روان شناسى شخصیت پیامبر ج
از آنجا که حضرت على جبا رسول اللّه جپیوند نسبى داشت و مدت زیادى با پیامبر جزیسته و از نزدیک شاهد زندگى ایشان بوده است و به شناخت ویژگىهاى روانى، مکارم اخلاق و گرایشهاى آن حضرت علاقه داشته است، این امر موجب مىشد که از شخصیت پیامبر جو صفات اخلاقى وى شناخت دقیقى داشته باشد. ایشان در بیان کردن این صفات نیز توان و مهارت خاصى داشت و به نکات دقیقى از سیره و اخلاق رسول اللّه جاشاره مىکرد [۴۹۶]. در اینجا به فرازى از گفتار وى در وصف پیامبر جاکتفا مىکنیم، وى مىگوید:
«رسول اللّه جاز همگان با حوصلهتر و داراى سعهى صدر بیشترى بود، بیش از هر کس راستگو و نرمخو و خوش معاشرت بود، هر کس براى نخستین بار او را مىدید از او هیبت مىداشت و هر کس با او همنشین مىشد او را دوست مىداشت. یکى از مدّاحان وى مىگوید: هرگز پیش از او و پس از او همانند ایشان را ندیدهام» [۴۹۷].
آگاهى حضرت علىساز طبیعت و اخلاق کریمانه و بردبارى و گذشت حضرت رسول اللّه جاز این واقعه به خوبى آشکار مىشود که وقتى ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب که پسر عموى رسول اللّه جبود و مدتى آن حضرت را مورد آزار و بدگویى قرار داده بود، در راه مکه با پیامبر برخورد کرد، آن حضرت به خاطر بدزبانى و آزار و اذیتى که از او دیده بود از او روى گرداند، ابوسفیان از این عمل پیامبر جبا علىسگلایه کرد، علىساو را راهنمایى کرد و گفت:
«نزد پیامبر جبرو و خود را روبه روى او قرار بده و همان مطلبى را بگو که برادران یوسف، به یوسف گفتند:
﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَإِن كُنَّا لَخَٰطِِٔينَ٩١﴾[يوسف: ۹۱].
«به خدا! اللّه تو را بر ما برترى داد و ما در حق تو مقصّر و خطاکاریم.» آن حضرت نمىپذیرد که کسى از او نرم گفتارتر باشد، (لذا تو را مىبخشد و گذشت مىکند).»
ابوسفیان طبق رهنمایى حضرت علىسعمل کرد، رسول اللّه جدر جواب فرمود:
«امروز هیچ نکوهشى بر شما نیست. من عفو کردم، خدا هم شما را ببخشد که او مهربانترین مهربانان است:
﴿قَالَ لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ٩٢﴾[يوسف: ۹۲]. ابوسفیان از آن روز به بعد بر اسلام پایدار ماند و همواره در برابر پیامبر از روى شرمندگى سر فرود مىآورد [۴۹۸].
[۴۹۶] در این مورد به کتاب «شمائل النبى» ترمذى، «السیرة النبویة» اثر نگارنده ص ۴۲۰ رجوع نمایید. [۴۹۷] این گفته از حضرت ابوهریرهساست. (مترجم) [۴۹۸] ابن قیم، زاد المعاد، ج ۱، ص ۴۲۱.