۱۶- باب: قَوْلِ الله تَعَالَى:﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا...﴾
باب [۱۶]: این قول خداوند متعال که: ﴿مریم را هنگامی که از اهل خود گوشه گیری کرد، در کتاب ذکر کن...﴾
۱۴۳۲- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، عَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: «لَمْ يَتَكَلَّمْ فِي المَهْدِ إِلَّا ثَلاَثَةٌ: عِيسَى، وَكَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ جُرَيْجٌ، كَانَ يُصَلِّي، جَاءَتْهُ أُمُّهُ فَدَعَتْهُ، فَقَالَ: أُجِيبُهَا أَوْ أُصَلِّي، فَقَالَتْ: اللَّهُمَّ لاَ تُمِتْهُ حَتَّى تُرِيَهُ وُجُوهَ المُومِسَاتِ، وَكَانَ جُرَيْجٌ فِي صَوْمَعَتِهِ، فَتَعَرَّضَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَكَلَّمَتْهُ فَأَبَى، فَأَتَتْ رَاعِيًا فَأَمْكَنَتْهُ مِنْ نَفْسِهَا، فَوَلَدَتْ غُلاَمًا، فَقَالَتْ: مِنْ جُرَيْجٍ فَأَتَوْهُ فَكَسَرُوا صَوْمَعَتَهُ وَأَنْزَلُوهُ وَسَبُّوهُ، فَتَوَضَّأَ وَصَلَّى ثُمَّ أَتَى الغُلاَمَ، فَقَالَ: مَنْ أَبُوكَ يَا غُلاَمُ؟ قَالَ: الرَّاعِي، قَالُوا: نَبْنِي صَوْمَعَتَكَ مِنْ ذَهَبٍ؟ قَالَ: لاَ، إِلَّا مِنْ طِينٍ. وَكَانَتِ امْرَأَةٌ تُرْضِعُ ابْنًا لَهَا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ، فَمَرَّ بِهَا رَجُلٌ رَاكِبٌ ذُو شَارَةٍ فَقَالَتْ: اللَّهُمَّ اجْعَلِ ابْنِي مِثْلَهُ، فَتَرَكَ ثَدْيَهَا وَأَقْبَلَ عَلَى الرَّاكِبِ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِي مِثْلَهُ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى ثَدْيِهَا يَمَصُّهُ، - قَالَ: أَبُو هُرَيْرَةَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى النَّبِيِّ جيَمَصُّ إِصْبَعَهُ - ثُمَّ مُرَّ بِأَمَةٍ، فَقَالَتْ: اللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلِ ابْنِي مِثْلَ هَذِهِ، فَتَرَكَ ثَدْيَهَا، فَقَالَ: اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِثْلَهَا، فَقَالَتْ: لِمَ ذَاكَ؟ فَقَالَ: الرَّاكِبُ جَبَّارٌ مِنَ الجَبَابِرَةِ، وَهَذِهِ الأَمَةُ يَقُولُونَ: سَرَقْتِ، زَنَيْتِ، وَلَمْ تَفْعَلْ» [رواه البخاری: ۳۴۳۶].
۱۴۳۲- از ابوهریرهساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند: «به غیر از سه نفر، کس دیگری در گهواره سخن نزده است [۳۶۲]: [اول]: عیسی÷.
[دوم]: در بنی اسرائیل شخصی بود که به نام (جریج) یاد میشد، این شخص در حال نماز خواندن بود که مادرش آمد و او ار صدا زد، باخود گفت: آیا جواب مادرم را بدهم و یا نمازم را بخوانم؟ [چون جواب مادرش را نداد] مادرش گفت: خدایا! او را نمیران تا زنهای زناکار را برایش نشان بدهی.
جریج در عبادتگاهش بود که زنی آمد و با او سخن زد، ولی او از سخن زدن با آن زن خودداری نمود، آن زن نزد چوبانی آمد و خود را در اختیارش گذاشت، و از آن چوپان طفلی به دنیا آورد، و ادعا کرد که این طفل از (جریج) است، مردم آمدند و عبادتگاه (جریج) را خراب کردند، و او را از آنجا بیرون نمودند و دشنام دادند.
[جریج] وضوء ساخت، و نماز خواند، و بعد از آن نزد آن بچه آمد و از وی پرسید: ای بچه! پدر تو کیست؟ گفت: فلان چوپان است، مردم گفتند: عبادتگاهت را از طلا دوباره آباد میکنیم، گفت: به جز از خشت و گل از چیز دیگری نمیخواهم.
[سوم]: زنی بود از بنیاسرائیل، طفلش را شیر میداد که سواری با نشانها و مدالها از نزدش گذشت، آن زن گفت: خدایا! این طفلم را مثل او بگردان، آن طفل سینۀ مادرش را گذاشت و روی خود را به طرف آن سوار نموده و گفت: خدایا! مرا مثل او مگردان، این را گفت و دوباره سینۀ مادرش را گرفت و به مکیدن شروع کرد».
