ترجمه فارسی المرتضى، پژوهشى تاريخى و فراگير پيرامون زندگانى على رضی الله عنه

فهرست کتاب

نگاهى کوتاه به زندگى امیر معاویهس

نگاهى کوتاه به زندگى امیر معاویهس

با بررسى حقایق تاریخى و با توجه به اوضاع نابسامان و دوره‏ى بحرانى‏اى که بعد از شهادت امیرالمؤمنین عثمانسپدید آمد و با در نظر گرفتنِ تحوّلات و واکنش‏هاى درونى و برونى که در جامعه‏ى اسلامى به ظهور پیوست، به نظر مى‏رسد که حضرت معاویهسبر اساس تجربه‏ى طولانى و مردم‏شناسى و آگاهى از موقعیت مناطقى که سال‏ها در آنجا حکومت کرده بود، به این نتیجه رسیده بود که مشکل است مملکت پهناور آن روز و جامعه‏ى اسلامى مرکب از طبایع و عناصر گوناگون را ملزم گرداند تا دقیقا از نظام خلافت پیروى کنند؛ نظامى که سه خلیفه‏ى قبلى با قدرت تمام به آن چنگ زدند. بنابراین یقین نمود که در این شرایط حسّاس براى مبارزه با خطراتى که امنیت و آرامش مملکت اسلامى را تهدید مى‏کند و تا حد زیادى ادامه‏ى غزوات و فتوحات را تحت الشعاع قرار مى‏دهد، اشکالى ندارد که یک حکومت فردى عادل و انعطاف‏پذیر تشکیل داد که در اصول، به عقاید و احکام اسلامى پایبند باشد و حدود و فرایض و شعارهاى اسلامى را به طور کامل حفظ کند و در اداره‏ى حکومت و برخورد با مردم به حدّ ضرورت، از توسّع، کار گیرد؛ به گونه‏اى که دولت از دایره‏ى اسلام خارج نگردد. و ضررى ندارد که مملکت پهناور اسلامى که در آستانه‌ی تبدیل شدن به یک امپراتورى قرار دارد با نظام‏هاى مروّج روز اداره شود و امور با کاردانى و نرمى حل و فصل گردد و با مشکلات، طبق اقتضاى مصلحت عمومى و حکمت عملى و مطابق با مقتضیات زمان و مکان برخورد شود؛ بنابراین ایشان حکومت خود را به عنوان یک فرمانروا و مسؤول ادارى مسلمان آغاز کرد.

رسول اکرم جنسبت به این موضوع خبر داده و چنین فرموده است:

«خِلافَةُ النُّبُوَّةِ ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ يُعْطِى اللّه‏ُ الْمُلْكَ أوْ مُلْكَهُ مَنْ يَشآءُ» [۵۴۹].

«خلافت نبوت و جانشینى پیامبر سى سال خواهد بود، سپس خداوند مملکت را به هر که بخواهد مى‏بخشد».

خود امیر معاویه نیز مدعى نبود که حکومت او مانند خلافت خلفاى سه گانه «خلافت راشده» است. مى‏گفت: او یک فرمانرواى مسلمان است و قدر او زمانى شناخته مى‏شود که به فرمانروایان بعد از وى مبتلا شوند [۵۵۰]. مسعودى، مورّخ معروف (شیعه)، برنامه‏ى روزانه‏ى او را چنین بیان مى‏کند:

