بیعت با حضرت عثمانس
حضرت عمر فاروقسدر آخرین لحظات زندگى خود [بنابر اصرار شدید اصحاب پیامبر] امر خلافت را به شوراى شش نفره واگذار کرد که آنان از میان خود، یکى را به جانشینى او برگزینند. این شش نفر عبارت بودند از: عثمان ذیالنورینس، على بن ابىطالبس، طلحه بن عبیداللّهس، زبیر بن عوامس، سعد بن ابى وقاصسو عبدالرحمن بن عوف س [۳۳۳]. و از این که به طور معین کسى از اینها را به جانشینى خود انتصاب کند، اجتناب کرد و گفت: نمىخواهم بار خلافت را هم در حال حیات و هم بعد از مرگ به دوش بکشم. اگر خدا به شما ارادهى خیرى داشته باشد، شما را به بهترین آنها متّفق خواهد نمود، همان گونه که بعد از وفات پیامبر جبر بهترینتان متفق گردانید [۳۳۴]. تقوا و خداترسى بىشائبهى او، وى را وا داشت که سعید بن زید بن عمرو بن نفیل را ـ هر چند او نیز از جملهى ده نفر بشارت یافته به بهشت (عشرهى مبشره) بود ـ از اعضاى شورا قرار ندهد؛ زیرا او پسر عمویش بود و مىترسید که مبادا به خاطر مراعات نسبتش با امیرالمؤمنین او را انتخاب کنند، بنابراین نام او را به میان نیاورد، همچنین اعضاى شورا را سفارش کرد که پسرش، عبداللّه ـ که از فقهاى صحابه بود ـ در شورا حضور یابد، ولى حق انتخاب نداشته باشد، و وصیت کرد که صهیب رومى تا سه روزى که شوراى انتخابى به پایان مىرسد، امام جماعت مسلمانان باشد و گروهى از مردم، اعضاى شورا را در تحقق این امر یارى کنند و بر عملیات اجرایى انتخابات ناظر باشند. همچنین فرمود: گمان نمىکنم مردم کسى را بر عثمان و على ترجیح دهند.
پس از پایان مراسم تشییع و تدفین حضرت عمرس، مقداد بن اسودس، اعضاى شورا را در خانهاى فراخواند. آنها پس از بحث و تبادل نظر به این نتیجه رسیدند که سه نفر از آنان به نفع سه نفر دیگر کنار رود؛ زبیرسبه نفع علىس، سعدسبه نفع عبدالرحمن بن عوفسو طلحهسبه نفع عثمانسکنار رفتند و حق خود را به آنها بخشیدند. سپس عبدالرحمنسبه علىسو عثمانسگفت: کدام یک از شما نیز حق خود را فروگذار مىکند تا حق انتخاب از میان دو نفر باقى مانده را به او بسپاریم؟ و او نیز با در نظر گرفتن خدا و مصلحت دین، برترین را انتخاب کند. على و عثمانبهردو بزرگوار سکوت کردند، آنگاه عبدالرحمنسگفت: من از حق خود مىگذرم و خداوند را بر عملکرد خود ناظر خواهم دانست و با رعایت مصلحت اسلام در انتخاب بهترین شما تلاش خواهم کرد. سپس با هر یک جداگانه صحبت کرد و فضایل آنها را برشمرد و از آنان عهد گرفت که اگر به خلافت انتخاب شدند عدل را پیشه کنند و اگر دیگرى انتخاب شد از او اطاعت کند و بر این امر راضى باشد، هر دو پذیرفتند.
سپس عبدالرحمنسبرخاست و در مورد این دو نامزد به مدت سه شبانه روز به مشورت و همهپرسى پرداخت و از سرشناسان و بزرگان اصحاب و اقشار مختلف مردم به طور انفرادى و گروهى، مخفیانه و آشکارا نظر خواهى کرد حتى از برخى از زنان خانهدار و نوجوانان و شاگردان مدرسه و مسافرانى که از اطراف به شهر مدینه مىآمدند، نیز نظرخواست و بیشترین اوقات این سه شبانهروز را در نماز و دعا و استخاره و مشورت با صاحب نظران صرف کرد و کمتر به استراحت مىپرداخت.
چهارمین روز شهادت حضرت عمرس، عبدالرحمنسبار دیگر عثمان و علىبرا در همان خانه که اعضاى شورا روز اول گرد آمده بودند فرا خواند و خطاب به آنها گفت: من در مورد شما از مردم نظرخواهى کردهام آنها هیچ کس را با شما برابر نمىدانند. سپس همانند روز قبل از آنان عهد گرفت که هر کدام از آنان را انتخاب کرد عدل پیشه کند و در صورت انتخاب نشدن باید راضى باشد و از فرد منتخب اطاعت کند.
