بیعت عمومى
روز بعد (سیزدهم ربیع الاول سال یازدهم هجرى) بیعتعمومىدر مسجد رسول اللّه جانجام گرفت [۲۰۸]و حضرت ابوبکرسبه ایراد سخن پرداخت و پس از ستایش خداوند گفت:
«اى مردم! من به زمامدارى امور شما منتخب شدهام و از این جهت که زمامدار شما هستم خود را از شما بهتر نمىدانم. اگر در انجام امورتان به خوبى عمل کردم، مرا یارى کنید وگرنه مرا به راه درست رهنمون شوید. راستى، امانت است و دروغ، خیانت. همانا ضعیف و ناتوان شما در نظر من قوى و تواناست تا حق او (از ستمکار) گرفته شود، إن شاء اللّه، و قوى شما نزد من ضعیف است تا آنکه به خواست خدا حق ستمدیدگان را از او باز ستانم. هیچ قومى جهاد در راه خدا را ترک نمىگوید مگر آنکه خداوند آنها را ذلیل و خوار مىگرداند و هرگز فحشا و گناه در قومى شیوع پیدا نمىکند مگر آنکه خداوند آنها را به بلاى عمومى مبتلا مىگرداند. تا زمانى که من از خدا و رسول او اطاعت مىکنم از من اطاعت کنید و هرگاه از فرمان خدا سرپیچى کردم، حقّ اطاعتى بر شما ندارم [۲۰۹].] در این هنگام وقت نماز فرا رسید، بنابر این در آخر خطبهاش فرمود:] برخیزید براى اداى نمازتان، رحمت و درود خدا بر شما باد!» [۲۱۰]انتخاب حضرت ابوبکرسیک اتفاق تصادفى یا نتیجهى دسیسه و برنامهى از پیش طرح شده نبود که به موفقیت انجامید، بلکه برنامهى تنظیمى الهى و تقدیر و خواست [۲۱۱]خداوند مقتدر و دانا و مظهرى از مظاهر لطف الهى به این دین بود که مىخواست آن را بر سایر ادیان غالب گرداند [۲۱۲]و وحدت کلمهى مسلمانان را حفظ نماید. همچنین این بیعت، موافق با عادت و شیوهى انتخاب عربها بود که آنان با شورا و رأى آزاد، مسایل مهم خود از قبیل انتخاب رئیس قبیله و فرماندهی لشکر را با رأى دادن به کسى که از نظر سنّ، تجربه و تدبیر و شایستگى بر دیگران برترى داشت، حل مىکردند. این شیوه از نسلهاى گذشته همواره مورد توجّه و عمل اعراب بوده است [۲۱۳]. پروفسور سید امیر على [۲۱۴]نویسندهى معروف شیعه که قلم شیوایى به زبان انگلیسى دارد، این حقیقت تاریخى را این گونه بیان مىکند:
«نزد عربها زعامت و ریاست قبایل، موروثى نیست، بلکه از طریقِ انتخاب صورت مىگیرد. آنان کاملا به اصلِ انتخاب ملزم و عامل هستند. تمام افراد قبیله در انتخاب رئیس قبیله، حق رأى دارند و از میان بازماندگان متوفى شخصى براساس سن و تقدّم (SENIORITY) انتخاب مىشود.
مسلمانان در انتخاب جانشین پیامبر جبر همین اصل قدیمى ملتزم شدند و از آنجا که شرایط، بسیار دشوار بود و آن وضع فوق العادهاى که پیش آمده بود مجال هیچ گونه تأخیر در انتخاب خلیفه را نمىداد، انتخاب ابوبکرسبه جانشینى رسول جبا در نظر گرفتن سنّ و اعتبار و احترامى که بین مردم عرب داشت، بدون تأخیر انجام گرفت. این دو صفت نزد عربها امتیاز بزرگى محسوب مىشدند.