«در شبانه روز پنج وقت براى ملاقات عمومى و رسیدگى به شکایات تعیین کرده بود، بعد از اداى نماز صبح به رویدادها و گزارش‏هاى روزانه گوش فرا مى‏داد، سپس به تلاوت قرآن مى‏پرداخت. آنگاه وارد منزل مى‏شد و دستورات لازم را مى‏داده بعد، چهار رکعت نماز مى‏خواند و به مجلس مى‏آمد، آنگاه وزیران و مستشاران براى مذاکره و شور در مسایل مملکتى و کارهاى روزانه با او سخن مى‏گفتند. سپس صبحانه آورده مى‏شد که باقیمانده‏ى غذاى شب بود. آنگاه مدّتى سخن مى‏گفت و براى کارهاى لازم خود به منزل مى‏رفت. پس از آن بیرون مى‏شد و به مسجد مى‏رفت و به شکایات مردم رسیدگى مى‏کرد. در این هنگام افراد ناتوان، روستاییان، زنان و کودکان و کسانى که پشتیبانى نداشتند پیش او مى‏آمدند و شکایات و نیازهاى خود را مطرح مى‏کردند و او دستور مى‏داد تا اقدام لازم به عمل آید. همین که کسى نمى‏ماند، داخل [دفتر کار خود]مى‏شد و مى‏گفت: مردم را به ترتیب مقاماتشان اجازه‏ى ورود بدهید و هیچ کس مرا از جواب سلام باز ندارد و چون همه مى‏نشستند مى‏گفت: اى حاضران! شما که به این مجلس راه یافته‏اید، حاجاتِ کسانى را که به ما دست نمى‏یابند، به ما برسانید. آن‌ها نیاز مردم را مى‏گفتند و او اقدام مى‏کرد. سپس سفره‏ى ناهار پهن مى‏شد و منشى براى ثبت شکایات حاضر مى‏شد، هر یک از دادخواهان که به داخل راه مى‏یافت به او مى‏گفت: «بر سفره بنشین!» او نیز مى‏نشست و منشى نامه‏ى او را مى‏خواند و معاویهسدرباره‏ى او دستور مى‏داد. به همین ترتیب تا به همه‏ى ارباب حاجات رسیدگى مى‏کرد. بسا مى‏شد چهل نفر از صاحبان حاجت در مدت صرف غذا به نزد او مى‏رسیدند.

آنگاه به منزل مى‏رفت. وقتى اذان ظهر گفته مى‏شد، بیرون مى‏آمد و نماز مى‏خواند و به درون مى‏رفت و آنجا نیز چهار رکعت مى‏خواند. سپس خواصى از کارگزاران را مى‏پذیرفت و تا عصر آنجا بود. آنگاه براى نماز عصر بیرون مى‏آمد و بعد از اداى نماز به منزل مى‏رفت، نزدیک غروب بیرون مى‏شد و مردم را به ترتیب مقاماتشان مى‏پذیرفت. چون اذان مغرب گفته مى‏شد، نماز مغرب را مى‏خواند و به دنبال آن چهار رکعت نماز مى‏خواند که در ضمن هر رکعت پنجاه آیه با صداى بلند یا آهسته مى‏خواند. بعد از آن به منزل مى‏رفت تا اذان عشا را مى‏گفتند، آنگاه براى اداى نماز خارج مى‏شد. سپس خواص و وزیران را مى‏پذیرفت و تا یک سوم شب به مذاکره مى‏پرداختند. پس از ان به درون مى‏رفت و یک سوم شب را مى‏خوابید، پس از آن برمى‏خاست و به مطالعه‏ى تاریخ گذشتگان مى‏پرداخت. چون وقت نماز صبح فرا مى‏رسید، بیرون مى‏شد و نماز صبح را مى‏خواند. و هر روز را به همان ترتیب که گفتیم به سر مى‏برد» [۵۵۱]. بدون تردید شیوه‏ى حکومتى امیر معاویهسنوعى اجتهاد و ابتکار بود که بنا بر مقتضیات زمان، به آن عمل کرد وگرنه روایات متعددى بر حفظ خلافت بر روش پیامبر جدلالت دارد و مسلمانان صدر اسلام و عالمان راسخ در علم که با پیامبر جنزدیک‏تر بودند و به پیروى از سنّت‏ها و اجراى آرمان‏هاى ایشان علاقه‏ى فراوان داشتند، همین روش را پسندیده و بر همین عقیده بوده‏اند؛ مانند حضرات ابوبکر، عمر، عثمانشو دیگر بزرگان و فقهاى صحابه. و همین شیوه براى همیشه هدف مطلوب و الگوى تمام عیار، خواهد ماند و لازم است که مسلمانان براى تحقق آن بکوشند، هر چند زمان و مکان تغییر کرده باشد. اهل سنّت و جماعت عقیده دارند که در این مورد، حق با حضرت علىسبود [۵۵۲]. بدون شک، اسلام و مسلمانان از وجود امیر معاویه بهره بردند؛ زیرا در زمان او مسلمانان پیروز و غالب بودند [۵۵۳]، قلمرو مملکت اسلامى بیش از پیش توسعه یافت، فاتحان اسلامى (در دریا و خشکى) به نقاطى قدم نهادند که قبل از آن قدم ننهاده بودند. دامنه‏ى فتوحات تا اقیانوس آتلانتیک (اطلس) رسید. کارگزار وى در مصر، کشور سودان را به قلمرو حکومت اسلامى افزود. در زمان وى به ساخت کشتى‏هاى جنگى بسیار اهتمام مى‏شد، تا جایى که ناوگان دریایى اسلام داراى ۱۷۰۰ کشتى مجهز به تمام وسایل دفاعى بود که به جهات مختلف اعزام مى‏شدند و با غنایم فراوان باز مى‏گشتند. بدین وسیله نقاط مختلفى را فتح نمودند؛ از جمله جزیره‏ى قبرس، قسمتى از جزایر یونان و داردانل و جزیره‏ى رودس. در قسمت خشکى دو نوع سپاه تشکیل داده بود؛ گروهى مخصوص زمستان که به آن‌ها «الشواتى»مى‏گفتند و گروهى مخصوص تابستان که به آن‌ها «الصوائف»مى‏گفتند. غزوات ادامه داشت و مرزها از تجاوز دشمنان محفوظ بود.