آنگاه همراه آنان به سوى مسجد رهسپار شد، در حالى که عمامهاى را که رسول خدا جبه او داده بود، بر سر داشت و شمشیرش را به دوش انداخته بود. سپس سرانِ مهاجر و انصار و تمام مردم را براى اعلام نتیجهى همهپرسى به مسجد دعوت کرد. مسجد آکنده از جمعیت شد، عبدالرحمنسبر منبر پیامبر جبالا رفت و پس از توقّف و خواندن دعاى طولانى که مردم آن را نمىشنیدند، گفت:
«اى مردم! من در این مدت هم به طور خصوصى و هم به طور علنى، دربارهى این دو مرد، از همهى شما نظرخواهى کردهام، دیدم شما هیچ کس را با على و عثمان برابر نمىدانید، اینک وقت آن است که یکى از آنها انتخاب شود.» سپس علىسرا نزد خود فرا خواند، علىسپیش رفت و کنار منبر ایستاد. عبدالرحمنسدست او را گرفت و خطاب به او گفت: آیا تعهّد مىکنى که طبق کتاب خدا و سنت پیامبر و روش ابوبکر و عمر رفتار کنى؟ علىسدر جواب گفت: خیر، بلکه به اندازهى توانایى و تلاش خودم عمل مىکنم. عبدالرحمنسدست او را رها کرد و عثمانسرا صدا کرد. وقتى او آمد، عبدالرحمنس، دستش را گرفت و گفت: آیا با من تعهّد مىکنى اگر به زمامدارى انتخاب شدى، به کتاب خدا و سنت پیامبر جو روش ابوبکر و عمر عمل کنى؟ عثمانسگفت: آرى [۳۳۵]. عبدالرحمنسدر حالى که هنوز دست عثمانسرا گرفته بود، سرش را به سوى آسمان بلند کرد و سه مرتبه گفت:
«خدایا! بشنو و گواه باش. خدایا! مسؤولیتى که بر عهدهى من بود، اکنون به عهدهى عثمان واگذار نمودم».
در این هنگام مردم به منظور بیعت با عثمانسبه سوى منبر روى آوردند و پیرامون او را در زیر منبر فرا گرفتند. آنگاه عبدالرحمنسبالاى منبر در جاى پیامبرجنشست و عثمانسرا پایینتر بر پلّهى دوّم نشانید و مردم با طیب خاطر با او بیعت مىکردند. على بن ابىطالبسنخست با او بیعت کرد و برخى گویند در آخر همان جلسه بیعت کرد [۳۳۶].
[۳۳۳] این هر شش نفر از جمله ده نفرى هستند که رسول اللّه جمژدهى بهشت به آنها داده بود. [۳۳۴] مورّخ و محقّق معروف شیعه، امیر على مىنویسد: «عمر خیلى خوب مىتوانست که حضرت على، پسر پرهیزگارش، عبداللّه، معروف به ابن عمر را جانشین کند، لیکن روى اصل پیروى از وجدان که از خصایص او بود مسألهى انتخاب خلیفهى بعد از خود را به نظر شش نفر از سرشناسان مدینه واگذاشت.» (تاریخ عرب و اسلام، ص ۵۰) [۳۳۵] مردم شیوهى خلافت ابوبکر و عمر را پسندیده و قلبا دوست داشتند و یقین نموده بودند روشى که بتوان آن را خلافت بر شیوهى پیامبر جنامید همین است و در سایهى آن از ظلم و جور و از هر خطرى محفوظ مىمانند، به همین دلیل وقتى عثمان اطمینان داد که بر کتاب خدا و سنت پیامبر جعمل مىکند و شیوهى ابوبکر و عمر را ادامه مىدهد، عبدالرحمن و تمام حاضران جلسه با اطمینان قلب ابراز خوشحالى نمودند. از سوى دیگر حضرت علىسـ که عالم به کتاب و سنّت بود و از حق اجتهاد برخوردار بودـ کاملاً حق داشت که چنین سخنى به زبان ب،ورد، ولى این براى اطمینان دادن مردم کافى نبود؛ زیرا آنان شیفتهى برنامهى خداپسندانهى دو خلیفه قبلى بودند، لذا عثمان را که خود را متعهد به کتاب و سنّت و شیوهى آنان کرده بود، ترجیح دادند. (مؤلف) (به همین دلیل هنگامى که حضرت حسنسخلافت را به حضرت معاویهسواگذار کرد، یکى از شرایطش این بود که به کتاب خدا و سنّت رسول جو سیرهى خلفاى راشدین عمل کند. (ملا باقر مجلسى، جلاء العیون، ج ۱، ص ۳۹۳، چاپ تهران، ۱۳۹۸ هـ. ق، الفصول المهمة فى معرفة أحوال الأئمة، ص ۱۶۳ ومنتهى الآمال، عباس قمى، ص ۳۱۴) (مترجم) [۳۳۶] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۱۴۷ ـ ۱۴۴. این روایت را بدان جهت ترجیح دادیم که جامعترین روایات است و برگرفته از صحاح و اخبار معتبر است.