ابوبکرسبه صفت دانش و اعتدال معروف بود. علىسو اهل بیت پیامبر جبنابر اخلاصى که از یکدیگر به ارث برده بودند و بنابر وفادارى و محبت به اسلام، ابوبکرسرا به عنوان خلیفهى رسول جبه رسمیت شناختند» [۲۱۵]. مسلمانان با این انتخاب، از حکومت قبیلهاى موروثى که بر اساس خون و شرف نسبى استوار بود، نجات یافتند. اگر در مرحلهى نخست، خلیفه از بنىهاشم انتخاب مىشد، آنگاه حکومت دنیوى و رهبرى دینى و معنوى براى بنىهاشم محرز مىشد و بدین وسیله در اسلام نیز نوعى پاپیسم و روحانیت گرایى (کهنوت = PRIESTHOOD)پدید مىآمد، همان گونه که در بین مسیحىها این مقام روحانیت به نام اکلیروس(GLERGY)وجود داشت. اگر چنین مىشد، همان عواقب وخیم و آثار سوء که در مقام روحانیت مسیحى و نظام طبقاتى مجوسى و برهمایى پدید آمد، در جامعهى اسلامى و در بین پیروان این دین نیز به وجود مىآمد و رهبرى جامعه و پیشوایى مذهبى و حق رأى و منافع اقتصادى، منحصر و مخصوص یک طبقه و خانواده دانسته مىشد و در طول تاریخ، نسلهایى به وجود مىآمد که این طبقات را از سطح عموم انسانها و حتى از مقام بشریت نیز برتر مىدانستند و معتقد مىشدند که آنان باید با نذورات و هدایا و صدقات و سهمهاى مشخصى از اموال مردم، زندگى کنند. این امر کاملاً منافىِ حکمتى بود که رسول خداجبه خاطر آن قبول زکات را براى بنىهاشم حرام قرار داده است. ابوهریرهسمىگوید: یک بار حسن بن علىب(در سنین کودکى) یک دانه خرما از اموال زکات برگرفت و در دهان گذاشت، وقتى پیامبر جمتوجه شد، خطاب به او گفت: «کخ کخ» تا آن را از دهان بیرون اندازد و سپس فرمود: «مگر نمىدانى که ما صدقه (زکات) نمىخوریم؟» [۲۱۶]عبدالمطّلب بن ربیعه بن الحارث در روایتى طولانى مىگوید رسول اللّهجفرمود: «همانا این صدقات (اموال زکات) چرک مال هستند، خوردن آنها براى محمّد و آل محمّد حلال نیست» [۲۱۷]. خداوند، خاندان هاشمى و افراد اهل بیت را از این که مصداق آیهى زیر قرار گیرند، حفظ نمود:
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡأَحۡبَارِ وَٱلرُّهۡبَانِ لَيَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ٣٤﴾[التوبة: ۳۴].
«اى مؤمنان! بسیارى از علما و زاهدان اهل کتاب، اموال مردم را به ناحق مىخورند.»
اگر این دو ریاست (معنوى و مادى) از طریق ارث به بنى هاشم انتقال مىیافت، هرگز از دست آنان خارج نمىگردید؛ زیرا آن را میراث به حق خود مىدانستند. از اینجاست که بعضى از افراد رک گوى قریش بدون اغراق گفته بودند:
«اگر ولایت امور شما به دست بنىهاشم افتاد، بدانید که به تیرههاى دیگر قریش انتقال نخواهد یافت» [۲۱۸].