در سال ۴۸ هـ. ق. امیر معاویهسسپاه بزرگى براى فتح قسطنطنیه از راه دریا و خشکى مجهز کرد، ولى این سپاه به دلیل برترى نظامى دشمن، موفق به فتح قسطنطنیه نشد. در این سپاه، ابن عباس، ابن عمر، ابن زبیر و ابوایوب انصارى و یزیدبن معاوية بن ابى‏سفیان شرکت داشتند. در اثناى محاصره‏ى قسطنطنیه، ابوایوب انصارى، میزبان رسول اللّه‏ جدارفانى را وداع گفت و خارج شهر در نزدیکى حصار قسطنطنیه به خاک سپرده شد.

همچنین در زمان حکومت وى، فرمانده اسلامى، عقبة بن نافع وارد آفریقا شد و به همراهى بربریانى که مسلمان شدند، قیروان را مرکز نظامى قرار داد و به نشر دعوت اسلام پرداختند که در نتیجه، عدّه‏ى زیادى از قبایل بربر به اسلام روى آوردند و به قلمرو اسلام افزوده شد [۵۵۴].

دکتر فیلیپ حتّى مى‏گوید:

«قدرت و مدیریت معاویه در اداره‏ى امور بسیار قوى بود، او اوضاع نابسامان آن روز را بهبود بخشید و یک جامعه‏ى اسلامى منظّم آفرید. او اوّلین سپاه مجهّز و آموزش دیده‏ى اسلامى را تشکیل داد، در دولت اسلامى، اولین دیوان ثبتى را به وجود آورد، براى ساخت اداره‏ى پست تلاش نمود که بعدا همه‏ى نقاط مملکت را فرا گرفت و آن‌ها را با هم متصّل ساخت. او بسیار بردبار و خوش‏رفتار بود...» [۵۵۵]مورّخ معروف شیعه، ابن طقطقى مى‏نویسد:

«معاویهس، شخصى دانا و فصیح و بلیغ بود. طبق مقتضاى احوال، گاهى از بردبارى و گاهى از سختى کار مى‏گرفت، اما جنبه‏ى بردبارى‏اش غالب بود. در صفت سخاوت و جوانمردى معروف بود» [۵۵۶]. الفخرى و طبرى و دیگران داستان‏هاى زیادى در مورد حلم او نقل کرده‏اند، تا زمانى که براى سختگیرى مجبور نمى‏شد، سختى نمى‏کرد. وى مى‏گفت: جایى که زبانم مرا کفایت کند، دست به تازیانه نمى‏برم [۵۵۷]. امیر معاویهسداراى صفات و ویژگى‏هاى زیادى بود که دلالت بر محبّت او به اسلام و مسلمانان و دفاع از حوزه‏ى دین دارند، و علاوه بر دوراندیشى، حکمت و مدیریت، داراى غیرت دینى نیز بود و هنگام ضرورت، مصلحت اسلام و مسلمانان را بر هر مصلحتى دیگر ترجیح مى‏داد. در اینجا لازم است به همین مناسبت، یکى از کارهاى افتخارآمیز وى را که دلالت بر بزرگ‏منشى و غیرت دینى ایشان دارد و بسیارى از مورّخان در کتاب‏هاى خود آورده‏اند، ذکر کنیم. ابن کثیر مى‏گوید:

«پادشاه روم به فکر افتاد تا امیر معاویهسرا به نحوى با خود نزدیک کند؛ زیرا قدرت وى را براى خود خطرى جدّى تلقى مى‏کرد و ایشان سپاه روم را در هم کوبیده بود.

