فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

٩۵- باب: مَنْ لَم يُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ وَمَنْ قَتَلَ قَتِيلًا فَلَه سَلَبُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُخَمَّسَ وَحُكْمِ الإِمامِ فِيهِ
باب [٩۵]: کسی که اسلاب را خمس نکرد، و کسی که شخصی را بکشد ادوات جنگی‌اش از او است...

٩۵- باب: مَنْ لَم يُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ وَمَنْ قَتَلَ قَتِيلًا فَلَه سَلَبُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُخَمَّسَ وَحُكْمِ الإِمامِ فِيهِ
باب [٩۵]: کسی که اسلاب را خمس نکرد، و کسی که شخصی را بکشد ادوات جنگی‌اش از او است...

۱۳۳٠- عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ سقالَ: بَيْنَا أَنَا وَاقِفٌ فِي الصَّفِّ يَوْمَ بَدْرٍ، فَنَظَرْتُ عَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمَالِي، فَإِذَا أَنَا بِغُلاَمَيْنِ مِنَ الأَنْصَارِ - حَدِيثَةٍ أَسْنَانُهُمَا، تَمَنَّيْتُ أَنْ أَكُونَ بَيْنَ أَضْلَعَ مِنْهُمَا - فَغَمَزَنِي أَحَدُهُمَا فَقَالَ: يَا عَمِّ هَلْ تَعْرِفُ أَبَا جَهْلٍ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، مَا حَاجَتُكَ إِلَيْهِ يَا ابْنَ أَخِي؟ قَالَ: أُخْبِرْتُ أَنَّهُ يَسُبُّ رَسُولَ اللَّهِ ج، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَئِنْ رَأَيْتُهُ لاَ يُفَارِقُ سَوَادِي سَوَادَهُ حَتَّى يَمُوتَ الأَعْجَلُ مِنَّا، فَتَعَجَّبْتُ لِذَلِكَ، فَغَمَزَنِي الآخَرُ، فَقَالَ لِي مِثْلَهَا، فَلَمْ أَنْشَبْ أَنْ نَظَرْتُ إِلَى أَبِي جَهْلٍ يَجُولُ فِي النَّاسِ، قُلْتُ: أَلاَ إِنَّ هَذَا صَاحِبُكُمَا الَّذِي سَأَلْتُمَانِي، فَابْتَدَرَاهُ بِسَيْفَيْهِمَا، فَضَرَبَاهُ حَتَّى قَتَلاَهُ، ثُمسَّ انْصَرَفَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَأَخْبَرَاهُ فَقَالَ: «أَيُّكُمَا قَتَلَهُ؟» ، قَالَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا: أَنَا قَتَلْتُهُ، فَقَالَ: «هَلْ مَسَحْتُمَا سَيْفَيْكُمَا؟» ، قَالاَ: لاَ، فَنَظَرَ فِي السَّيْفَيْنِ، فَقَالَ: «كِلاَكُمَا قَتَلَهُ، سَلَبُهُ لِمُعَاذِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الجَمُوحِ» [رواه البخاری: ۳۱۴۱].

۱۳۳٠- از عبدالرحمن بن عوفسروایت است که گفت: روز جنگ بدر، هنگامی که در صف ایستاده بودم، به طرف راست و چپ خود نظر کردم، دو جوان کم سن انصاری را دیدم، و آرزو کردم به با آن یکی كه به جنگ کردن مناسب‌تر است، همراه و همکاری می‌بودم.

یکی از آن دو نو جوان به من اشاره کرد و گفت: کاکا (عمو)! ابوجهل را می‌شناسید؟ گفتم: بلی، ولی برادرزاد‌ام! با او چه کار داری؟ گفت: شنیده‌ام که او پیامبر خدا جرا دشنام می‌دهد، سوگند به خدای که جانم در دست او است [بلا کیف] اگر او را ببینم شخص من از شخص او جدا نخواهد شد مگر اجلش رسیده باشد، بمیرد، از این سخن تعجب نمودم، نوجوان دیگر هم به من اشاره کرد و مانند سخن او گفت.

دیری نگذشت که دیدم ابوجهل در بین مردم این طرف و آن طرف می‌گردد، گفتم: متوجه باشید! کسی که سراغش را از من می‌گرفتید همان شخص است، با شمشیرهای خود به طرف او دویدند، و او را [با شمشیر] زدند تا کشتند، بعد از آن نزد پیامبر خداجرفتند و ایشان را خبر دادند.

[پیامبر خدا ج]فرمودند: «کدام یک از شما دو نفر او را کشتند»؟

هر کدام‌شان گفتند: که من او را کشتم.

فرمودند: آیا شمشیرهای خود را پاک کردید؟

گفتند: نه؟

[پیامبر خدا ج]به شمشیرهای آن‌ها نظر انداخته و فرمودند: «هردوی شما او را کشته‌اید، ولی (سَلَب) وی از معاذ بن عمرو بن جموح باشد».

و آن دو نفری که ابوجهل را کشته بودند: یکی مُعاذ بن عفْراء و دیگری: معاذ بن عمرو بن جموح بود [۲۵۲].

[۲۵۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) اسلاب: جمع (سَلَب) است، و (سلب) عبارت از ادوات و وسائلی است که شخص در میدان معرکه با خود دارد، مانند: شمشیر، و تیر، و کمان، و اسپ، و لباس و هر جنس و نقد دیگری، و برای تشجیع مجاهدین به جهاد، در بعضی از غزوات پیامبر خدا جبرای مجاهدین می‌گفتند که: هرکس که فردی و یا افرادی را از دشمن به قتل برساند، (سلبش) از وی باشد، و تفصیل بیشتر این مسأله بعد از این خواهد آمد. ۲) کسی که ابوجهل را از پا در آورد، معاذ بن عمرو بن جموح بود، از این سبب پیامبر خدا جوسائل جنگی ابوجهل را برای او دادند، و چون معاذ بن عفراء در کشتن ابوجهل با معاذ بن جموح همکاری کرده بود، پیامبر خدا جنسبت قتل را برای وی نیز داده و فرمودند: «هردو نفر شما او را کشتید». ۳) احناف با استدلال به این حدیث می‌گویند، تعلق گرفتن وسائل جنگی مقتول برای قاتل آن، حتمی نیست، اگر امام لازم می‌دید، آن را بدهد، و اگر لازم نمی‌دید، می‌تواند از دادن آن خودداری نماید.