مشکلات دورهى خلافت حضرت عثمانس
[چنان که قبلاً اشاره شد مسلمانان در زمان خلافت عثمانسبه پیروزىهاى چشمگیر و فتوحات بزرگ دست یافتند و ملّتهایى جدید با طرز تفکر و فرهنگ متفاوت به جامعهى اسلامى پیوستند. در نتیجه، تمدّن شهرى و وسایل جدید رفاهى در زندگى مردم راه یافت.] بدون شک این همه ترقّى و پیشرفت باید آثار و نتایج روانى و اخلاقى داشته باشد. و در واقع این نوعى مالیات یا عوارض طبیعى است که ملّتها و جوامع بشرى و حکومتها در طول تاریخ، آن را پرداخته و خواهند پرداخت. در زمان خلافت حضرت عثمانسگرایشهاى جامعهى بزرگ اسلامى و رویکرد نخستین، در حال تحول و دگرگونى بود و به تدریج از شیوهى زاهدانهاى که پیامبر اکرم جاصحاب و شاگردانش را بدان تربیت کرده بود، فاصله مىگرفت. رسول اللّه جیاران خود را به گونهاى تربیت کرده بود که دنیا و مظاهر آن را با ترازوى نفع اخروى وزن مىکردند، به همین سبب هیچ گونه دلبستگى به دنیا که موجب رقابت باشد نداشتند.
حضرت عمرسدر زمان خود توانست در برابر این تحول، سدّى آهنین قرار دهد و با قدرت تمام جلوى آن را بگیرد؛ اما در زمان حضرت عثمانسبه دلیل وسعت فتوحات و کثرت غنایم و فراوانى اموال، این دگرگونى از مدار، خارج شد؛ به طورى که دیگر قابل کنترل نبود. این امر در صورتى که مانعى قوى در برابر آن نباشد و کسى همانند عمر فاروق قاطعانه در برابر آن ایستادگى نکند و جوشش این سیلِ خروشان را فرو ننشاند، با اقتضاى طبیعت اشیا و منطق حقایق مطابقت دارد.
افراد جامعهى اسلامى در زمان حضرت عثمانسهمانند پنجره و روزنهى بزرگى بودند که در ساختمان آن جامعه قرار داشت و از طریق آنان تندبادهاى اهداف گوناگون به داخل راه مىیافت. گرچه در عزم و ارادهى حضرت عثمانسهیچ گونه سستى راه نیافته بود و در سیرهى خود، سرمویى از جادهى حق منحرف نشده بود و در سیاست خود از قوانین عدالت تخلّف نکرده بود، ولى (مردمى که عثمانسبا آنها سر و کار داشت، آن عرب ساده و سختکوش بدوى قبلى نبودند، بلکه اکنون مردمى غرق در ناز و نعمت بودند) طبیعى است که هرگاه نفس انسانى در تنعّم، آزاد باشد و به نحو صحیح تربیت نشود و در خطر انقلاب قرار بگیرد، بصیرتش را از دست مىدهد و زمام عقل از کف او بیرون مىرود و کورکورانه راه ضلالت را در پیش مىگیرد [۳۵۷]. استاد عباس محمود عقّاد، این حقیقت را به خوبى بیان کرده مىگوید:
«بزرگترین مشکل، همانگونه که در صفحات آینده واضح خواهد شد، این بود که او جز در رویارویى با شرایط و مقتضیات زمان هرگز کارى نکرد که پیش از وى نظیر و سابقه نداشته باشد، بلکه محیط و شرایط تغییر کرده بود و اوضاع، مانند سابق نبود. خلفاى قبلى براى عثمانسالگو و نمونه بودند و اتباع از روش آنان هدف اصلى وى بود و در این باره آمادگى کامل داشت و تربیت سیاسى او بزرگترین آمادگى و ابزار کار به حساب مىآمد؛ اما زمان و محیطى که مىخواست روش آنان را به اجرا در آورد، آن زمان سابق نبود و مردم نیز آن مردم پیشین نبودند و این خود بزرگترین مشکل بود که چگونه در شرایط جدید، با در نظر گرفتن مقتضیات زمان، روش آنان را اجرا کند» [۳۵۸]. سپس مىافزاید:
«از زمانى که عثمانسمسلمان شد تا زمانى که زمام امور را به دست گرفت، جامعهى عربى در سطح بسیار گستردهاى تغییر کرده بود و روش زندگى اسلامى یکى از روشهاى زندگى جهانى قرار گرفته بود که تقریبا با شیوهى زندگى دیگر ملّتهاى متمدّن شرق و غرب، نزدیکى و شباهت داشت» [۳۵۹]. از اینجا بود که معترضان و منتقدان از عثمـان بن عفـانس، فرصت یافتند و عملکرد او را با عملکرد شیخین مقایسه کردند و مورد محاسبهى دقیق قرار دادند.