به همین دلیل وقتى دید که معاویهسسرگرم جنگ با علىساست خواست که از موقعیت استفاده کند، لذا با لشکر بزرگى در یکى از مرزهاى شام اردو زد و چشم طمع دوخت که معاویهسبا او از در دوستى وارد شود، (و در غیر این صورت با او بجنگد) معاویهسبه پادشاه روم نوشت:

«به خدا سوگند، اى لعین! اگر از تصمیم خود باز نیایى و به شهرهاى خویش برنگردى، من با عمو زاده‏ام (على) دست در دست هم داده و تو را از تمام سرزمینت خارج خواهیم ساخت و زمین را با وجود وسعتش براى تو تنگ خواهیم کرد.» وقتى نامه به پادشاه روم رسید، ترسید و از تصمیم خود منصرف شد» [۵۵۸]. باید دانست که معاویه بن ابى‏سفیانسیکى از اصحاب بلند رتبه‏ى رسول اللّه‏ جبود که در مناقب وى حدیث‏هایى وارد شده است، نباید بى‏باکانه زبان طعن به او دراز کرد و آنچه را سزاوار مقام او نیست به او نسبت داد. امام ابوداود از ابوسعید روایت مى‏کند که رسول اللّه‏ جفرمود: «یاران مرا بد نگویید، قسم به ذاتى که جانم در دست اوست! اگر کسى از شما برابر کوه اُحد، طلا در راه خدا خرج کند، ثواب آن به اندازه‏ى نیم «مُد» از صدقه‏ى آن‌ها هم نخواهد رسید.»

ابوداود به نقل از ابوبکرساز پیامبر جروایت مى‏کند که نسبت به حسن بن علىبفرمود: «این فرزند من، آقایى است که امیدوارم خداوند به وسیله‏ى او دو گروه بزرگ از امّت مرا به صلح آورد.»

دیلمى نقل مى‏کند که حسن بن علىبگفت: از پدرم، على شنیدم که مى‏گفت: رسول اللّه‏ فرموده است: «گردش شب و روز به پایان نخواهد رسید تا زمانى که معاویه به حکومت برسد.»

آجرى در کتاب «الشريعة» از عبدالملک بن عمیر روایت مى‏کند که امیر معاویهسگفت: از زمانى که رسول اللّه‏ جفرمود: «اى معاویه! اگر حکومت به تو رسید، عدل و انصاف پیشه کن!» همواره منتظر چنین روزى بودم.

از حدیث امّ حرّام ثابت است که رسول اللّه‏ جفرمود: «نخستین لشکر از امّت من که از طریق دریا (با دشمنان اسلام) خواهند جنگید، براى خود بهشت را واجب کردند.»

در تاریخ اسلام نخستین کسى که از طریق دریا راه جهاد را پیش گرفت، همانا معاویهس(در زمان خلافت حضرت عثمانس) بود و امّ حرّام نیز در لشکر او شرکت داشت و بعد از عبور از دریا درگذشت.

به ثبوت رسیده که رسول خدا جمعاویه را کاتب خود قرار داد. ایشان کسى را به این سمت تعیین مى‏کرد که متصّف به صفت عدالت و امانت بود [۵۵۹]. حضرت معاویهسچند تار مو از موهاى رسول اللّه‏ جرا نزد خود نگهدارى مى‏کرد و وصیت کرده بود که آن‌ها را در کفن او بگذارند. او به برخى از اصول و اهداف خلافت آشنایى داشت که نتوانست آن‌ها را به اجرا گذارد؛ زیرا در امّت اسلام تغییرات کلّى پدید آمده بود و شرایط زمان و محیط، وسعت کشور، وجود ملّیت‏هاى مختلف و حساسیت مسئولیت و مشکلات روزمره به او اجازه‏ى این کار را نمى‏داد. کسانى که واقعیات را از نظر دور نمى‏دارند و براى آن اهمیت قایلند و از تغییرات گسترده و تفاوت عظیم آن زمان آگاهى دارند، تا حدودى او را معذور مى‏دانند و نمى‏توانند این تغییرات را نادیده بگیرند [۵۶۰].

