ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

موضع حضرت عمرسدر برابر اهل بیت رسول اللّه‏ ج

موضع حضرت عمرسدر برابر اهل بیت رسول اللّه‏ ج

حضرت عمرسبا آنکه داراى نفوذ و قدرت بود و به رغم اجراى عدالت بین مردم و اشتغال دایم به امور خلافت، اهل بیت رسول اللّه‏ را بسیار مورد اکرام قرار ‏داده و آنان را بر فرزندان و خانواده‏ى خویش ترجیح مى‏داد؛ در این‌جا به چند نمونه اشاره مى‏شود:

حسین بن علىبمى‏گوید: روزى عمرسبه من گفت: فرزندم! چه خوب بود همواره نزد ما مى‏آمدى. من نیز روزى نزد ایشان رفتم، اما او جلسه داشت و فرزند عمر نیز بیرونِ در، بود و اجازه‏ى ورود به او داده نمى‏شد، بنابراین از همانجا بازگشتم. بعد از آن، وقتى عمرسمرا دید گفت: فرزندم! چرا پیش من نیامدى؟ گفتم: من آمدم، ولى شما جلسه داشتید و فرزندت را دیدم که برگشت، من نیز برگشتم. حضرت عمرسگفت: تو از عبداللّه‏ فرزند عمر، به ورود سزاوارترى؛ زیرا وجود ما مرهون شما (اهل بیت) است [۳۰۸]. ابن سعد از جعفر صادق/فرزند محمدباقر/از پدرش، على بن حسینسنقل مى‏کند که وى گفت: پوشاک‏هایى از یمن نزد عمرسآوردند، آن‌ها را میان مردم تقسیم کرد. مردم این لباس‏هاى جدید را پوشیدند و به مسجد آمدند. عمرسبین منبر و قبر رسول اللّه‏ جنشسته بود، مردم مى‏آمدند و سلام مى‏گفتند و براى او دعاى خیر مى‏کردند. در این هنگام حسن و حسین از خانه‏ى مادرشان، فاطمهلبیرون آمدند و از کنار جمعیت رد شدند، در حالى که لباس جدیدى به تن نداشتند، عمر با دیدنِ آن‌ها افسرده و غمگین شد. پرسیدند علت ناراحتى‏ات چیست؟ جواب داد: من از بابت این دو پسر ناراحت هستم که به اندازه‏ى قد آن‌ها پوشاکى وجود نداشت. سپس نامه‏اى به کارگزاران خود در یمن نوشت تا هر چه سریع‏تر، دو دست لباس براى حسن و حسین بفرستند. چون لباس‏ها را به آنان پوشاند، آنگاه آرام گرفت [۳۰۹]. ابو جعفر مى‏گوید: هنگامى که دروازه‏ى فتوحات به روى مسلمانان گشوده شد، عمرستصمیم گرفت که براى تمام شهروندان مستمرى مقرر کند. بدین منظور عدّه‏اى از اصحاب پیامبر جرا براى مشورت فرا خواند؛ عبدالرحمن بن عوفسگفت: اول از خودت آغاز کن! فرمود: هرگز؛ به خدا سوگند، خویشان رسول اللّه‏ جرا بر همه مقدّم مى‏دارم. سپس سهم سایر بنى‏هاشم را معین مى‏کنم که قبیله‏ى رسول خدایند. نخست سهم عباس، سپس سهم على را مقرر نمود، تا این که شهریه‏ى پنج قبیله را تنظیم نمود که آخرین آن‌ها قبیله‏ى بنى عدى بن کعب (قبیله خود او) بود. روش تنظیم بدین گونه بود که نخست از بنى‏هاشم نام کسانى را ثبت مى‏کرد که در جنگ بدر شرکت داشتند. سپس بدریان بنى‏امیه سپس به ترتیب قرابت با رسول اللّه‏، و براى حضرت حسن و حسینب، سهمى جداگانه مقرر کرد [۳۱۰]. در کتاب طبقات ابن سعد آمده (و حافظ ابن عساکر نیز در تاریخ خود روایت کرده است) که وقتى عمر بن خطابسلیست مستمرى بگیران را تهیه مى‏کرد، براى حسن و حسینب(گرچه از اصحاب بدر نبودند،) به سبب قرابتشان با رسول اللّه ‏جسهمى معادل سهم پدرشان که از اهل بدر بود، مقرر نمود و به هر یک پنج هزار درهم مى‏داد [۳۱۱]. علامه شبلى نعمانى در کتاب «الفاروق» تحت عنوان «پاسداشت خاطر خویشان رسول اللّه‏ ج» مى‏نویسد:

«فاروق‏اعظمسامور مهم را بدون مشورت با حضرت علىسانجام‏نمى‏داد. و مشورت علی مرتضیسنیز مبنى بر نهایت اخلاص و خیرخواهى بود. هنگامى‏که فاروق‏اعظمسبه بیت‏المقدس سفر کرد، همه‏ى امور خلافت را به جناب امیر تفویض نمود [۳۱۲]. رابطه‏ى دوستى و اتحّاد بین آن دو، به حدى محکم بود که حضرت علىس، دخترش ام کلثوم را که از فاطمه‏ى زهرالبود، به نکاح فاروق اعظمسدر آورد [۳۱۳]. حضرت على یکى از فرزندان خود را به نام عمر نامگذارى کرد، همان گونه که یکى را به نام ابوبکر و دیگرى‏را به‏نام عثمان نامید [۳۱۴]. پر واضح است که انسان فرزند خود را به نام‏هاى محبوب و پسندیده و با نام‏هاى کسانى که آن‌ها را الگو و نمونه مى‏داند، نامگذارى مى‏کند» [۳۱۵].

[۳۰۸] هندى، کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۰۵ و الإصابه، ج ۱، ص ۱۳۳. [۳۰۹] ابن حجر، الإصابه، ج ۱، ص ۱۰۶. [۳۱۰] ابویوسف، كتاب الخراج، ص ۲۵ ـ ۲۴، مصر چاپ اول، ۱۳۰۲ هـ. ق. [۳۱۱] ابن سعد، الطبقات الكبرى، بخش خطى. [۳۱۲] امیر على مورخ معروف شیعه مى‏نویسد: آن زمامدار بزرگ یعنى عمر اعتمادى که در خلافت خود به شخص حضرت على داشت تا این حد بود که هر وقت به خارج سفر مى‏کرد او را در مدینه کفیل، قائم مقام خودش تعیین مى‏نمود. (تاریخ عرب و اسلام، ص ۵۴) (مترجم) [۳۱۳] نعمانى؛ شبلى، ترجمه‏ى فارسى الفاروق، ج ۲، ص ۳۷۴ ـ ۳۷۲، چاپ پاکستان. بحث علمى و کلامى مفصلى در مورد ازدواج حضرت عمر با ام کلثوم در کتاب «آیات بینات» اثر محسن الملک آمده است. براى تفصیل بیشتر به این کتاب، ج ۱، ص ۱۶۴ـ۱۲۷، چاپ مرزاپور ۱۹۸۷ مراجعه شود. [۳۱۴] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۱، مروج الذهب فارسى، ج ۲، ص ۶۷، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ هـ. ش. و کتاب «شیعه کیست؟ تشیع چیست؟»، تألیف محمد جواد مغنیه، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۶۱ هـ. ش. اعلام الورى، طبرسى ص ۲۰۳، ارشاد مفید، ص ۱۸۶، تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۱۳، مقاتل الطالبین ابى الفرج اصفهانى، ص ۴۲، کشف الغمه، اردبیلى ج ۲، ص ۶۴ و جلاء العیون، مجلسى، ص ۵۸۲. همچنین حضرت حسن و حسین و زین العابدین و موسى کاظم فرزندان خود را به نام عمر نامگذارى کردند. به کتاب‏هاى فوق که معروف‏ترین کتاب‏هاى شیعه هستند، مراجعه کنید. (مترجم) [۳۱۵] امامان‏شیعه از گذاشتن نام دشمن بر فرزندان‏خود نهى‏کرده‏اند و دستور داده‏اند که این‏چنین نام‏هارا عوض کنند. (وسایل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۲۳ و تولى و تبرى، ص ۵۶ نوشته‏ى هیات تحریریه موسسه‏ى در راه حق) (مترجم)