ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

اوج فتنه

اوج فتنه

در اینجا داستان اوج‏گیرى فتنه و شهادت حضرت عثمانسرا در حالى که در خانه‏اش محاصره شده بود، با اعتماد بر کتاب «البداية والنهاية» ابن کثیر با اختصار مى‏آوریم:

«در مصر گروهى بودند که با حضرت عثمانسدشمنى داشتند و در مورد او سخنان ناشایست مى‏گفتند و از او خرده مى‏گرفتند که گروهى از بزرگان صحابه را بر کنار کرده و کسانى را روى کار آورده که در درجه‏اى پایین‏تر قرار دارند، یا صلاحیت این مقام‏ها را ندارند. اهل مصر، ولایت عبداللّه‏ بن سعد بن ابى سرح را بعد از برکنارى عمرو بن عاص نمى‏پسندیدند، بنابر این عبداللّه‏ بن سعد، دست بردار شد و به جهاد با اهل مغرب و فتح بلاد بربر و اندلس و آفریقا پرداخت. از سوى دیگر در مصر گروهى از منتسبین صحابه، مردم را علیه عثمانستحریک کرده و به جنگ با وى تشویق مى‏کردند که معروف‏ترین آن‌ها محمّد بن ابى‏بکر و محمّد بن ابى حذیفه بودند. این دو نفر لشکرى آماده کردند و در ماه رجب، ظاهرا براى انجام عمره، ولى در حقیقت براى ایجاد آشوب و اعتراض بر عثمانسبه سوى مدینه حرکت کردند. عبداللّه‏ بن سعد بن ابى سرح به عثمانساطلاع داد که این گروه، به ظاهر براى انجام عمره ولى در باطن براى شورش به مدینه مى‏آیند.

هنگامى که این گروه به مدینه نزدیک شدند، عثمانس، على بن ابى‏طالبسرا مأموریت داد تا نزد آنان بشتابد و پیش از آن که وارد مدینه شوند، از همانجا آنانرا برگرداند. بنابر روایتى دیگر حضرت عثمانسگروهى از مردم را براى این کار مأموریت داده بود. اما حضرت علىسداوطلبانه اعلام آمادگى کرد؛ بنابراین حضرت عثمانساو را نمایندگى داد و به سوى آن‌ها فرستاد و عدّه‏اى از معتمدین نیز او را همراهى کردند، حضرت علىسبا آن‌ها در مقام جحفه ملاقات کرد، آنان حضرت علىسرا بسیار محترم مى‏شمردند و در این مورد غلو و افراط مى‏کردند. حضرت علىسآنان را توبیخ و نکوهش کرد، آن‌ها در حالى که یکدیگر را سرزنش مى‏کردند به سوى حضرت علىساشاره کردند و گفتند: آیا همین است کسى که به سبب او علیه امیر مى‏جنگید و به وسیله‏ى او علیه امیر احتجاج مى‏کنید؟ حضرت علىسعلت شورش آنان را پرسید، مواردى نام بردند که حضرت علىساز سوى حضرت عثمانسبه آن‌ها پاسخ گفت و دلیل آن کارها را براى‏شان توضیح داد [۳۷۰]و سپس آن‌ها را به خاطر این اقدام ناشایست سرزنش کرد و از همانجا برگردانید. بدین ترتیب از آنجا ناکام مراجعت نمودند و به هدف سوء خود نرسیدند. علىسنزد عثمانسبرگشت و خبر بازگشت آن‌ها را به او داد. بعد از آن حضرت علىسچند پیشنهاد به او عرضه داشت و حضرت عثمانسپیشنهادهاى خیرخواهانه‏ى او را با جان و دل پذیرفت.