عقّاد مىگوید:
«مردم، مطابق میل خود، همانند ملتهاى دیگر زندگى مىکردند؛ اما از ولىّ امر خویش مىخواستند که سیاست خلافت را در پیش گیرد (نه حکومت را).
از خلیفهى سوم انتظار داشتند که در تمام امور، از روش و سیرهى دو خلیفهى قبلى، سرمویى تجاوز نکند، حال آنکه خودشان از روش و سیرهى رعیتِ خلیفهى اوّل و دوّم، بسیار منحرف شده بودند.
مسلّم است که حضرت عثمانساز قدرت و نیروى ابوبکر و عمرببرخوردار نبود، اما خود حضرت عمرسبا قدرت و هیبتى که داشت، در روزهاى آخر خلافت خویش احساس مىکرد که زمان، با گذشته فرق کرده است، از اینجا بود که در دعاهاى خود مىگفت: خدایا! سنّم بالا رفته و نیرویم ضعیف گشته و رعیتم در جهان پراکنده شده است، مرا در حالى به سوى خویش فراخوان که حقّ کسى از دستم ضایع نشده و در انجام وظیفه کوتاهى نکرده باشم» [۳۶۰]. حضرت عثمانسنیز این تفاوت بزرگ بین دو زمان را احساس کرده بود و مىترسید که این بیمارى فراگیر شود، بنابر این مردم را از آن هشدار مىداد و همواره در مجالس و سخنرانىهاى خود مىگفت: «آزمونى که امروزه دامنگیر امت اسلام است، سرنوشتى است که نمىتوان آن را بازگرداند. همانا فتنهى دنیا، آن چنان بر دلها چیره گشته که هیچ تدبیر و کوششى کارساز نیست» [۳۶۱]. با این حال استاد عقاد مىگوید:
«همانا راهکار و تدبیر عثمانسبراى حل مشکل (خارجى) دولت، که ناگهان بعد از خلافت با آن مواجه شد، بهترین چاره و حکیمانهترین راه حلّى بود که یک خلیفه در چنان موقعیتى مىاندیشید؛ این راه حل عبارت بود از راستى و درستکارى، استقامت و عزم راسخ، سرعت عمل توأم با احتیاط و سیاستِ «با دوستان مروّت با دشمنان مدارا» [۳۶۲]. نخستین انتقاد بر حضرت عثمانساین بود که چرا در میان کارگزاران دولت، کسانى را راه داده که در جامعه، داراى سوابق درخشان و جایگـاه بلند دینى نبودند [۳۶۳]. یا از آنان اعمالى سرزده که در نگاه مردمى که اولیاى امور را با دیدى مىنگریستند که کارگزاران رسول اللّه جو ابوبکر و عمربرا مىنگریستند، جاى نقد و اعتراض وجود داشت. بنابراین مردم به مذمّت و شایعه پراکنى در حقّ آنان پرداختند، حال آنکه یک خلیفه یا زمامدار مملکت، داراى اختیارات ادارى و سیاسى ویژهاى است که هنگام تشکیل کابینهى دولت و انتخاب مسؤولان ادارى از آنها استفاده مىکند و نمىتواند براى یکایک مردم در مورد انتخاب تک تک آنان توضیح دهد و همه را قانع کند، یا این که در انتخاب، فقط جنبهى دینى و اخلاقى را ترجیح دهد. (گرچه شخصى از کاردانى و وجدان کارى بىبهره باشد).
استاد کرد على در مجموعهى سخنرانىهاى خود موسوم به «الإدارة الإسلامية»به نقل از تاریخ طبرى مىگوید:
«سه چهارم عمّال و کارگزاران پیامبر جاز بنىامیه بودند؛ زیرا آن حضرت جمسؤولان را براساس کاردانى و قدرت در انجام وظیفه، انتخاب مىکردند و کسانى را که از مدیریت قوى برخوردار نبودند و از انجام وظیفه عاجز بودند (هر چند داراى فضایل اخلاقى و دینى بودند) براى ادارهى امور انتخاب نمىکردند [۳۶۴]و این خود بزرگترین دلیل است که فرماندهى ارتش، سرپرستى نظام ادارى و سیاسى کشور، وظیفهى امام یا زمامدار است و او در این مورد، ثروت، نژاد، رفاقت و سنّ را در نظر نمىگیرد، بلکه دانایى، شایستگى و قدرت در کار مورد نظر و درک موقعیت سیاسى نظام را در نظر مىگیرد و افرادى را براى احراز این مقامها برمىگزیند» [۳۶۵]. ابن ابى الحدید سخن عبدالجبّار، قاضى القضاة (رییس دیوان عالى) را در دفاع از حضرت عثمانسنقل کرده که مىگوید:
«نمىتوان ادعا کرد که حضرت عثمانسهنگام انتصاب این عمّال، به عدم صلاحیت آنها آگاه بوده است. ممکن است او از اسرار آنها مطّلع نبوده و براساس شاخصهایى که دال بر صلاحیت آنان بوده است، به چنین کارى اقدام کرده است، یا در واقع احوال آنان براى عموم پوشیده بوده است؛ زیرا آنچه از آنان سر زد، به زمان بعد از احراز این پستها مربوط است» [۳۶۶]. استاد کرد على مىگوید:
«آیا حکمت سیاسى مقتضى نبود که عثمانسبر قوم و خویشان خود که مورد اطمینان او بودند، اعتماد کند؟ [۳۶۷]حال آنکه آنان از دیگر افراد براى او دلسوزتر و براى موفقیت دولت او فداکارتر و خیرخواهتر بودند؟» [۳۶۸]گذشته از وجود دلایل قوى در مورد دفاع از عثمان و معذور دانستن او در انتخاب امرا، باید دانست که ما او را معصوم و مبرّا از خطا نمىدانیم، بلکه او را مجتهدى مىدانیم که گاه راه صواب را مىپیماید و ممکن است گاهى از او خطایى سر زند. ما کسی را بر خدا تزکیه نمیکنیم (ولا نزكّى على اللّه أحدا)و افرادى همچون مروان بن حکم، ولید بن عقبه و عبداللّه بن سعد بن ابى سرح را در رفتار و سلوک و سوء استفاده از خویشاوندى و موقعیت ویژه یا شایستگىهایى که در ادارهى امور داشتند، تبرئه نمىکنیم، اما معتقدیم که اغلب معترضان و شورشیان در کار خود مخلص نبوده و از اغراض شخصى و انگیزههاى سیاسى، پاک نبودند. استاد عباس محمود عقّاد، در مورد تحلیل این نارضایتى بسیار به جا گفته است:
«در مورد استیضاح خلیفه، بسیار غلوّ و افراط شده و از حق آزادى اندیشه که اسلام به افراد امّت اسلام داده، سوء استفاده شده و بىمورد به کار گرفته شده است؛ زیرا برخى از کسانى که خواهان استیضاح حضرت عثمانسبودند افرادى مغرض بودند که آنچه خود مىگفتند بدان عامل نبودند. و عملشان با قولشان مطابقت نداشت. در میان آنان کسانى دیده مىشد که حضرت عثمانسبر آنان حد شرعى را اجرا کرده بود و یا بر اثر جرمى، پدر یا خویشانشان را مجازات کرده بود، و کسانى نیز بودند که به صورت غیر قانونى با زنى ازدواج کرده و ایشان حکم جدایى آنها را صادر نموده بود. همچنین کسانى نیز بودند که طالب پست و مقامى بودند که با خواستهى آنان موافقت نشده بود و عدهاى دیگر نیز بودند که این موارد در حقّشان صدق نمىکرد، ولى به دنبال فساد و هرج و مرج بودند. هر یک از این اهداف و عوامل را مىتوان انگیزهاى براى قیام علیه خلیفه به شمار آورد» [۳۶۹].
[۳۵۷] تلخیص و اقتباس از کتاب «عثمان بن عفان»، اثر استاد صادق ابراهیم عرجون، ص ۹۳، الدارالسعودیه، چاپ دوم، ۱۹۸۱ م. [۳۵۸] عقاد، العبقریات الإسلامیة، ص ۷۶۱. [۳۵۹] همان منبع، ص ۷۷۰. [۳۶۰] همان منبع، ص ۷۱۷. [۳۶۱] همان منبع، ص ۷۹۹. [۳۶۲] همان منبع، ص ۸۰۴. [۳۶۳] استاد احسان الهى ظهیر در کتاب «الشیعة والتشیع» اعتراضات منسوب به حضرت عثمانسو پاسخ آنها را به طور مفصل آورده است. (مترجم) [۳۶۴] چنان که عمرو بن عاص و خالدبن ولید و عدهاى دیگر را به سمت استاندارى و کارگزارى منصوب فرمود اما به ابوذر گفت: «به نظرم تو ضعیف هستى و براى تو همان چیزى را مىپسندم که براى خودم دوست دارم، هرگز امیرى و سرپرستى دو نفر را نیز قبول نکن و هیچگاه تولیت مال یتیم را بر عهده نگیر» و سپس او را به روزه گرفتن توصیه نمود. (احمد نصیب المحامید، الحب بین العبد والرب، دارالفكر، چاپ سوم ۱۴۱۱ هـ. مترجم). [۳۶۵] كرد على، الإدارة الإسلامیة، ص ۸۰۲. [۳۶۶] ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۳، ص ۱۲. [۳۶۷] آن گونه که حضرت علىساعتماد نمود و فرزند و داماد و پسر عموهاى خود را به کار گماشت. (مترجم) [۳۶۸] كرد على، الادارة الإسلامیة، ص ۱۰۳. [۳۶۹] عقاد، العبقریات الإسلامیة، ص ۷۰۶.