[۵۴۹] سنن ابى‏داود، کتاب‏السنة، باب الخلفاء. سعید بن جمهان از سفینه روایت مى‏کند که پیامبر جفرمود: خلافت در امّت من سى سال خواهد بود و بعد از آن دوره‏ى پادشاهى مى‏رسد. سپس سفینه از آغاز خلافت ابوبکر تا پایان خلافت على شمرد، دیدیم که سى سال شدند. (زیرا خلافت حضرت ابوبکر از سال ۱۱ هجرى آغاز شد و مصالحه‏ى حضرت حسن در سال ۴۱ هجرى واقع شد که بدین ترتیب سى سال کامل مى‏شوند ـ مترجم ـ) این حدیث در جامع ترمذى، کتاب الفتن، باب «ماجاء فى الخلافة» نیز آمده است. [۵۵۰] البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۱۴۶ و ۱۵۳، دارالفكر العربى، مصر. [۵۵۱] مسعودى، ترجمه‏ى مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۵ ـ ۳۳، چاپ چهارم، ۱۳۷۰. [۵۵۲] براى تفصیل بیشتر رک: إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج ۲، ص ۲۸۰ ـ ۲۷۸، اثر حكیم الاسلام، شیخ احمد بن عبدالرحیم معروف به شاه ولى اللّه‏ دهلوى، متوفى ۱۱۷۶ هـ. ق. [۵۵۳] امیر على، مورّخ نامدار شیعه، در کتاب تاریخ عرب و اسلام، ص ۸۹ مى‏نویسد: معاویه در تمام مدت سلطنت خود به طور کلى پیروز و کامیاب بود. اوضاع داخلى آرام و در خارج نیز همیشه پیروزى با او بوده است. (مترجم) [۵۵۴] براى تفصیل بیشتر رک: محمد خضرى، تاریخ الامم الإسلامیة، الدولة الامویه، ج ۱، ص ۱۱۵ ـ ۱۱۴، «الانتقاد على تاریخ التمدن الإسلامى، لجرجى زیدان» اثر علامه شبلى نعمانى، لکنو ۱۹۱۲ م، و کتاب «الدولة الامویة»، اثر دکتر یوسف العش، چاپ دارالفکر، دمشق تحت عنوان: (نظرة عامة فى الحكم الاموى) ص ۳۵۵ ـ ۳۳۸. [۵۵۵] مختصر تاریخ عرب، ص ۸۰، دارالعلم ملایین، بیروت، ۱۹۴۶ م. [۵۵۶] الفخرى، ص ۱۲۹، چاپ لاهور. [۵۵۷] تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۸۳ و تاریخ اسلام، معین الدین ندوى، ج ۲، ص ۳۵، چاپ دهم، (همچنین طبرى نقل مى‏کند که امیر معاویه مى‏گفت: خودم را بالاتر از آن مى‏دانم که خطایى بزرگ‏تر از بخشش من باشد،، بدى‏اى بیشتر از نیکى من باشد،، جهالتى فراتر از بردبارى من باشد. همچنین مى‏گفت: براى من چیزى لذّت بخش‏تر از این نیست که خشمى را فرو خورم)، ترجمه‏ى تاریخ طبرى، ج ۷، ص ۲۹۰۲ ـ ۲۹۰۱. (مترجم) [۵۵۸] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۱۱۹. [۵۵۹] آجرى به طرق متعدد روایت کرده است که این انتخاب بنا بر اشاره‏ى جبرئیل بوده است. (إزالة الخفاء، مقصد اول، ص ۱۴۷ ـ مترجم ـ) [۵۶۰] جهت اطلاع از تغییر زمان و اوضاع به کتاب إزالة الخفاء، ص ۱۵۲ ـ ۱۴۸ مراجعه کنید.