مدتى گذشت وبار دیگر سران گروه‏هاى مخالف از مصر، بصره و کوفه، براى شورش و حرکت به سوى مدینه با هم مکاتبه کردند و براى آنکه دعوتشان در میان مردم ناآگاه بیشتر مؤثّر باشد، نامه‏هایى از پیش خود جعل مى‏کردند و به نام اصحاب بزرگ رسول اللّه‏ جکه در مدینه بودند پخش مى‏کردند و جلوه مى‏دادند که آنان خواستار قیام علیه خلیفه و حرکت به سوى مدینه هستند [۳۷۱]. سرانجام مصریان در شوّال سال ۳۵ هجرى در حالى که به ظاهر وانمود مى‏کردند که براى مراسم حج مى‏روند به شهر مدینه یورش بردند و آن را محاصره کردند [۳۷۲]. اهل مدینه و صحابه آن‌ها را نکوهش کردند و مانع ورودشان به مدینه شدند و کوشیدند آن‌ها را برگردانند. [آنان چون از ورود مأیوس شدند دست به حیله زدند و به ظاهر، شروع به عقب‏نشینى کردند. مردم مدینه با اطمینان کامل به خانه‏هاى خود بازگشتند و یقین نمودند که آن‌ها به راستى برگشته و از اراده‏ى خود منصرف شده‏اند، ولى دیرى نگذشت که شورشیان دوباره برگشته آنان را غافلگیر کردند]، حتّى حضرت علىسبه اهل مصر گفت: شما پس از آنکه از اینجا رفتید و از رأى خود منصرف شدید چه شد که دوباره برگشتید؟ جواب دادند در راه نامه‏اى از دست قاصدى به دست آوردیم که در آن نامه دستور قتل ما صادر شده است و وقتى از اهل بصره و کوفه سؤال شد آنان نیز همین جواب را دادند، و اهالى شهرهاى دیگر گفتند: آمده‏ایم تا به کمک یاران خود بشتابیم. صحابه به آن‌ها گفتند: شما چگونه از حال یارانتان اطلاع یافتید، حال آنکه شما از یکدیگر جدا شده بودید و در راه چندین فرسخ از آن‌ها فاصله داشتید؟ همانا این توطئه‏اى است که با یکدیگر از قبل توافق کرده‏اید.

گویند چون مصرى‏ها به شهر خود بازمى‏گشتند، در بین راه با شتر سوارى برخورد کردند که گاهی خود را به آنان نشان می‌داد و گاهی تظاهر به فرار می‌کرد. او را بازرسى کردند و از او نامه‏اى به دست آوردند که در آن نامه دستور داده شده بود که بعضى از مصریان را بکشند و گروهى را به دار آویزند و دست و پاى عدّه‏اى دیگر را قطع کنند. نامه به نام حضرت عثمانسو با مهر او بود و شتر سوار، یکى از غلامان عثمان و شتر هم از آن او بود. نامه‏ى او را به مدینه آوردند و به مردم نشان دادند، مردم جریان نامه را از امیرالمؤمنین پرسیدند، او سوگند یاد کرد که چنین نامه‏اى ننوشته و از آن آگاهى ندارد و ساختن مهر تقلبى کار مشکلى نیست. حضرت علىسو گروهى از مردم راستباز او را تصدیق کردند و گروهى دیگر از کاذبان او را تکذیب نمودند.

حافظ ابن کثیر مى‏گوید:

«این نامه به نام حضرت عثمان جعل شده بود و او چنین دستورى نداده بود و از آن آگاهى نداشت.»

ابن جریر در تاریخ خود با سند خویش مى‏گوید: «مصریان از دست شترسوارى نامه‏اى یافتند که در آن به والى مصر دستور قتل و قطعِ دست و پاى گروهى صادر شده بود. عده‌ای معتقدند این نامه را مروان بن حکم به نام عثمان جعل نموده و آیه‏ى زیر را دست‏آویز خود قرار داده بود که خداوند مى‏فرماید:

﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِينَ يُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ يُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ يُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ٣٣[المائدة: ۳۳].

«همانا کیفر آن‌ها که با خدا و پیامبر به جنگ برمى‏خیزند و در روى زمین دست به فساد مى‏زنند، این است که کشته شوند یا به دار آویخته گردند، یا دست و پاى آن‌ها بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند)» [۳۷۳].

بدون شک، شورشیان مصداق این آیه بودند، ولى او حق نداشت از سوى عثمانسچنین نامه‏اى تزویر کند و بدون اطّلاع او به دست غلامش بسپارد و او را بر شتر وى سوار کند و بفرستد [۳۷۴]. و بیشتر نویسندگان و محقّقان معتقدند که قضیه‏ى نامه، یک برنامه‏ى خود ساخته و طرّاحى شده، بوده است که به عثمانسنسبت داده شده است. چنان که از این عبارت کتاب «موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبّان» که در ذیل نقل مى‏شود، چنین بر مى‏آید و در تاریخ طبرى نیز روایتى با همین مضمون آمده است، راوى مى‏گوید:

«سپس مصرى‏ها بازگشتند، در بین راه مردِ سواره‏اى را دیدند که گاهى به آنان نزدیک مى‏شد و گاهى فاصله مى‏گرفت و گویى آن‌ها را شناسایى مى‏کرد. مردم به او گفتند: تو را چه شده؟ از جانب ما در امان هستى، چه هدفى دارى؟ او گفت، من قاصد امیرالمؤمنین به عاملش در مصر هستم. وقتى او را تفتیش کردند، نامه‏اى به دست آوردند که از زبان عثمان و با مهر خودش بود. در این نامه به عامل مصر دستور داده شده بود که آنان را به دار آویزد و یا دست و پاى آن‌ها را قطع کند. مصریان بعد از این ماجرا به مدینه برگشتند. نزد علىسآمدند و گفتند: آیا مى‏بینى که عثمان در حق ما چه نوشته؟ حال خداوند خون او را براى ما حلال گردانیده است، همراه ما بیا تا نزد او برویم. علىسگفت: به خدا سوگند که با شما نخواهم آمد، گفتند: پس چرا به ما نامه نوشتى؟ علىسگفت: من هرگز براى شما چیزى ننوشته‏ام. آنگاه رو به یکدیگر کردند و گفتند: آیا به امید این [مرد]مى‏جنگید؟» [۳۷۵]روایت شده که حضرت علىسخطاب به اهل بصره گفت:

«شما با آنکه چندین مرحله از آن‌ها فاصله گرفته و دور شده بودید، چگونه اطلاع یافتید که چنین نامه‏اى به دست آن‌ها افتاده تا دوباره برگردید؟ به خدا سوگند! این یک نقشه و توطئه‏اى است که همین جا در مدینه طراحى کرده‏اید» [۳۷۶].

[آرى، شورشیان وقتى در مرحله‏ى اوّل، با مقاومت مردم مدینه روبه رو شدند، دست به حیله زدند و به ظاهر به شهرهاى خود برگشتند و سپس طبق برنامه‏ى از قبل طرح شده جعل نامه را بهانه‏اى براى بازگشت دوباره‏ى خود قرار دادند. (مترجم)]

[۳۷۰] براى تفصیل بیشتر به تاریخ، البدایه، ج ۷، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۰ مراجعه نمایید. [۳۷۱] بسیارى از محققان بر آنند که عبداللّه‏ بن سباى یهودى که اهل صنعاى یمن بود و تظاهر به اسلام مى‏کرد، محور اصلى فتنه بود و نقش فعالى در شوراندن مردم علیه امیرالمؤمنین عثمان و جعل نامه‏هاى دروغین داشت. در صفحات آینده در بخش خلافت حضرت على، در مورد او سخن خواهیم گفت. دکتر جمیل عبداللّه‏ مصرى مى‏نویسد: هنگامى که فتنه‏ها در بصره و کوفه به اوج خود رسیده بود، ابن سبأ در مصر با جدّیت تمام به شعله‏ور ساختن فتنه و ایجاد اختلاف بین زمامداران و ملّت مشغول بود. او مى‏کوشید عقاید پوچ و پندارهاى باطل را در اندیشه‏ى اسلامى وارد کند (اثر اهل الكتاب فى الفتن والحروب الأهلیة فى القرن الأول الهجرى، ص ۲۵۸). وى مى‏افزاید: «گروه سبایى شهرهاى بزرگ را براى مرکز فعالیت و تبلیغات خود انتخاب کرده بود؛ زیرا بزرگ‏ترین نیروى انسانى و مالى حکومت اسلامى در همین شهرها بود.» همان منبع، ص ۲۶۶. [۳۷۲] برخى آورده‏اند که: خود عبداللّه‏ بن سبأ نیز با این گروه همراه بود. (رک: کتاب صهرین) [۳۷۳] براى تفصیل بیشتر رک: تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۱۰۵ ـ ۱۰۴. [۳۷۴] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۱۸۶. [۳۷۵] هیثمى؛ على بن ابى‏بکر، موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان، اثر حافظ نورالدین على بن ابى‏بكر الهیثمى، ص ۵۳۲، دارالكتب العلمیة. [۳۷۶] طبرى، تاریخ الامم والملوك، ج ۵، ص ۱۰۵، دلیل دیگرى که جعلى بودن این نامه را اثبات مى‏کند این است که نامه خطاب به عبداللّه‏ بن سعد بن ابى سرح، استاندار مصر نوشته شده است و حال آنکه امیرالمؤمنین عثمان و مروان هر دو مى‏دانستند که عبداللّه‏ در این هنگام در مصر نیست، بلکه به او دستور رسیده تا خود را به مدینه برساند. آن‌ها مطلع بودند که او از مصر خارج شده و راه مدینه را در پیش گرفته است. (طبرى، ج ۵، ص ۱۲۲). در آن هنگام حکومت فسطاط مصر را محمد بن حذیفه به دست گرفته بود. (حاشیه‏ى كتاب العواصم من القواصم، اثر قاضى ابى‏بكر بن العربى، ص ۱۱۰)