[۲۰۸] پاسخ این سؤال را که چرا بیعت افراد حاضر در سقیفه که مرکب از مهاجران و انصار بودند، قبل از بیعت عمومى انجام شد و چرا بیعت اهل مدینه براى مردم سایر شهرها حجت قرار گرفت؟ بهتر است از زبان حضرت علىسبشنویم: حضرت مىفرماید: «شورا حق مهاجرین و انصار است، پس اگر آنها به شخصى رأى دادند و او را امام نامیدند، این عمل مورد رضایت خداست.» (نامهى ۶ نهج البلاغه) در جایى دیگر در پاسخ کسانى که گفته بودند چرا بدون رضایت و مشورت آنان بر امر حکومت مسلط شده، فرمود: «مردم تنها از مهاجران و انصار تبعیت مىکنند و اینها نمایندگان مسلمانان در امر ولایت و امر دینشان هستند. (بحار الانوار، ج ۸، ص ۴۴۹). همچنین در پاسخ پیشنهاد حسنسدر مورد تقدّم بیعت مردم شهرستانها بر بیعت مردم مدینه، مىفرماید: این که تو به من پیشنهاد مىکنى بیعت مگیر تا اهل شهرستانها بیعت کنند (چنین نیست) بلکه امر، امر اهل مدینه است. (وأما قولك لا تبايع حتى يبايع أهل الامصار فإن الأمر، أمر أهل المدينة)(کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۱۴۴). همچنین در جواب کسانى که مىگویند باید عموم مردم در امر مشورت شرکت داشته باشند، مىفرماید: «مهاجرین نخستین به جهت فضایلشان این تفوق را در،فتند، پس کسى که داراى سوابق آنان در دین نیست و فضایلشان را در اسلام ندارد، حق ندارد در امرى که خاص ایشان است (تعیین زمامدار) با ایشان به رقابت و نزاع برخیزد. (فاز المهاجرون الأولون بفضلهم فلا يجدر لمن ليست له مثل سوابقهم فى الدين ولا مثل فضائلهم فى الإسلام أن ينازعهم فى الأمر الذى هم أهله)، (مستدرک نهج البلاغه، باب الثانى، ص ۲)، همچنین در خطبهى ۱۷۳ نهجالبلاغه مىفرماید: «به جان خودم سوگند! که اگر بدون حضور همهى مردم امانت و پیشوایى منعقد نشود، پس هرگز این کار امکانپذیر نیست، لذا آنها که اهل این کار هستند از جانب کسانى که غایبند حکم مىکنند، بعد از آن، کسانى که حاضر بودهاند حق برگشت و رجوع از بیعت خود را ندارند و کسانى که غایب بودهاند نیز حق ندارند دیگرى را برگزینند». (مترجم) [۲۰۹] همچنین وقتى عمار بن،سر از مردم براى حضرت علىسبیعت مىگرفت با این عبارت با آنها پیمان مىبست که: «ما با شما بر اطاعت خدا و عمل به سنت رسول او بیعت مىکنیم، اگر بر آن وفا نکردیم حق اطاعتى بر شما نداریم و بیعتى بر گردن شما نیست. (نبايعكم على طاعة اللّه وسنة رسوله، فإن لم نف لكم فلا طاعة لنا عليكم ولا بيعة فى أعناقكم)، (بحار الأنوار، ج ششم). همچنین هنگامى که قیسبن سعد بن عباده در مصر، به نام امیرالمؤمنین على بیعت مىگرفت، در خطبهى خود چنین مىگفت: برخیزید و به شرط عمل بر کتاب خدا و سنت پیامبرشبیعت کنید، پس اگر ما در میان شما به کتاب خدا و سنت رسول او عمل نکردیم، بیعتى برگردن شما نداریم، (بحار الأنوار، ج ۸ ـ تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۵۵۱). خود حضرت علىسنیز در اولین خطبه بعد از خلافت خویش همین موضوع را ابراز داشت، آنجا که فرمود: اگر از جانب ما نیکى دیدید، آنرا بپذیرید و اگر بدى دیدید، رد کنید. ر.