىدرخشد و شخصیت آنان را هالهاى از افسانهها و داستانهاى اغراقآمیز، فرا گرفته است، یا دربارهى آنان شرح حالهاى کوتاه و جانبى به جاى مانده که پرده از شخصیت ممتاز آنان بر نمىدارد و مبین جایگاه ویژهى آنان در تاریخ نیست.
گاه، عواملى همچون اختلافات مذهبى و حوادث تاریخى و اغراض سیاسى و روایتهاى سنتى، مانع از انصاف و شناخت درست این شخصیتها مىگردد و موجب مىشود تا این شخصیتها مربوط به یک طایفهى خاص و فرقهى معینى معرفى شوند و اگر کسى پا را از این حصار پولادین فراتر بگذارد و آن شخصیتها را میراث مشترک جهان بشریت (یا حداقل میراث پیروان آیین خاصى) بداند و آنان را موهبت الهى و معجزهى رسول اکرم جو دلیل حقانیت اسلام و نشانهى توانایى آن براى پرورش بزرگمردان به حساب آورد، این عمل وى انحراف از دایرهى سنتى و نوعى مخالفتِ مذهبى به شمار مىآید که معمولاً افراد متدین و (به اصطلاح) مذهبى از چنین عملى اجتناب مىکنند.
یکى از شخصیتهاى مظلوم که حقّش ادا نشده، على بن ابىطالبساست که بنابر مجموعهاى از عواملِ مذهبى، گروهى و روانى، در طول تاریخ، پردههاى ضخیمى بر شخصیت ایشان سایه افکنده و در حقّ وى منصفانه عمل نشده است. محققان، پژوهشگران و حتى محبّان و فداییان او نیز همهى زوایاى زندگى و سیرهى ایشان را مورد مطالعه و بررسى قرار ندادهاند و جامعه و عصرى را که در آن مىزیست و حوادث و مشکلاتى که با آن مواجه شد و همکارىهاى مخلصانهاى را که با رجال و رهبران معاصر خود انجام داد، با رعایت امانت و انصاف، تجزیه و تحلیل نکردهاند. اصول و ارزشهایى که وى همواره به آنها پایبند بود، مورد توجه قرار نگرفته و برنامهى سیاسى و نظام ادارى وى و علل و نتایج آن، با روشهاى سیاسى دیگرى که اگر به طور فرض انتخاب مىنمود، مقایسه نشده است.
بزرگترین عامل این بىانصافى، در سبک تاریخنگارى و شرح حالنویسى نهفته است؛ زیرا اغلب مورّخان، تذکرهنویسان و نویسندگان تاریخ فرقهها و طوایف و پژوهشهاى تطبیقى، به کتابهاى معروف پیشینیان که در این مورد نگاشتهاند، اتکا کردهاند و بدون استفاده از روش تحقیقى آزاد و مطالعهى گسترده و مراجعه به کتابهایى که از منابع خاص و مستقیم این موضوع به شمار نمىآیند، نوشتههاى آنان را در کتابهاى خود (بدون بررسى و تحلیل) نقل کردهاند، حال آنکه یک محقق، نباید به مطالعهى کتابهاى معدودى که در موضوع خاصى نوشته شده است اکتفا کند، بلکه اضافه بر مطالعهى آنها، باید از متون و منابع قدیمى که به ظاهر مربوط به این موضوع نیستند نیز استفاده کند؛ زیرا در آن کتابها، مواد ارزشمندى یافت مىشود که ممکن است در کتابهایى که تحت این عنوان نگاشته شده است، وجود نداشته باشد.
به یقین براى محققِ با تجربه، این امر روشن است که تاریخ، همانند ساختمان بلند و قصرِ برافراشتهاى است که فرو ریخته و زیر آوار آن اشیاى گوناگون وجود دارد که برخى نفیس و با ارزش و برخى دیگر فاقد ارزش هستند. در بین آنها مصالح ساختمانى (خاک، گچ، سنگ، سیمان و ...)، زیورآلات، جواهر گرانبها، گنجهاى اندوخته شده و سنگ بناها و پایههایى وجود دارد که به قیمت کل قصر مىارزد. بدیهى است نویسندهاى که در زمینهى آگاهى از این آثار و انتقال اطلاعات خود به دیگران، به تلاشهاى نویسندگان پیشین اکتفا مىکند و براساس نوشتههاى آنان مىخواهد محتویات و هیأت قبل از انهدام این ساختمان را در ذهن خوانندگان ترسیم کند، کار او ناقص خواهد بود و چنین فردى نمىتواند زیبایى و شگفتىها، مساحت زیربنا، چگونگى نقشه و معمارى و مهندسىِ آن ساختمان را براى خوانندگان کتاب خود بازگو کند.
از سوى دیگر، هر محقق و پژوهشگر، در چارچوب اندیشه و سلیقهى شخصى و عقایدِ مذهبى و گرایشهاى سیاسى خویش، روش خاصى را دنبال مىکند و با همان اندیشهى مخصوص خود، سیر در سرزمین پهناور تاریخ را آغاز مىنماید و گنجینهى عظیم فرهنگى را با همان دیدگاه ویژه مطالعه مىکند و از میان منابع و کتابهاى بىشمار، مطالبى را گرد مىآورد که با بینش او موافق باشد و از آنجا که انسان، به طور طبیعى، راحت طلب است، بدون اینکه خود را به زحمت بیندازد به مطالبى که گذشتگان، طبق سلیقهى خود پسندیده و نقل کردهاند اکتفا مىکند [۱۸]. ولى همان گونه که پیشینیان گفتهاند: «گذشتگان، چیزهاى زیادى براى آیندگان فرو گذاشتهاند»؛ (کم ترك الأول للآخر). بنابراین، رشتهى تاریخ و موضوع سیره و شرح حال نویسى، هنوز هم مثل گذشته پژوهشگرى متهور و غواصى بىباک و بلند همت و دور اندیش را مىطلبد و سروش غیب (قطع نظر از آنچه منظور شاعر حکیم بوده است) چنین مىسراید:
ستبدى لك الأيّام ماكنت جاهلا
و يأتيك بالأخبار من لم تزوِّد
و يأتيك بالأخبار من لم تبع له
بتاتا ولم تضرب له وقت موعد
«گذشت روزگار، تو را از آنچه نمىدانستى آگاه خواهد ساخت و خبرها را کسى برایت خواهد آورد که براى او تدارکى ندیده و توشهاى فراهم نیاوردهاى و براى گفت و گو با او میعادى مقرر نکردهاى.»
یا به گفتهى شاعر فارسى زبان:
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار بادهى ناخورده در رگِ تاک است
[۱۸] همین راحتطلبى موجب شده است که برخى از برادران، ترجمهى کتاب حاضر را مورد دستبرد قرار دهند.(مترجم).