٧- باب: كَرَاهِيَةِ التَّطَاوُلِ عَلَى الرَّقِيقِ
باب [٧]: کراهیت زبان دارزی در مقابل غلام
۱۱۴٧: وعَنْهُ س، يُحَدِّثُ عَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: «لاَ يَقُلْ أَحَدُكُمْ: أَطْعِمْ رَبَّكَ وَضِّئْ رَبَّكَ، اسْقِ رَبَّكَ، وَلْيَقُلْ: سَيِّدِي مَوْلاَيَ، وَلاَ يَقُلْ أَحَدُكُمْ: عَبْدِي أَمَتِي، وَلْيَقُلْ: فَتَايَ وَفَتَاتِي وَغُلاَمِي» [رواه البخاری: ۲۵۵۲]
۱۱۴٧- از ابوهریرهساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند:
«کسی نباید [برای غلام خود] بگوید که: به رب خود نان بده، به رب خود آب وضوء تهیه کن، به رب خود آب بده، بلکه [غلام برای بادارش] بگوید: آقایم! بادارم! و [بادار برای غلام و کنیزش] نگوید: غلام من و کنیز من، بلکه بگوید: عزیز من، جوان من» [۱٩].
[۱٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) نباید کسی برای خود نسبت (رب) بدهد، و گرچه (رب) در لغت عرب به معنی (بادار) است، و اطلاق بادار بر مخلوق روا است، ولی چون (رب) اسمی از اسمای خداوند متعال است، و بنده مامور به توحید خالص، و اجتناب از شرک است، نباید چنین لفظی را نسبت به خود، و یا شخص دیگری از مخلوق استعمال نماید، و اینکه در قرآن اطلاق (رب) بر بعضی از بندگان آمده است، بر سبیل حکایت است، مثلا اینکه یوسف÷برای رفیق زندانش گفت که: ﴿ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ﴾این سخن را به حسب عقیدۀ آن شخص گفت که پادشاهان خود را به این صفت یاد میکردند، نه آنکه یوسف÷جهت تعظیم، اطلاق این کلمه را بر آن شخص کرده باشد، پس این نهی متوجه به کسی است که دیگری را به نام (رب) از نگاه تعظیم یاد میکند، نه کسی که از نگاه تعریف چنین میگوید. ۲) کسی که مزدوری دارد، باید با وی با کمال لطف و مهربانی برخورد نماید نه با درشت زبانی و خشونت، انسسمیگوید: ده سال در خدمت پیامبر خدا جبودم، یکبار هم برایم نگفتند که چرا فلان کار را کردی، و یا چرا فلان کار را نکردی؟