ک: نهجالبلاغه، فیضالإسلام، پایان خطبه ۱۶۶ (مترجم) [۲۱۰] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۵، ص ۲۴۸. [۲۱۱] علىسنیز این مطلب را تأیید کردهاست آنجا کهمىفرماید: «آگاه باشید! آنچه پیش از این مقدّر بود (خلافت خلفا و انتقال به ایشان) واقعشد و آنچه حکم وارادهى خدا به آن تعلق گرفته پى در پى پیش خواهد آمد.» (نهجالبلاغه با ترجمه و شرح فیضالإسلام، خطبهى۱۷۵، ص ۵۷۱ ـ ۵۷۰، انتشارات فیض الاسلام، ۱۳۷۰). همچنین در فرازى دیگر خشنودىخویش از این برنامهى الهى را اعلام داشته مىفرماید: «رضينا عن اللّه قضاه وسلمنا للّه أمره»«ما از قضا و قدر الهى خشنود و تسلیم فرمان او هستیم.» (منبع سابق، ص ۱۲۲، خطبه ۳۷) (مترجم) [۲۱۲] خداوند در سورهى صف آیهى نهم مىفرماید: خدا ذاتى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همهى اد،ن غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند. [۲۱۳] استاد عقاد مىگوید: عمرِ علىسبه هنگام وفات رسول خدا جسى سال و اندى بود و این سن براى ملتى که اهمیت فراوانى به سن و احترام خاصى به بزرگسالان قایل بودند، یکى از دشوارترین موانع بود که گذشتن از آن آسان نبود. (العبقریات الإسلامیة، ص ۳۴۱) آنچه از تاریخ ثابت و سزاوار ترجیح است این است که حضرت علىسدر آن هنگام سى و سومین بهار زندگى خود را مىگذراند و حضرت ابوبکرس۶۱ سال داشت. [۲۱۴] امیر على در سال ۱۸۴۹ میلادى دیده به جهان گشود. اجداد او ایرانى و شیعه بودند و جدّ اعلاى او در زمان حملهى نادر شاه به هند، وى را همراهى نمود و پس از فتح هند به خواهش امپراتور مغول در خدمت آن دولت باقى ماند. وى نویسنده و حقوقدانى است که بر زبان انگلیسى چیره بود. در سال ۱۹۰۰ از طرف نایب السلطنهى هند قاضى کل دیوان دادگسترى ولایت کلکته شد و در سال ۱۹۰۹ به عضویت کمیسیون قضایى شوراى خاص سلطنتى انگلیس درآمد و در سال ۱۹۰۸ اتحادیهى مسلمانان لندن را تأسیس کرد. آثار قلمى زیادی از وى به جاى مانده که دو کتاب او به زبان انگلیسى شهرت زیادی دادند: «روح اسلام» و «تاریخ مختصر عرب»، که هر دو به زبان فارسى ترجمه شدهاند. وى در سال ۱۹۲۸ رخت از جهان بر بست. (براى اطلاع بیشتر از شرح حال و افکار امیر على به پیشگفتار کتاب روح اسلام و کتاب اقالیم قبله مراجعه کنید). [۲۱۵] تاریخ مختصر عرب، ص ۲۱ همچنین ابن ابى الحدید (متوفى ۶۵۵ هـ. ق) شارح نهج البلاغه که یک شیعهى معتزلى است دراین باره مىنویسد: «علماى گذشته و متأخرین ما و نیز علماى بصره و بغداد متفقاند که بیعت ابوبکر صدیق بیعتى صحیح و شرعى و قانونى بوده است. این بیعت گرچه بنابر نص صریحى نبود ولى براساس اصل انتخابىصورت گرفت که بهاجماع، یکىاز شیوههاىتعیینِ امام و رهبر شناختهشدهاست.» (شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۷) (مؤلّف) همچنین پروفسور امیر على در کتاب «روح اسلام» تعجیل در انتخاب حضرت ابوبکر را توجیه مىکند و مىنویسد: «شاید ضرورت فورى گزینش زعیمى براىدولت، اینتعجیلرا توجیه کند، على÷با علو طبع و فداکارى همیشگى خود نسبت به این دین و با نگرانى بسیار از این که کوچکترین اختلافى میان اصحاب آموزگار بروز نکند، بىدرنگ با ابوبکر بیعت کرد.» (روح اسلام، ص ۲۷۰، ترجمهى ایرج رزاقى، محمد مهدى حیدر پورـ انتشارات آستان قدس رضوى ۱۳۶۶ هـ. ش.). همچنین به کتاب «خاتم النبیین» ص ۴۳۱ ـ ۴۲۸ اثر پروفسور عباس شوشترى، چاپ چهارم، مؤسسهى عطایى مراجعه کنید. (مترجم) [۲۱۶] صحیح بخارى، الجامع الصحیح، باب «ما یذكر فى الصدقة للنبى»، کتاب الزکاة و جامع صحیح مسلم، باب «تحریم الزكاة على آل رسول اللّه ج، كتاب الزكاة. آلرسول که زکات براى آنها حرام است عبارتند از: بنىهاشم و بنىالمطلب؛ نه دیگران. [۲۱۷] صحیح مسلم، کتاب الزکاة، باب «ترك استعمال آل النبی على الصدقة». [۲۱۸] عقاد، العبقریات الإسلامیة، ص ۹۳۸.