ابوهریرهسگفت که: گویا همین حالا به طرف پیامبر خدا جنگاه میکنم که انگشت خود را میمکند [۳۶۳].
«سپس آن زن با طفلش بر کنیزی گذشت، مادرش گفت: خدایا! طفل مرا مثل این کنیز مگردان، و آن طفل سینۀ مادرش را گذاشت و گفت: خدایا! مرا مثل این کنیز بگردان.
مادرش از آن طفل پرسید: سبب این گفتارت چه بود؟
گفت: آن سوار، ستمگری از ستمگران بود، و این کنیز، مردم برایش میگویند که زنا کردی، دزدی کردی، در حالی که او مرتکب چنین اعمالی نشده است» [۳۶۴].
۱۴۳۳- عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «رَأَيْتُ عِيسَى ومُوسَى وَإِبْرَاهِيمَ، فَأَمَّا عِيسَى فَأَحْمَرُ جَعْدٌ عَرِيضُ الصَّدْرِ، وَأَمَّا مُوسَى، فَآدَمُ جَسِيمٌ سَبْطٌ كَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ الزُّطِّ» [رواه البخاری: ۳۴۳۸].
۱۴۳۳- از ابن عمربروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند:
«عیسی و موسی و ابراهیم†را دیدم، عیسی÷شخصی است که گلگون رنگ و دارای مویهای مجعد و سنیۀ فراخ، و موسی÷شخصی است گندم گون، جسیم، [یعنی: بلند قامت] و موهایش ریخته است، گویا شخصی از مردم (زُطَّ) است [۳۶۵].
۱۴۳۴- وَعَنْهُ سأَرَانِي اللَّيْلَةَ عِنْدَ الكَعْبَةِ فِي المَنَامِ، فَإِذَا رَجُلٌ آدَمُ، كَأَحْسَنِ مَا يُرَى مِنْ أُدْمِ الرِّجَالِ تَضْرِبُ لِمَّتُهُ بَيْنَ مَنْكِبَيْهِ، رَجِلُ الشَّعَرِ، يَقْطُرُ رَأْسُهُ مَاءً، وَاضِعًا يَدَيْهِ عَلَى مَنْكِبَيْ رَجُلَيْنِ وَهُوَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالُوا: هَذَا المَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ، ثُمَّ رَأَيْتُ رَجُلًا وَرَاءَهُ جَعْدًا قَطِطًا أَعْوَرَ العَيْنِ اليُمْنَى، كَأَشْبَهِ مَنْ رَأَيْتُ بِابْنِ قَطَنٍ، وَاضِعًا يَدَيْهِ عَلَى مَنْكِبَيْ رَجُلٍ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالُوا: المَسِيحُ الدَّجَّالُ»[رواه البخاری: ۳۴۴٠].
۱۴۳۴- و از ابن عمربروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند: شب گذشته به خواب دیدم که نزد خانۀ کعبه هستم، در این وقت شخص گندم گونی را دیدم که از خوش چهرهترین اشخاص گندم گون بود، کاکلش به شانههایش میرسید، موهایش شانه زده بود و از سرش آب میچکید، و در حالی که دستهایش را بر سرشانههای دو نفر دیگر نهاده بود، به خانۀ [کعبه] طواف میکرد، گفتم: این شخص کیست؟ گفتند: این مسیح بن مریم است.
و در پشت سرش شخص دیگری را دیدم که موهایش پرپیچ و تاب بود، و چشم راستش کور، و خیلی شبیه به (ابن قَطَن) بود [ابن قَطَن: کسی بود از قبیلۀ خُزاعه که در جاهلیت مرده بوده، دستهایش را بر شانههای شخص دیگری گذاشته بود و به خانۀ [کعبه] طواف کرد.
گفتم: این کیست؟
گفتند: این مسیح دجال است» [۳۶۶].
۱۴۳۵- وَعَنْهُ سفي رواية أخرى قَالَ: لاَ وَاللَّهِ مَا قَالَ النَّبِيُّ جلِعِيسَى أَحْمَرُ، وَلَكِنْ قَالَ: «بَيْنَمَا أَنَا نَائِمٌ أَطُوفُ بِالكَعْبَةِ، فَإِذَا رَجُلٌ آدَمُ، سَبْطُ الشَّعَرِ، يُهَادَى بَيْنَ رَجُلَيْنِ، يَنْطِفُ رَأْسُهُ مَاءً، أَوْ يُهَرَاقُ رَأْسُهُ مَاءً، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالُوا: ابْنُ مَرْيَمَ، فَذَهَبْتُ أَلْتَفِتُ، فَإِذَا رَجُلٌ أَحْمَرُ جَسِيمٌ، جَعْدُ الرَّأْسِ، أَعْوَرُ عَيْنِهِ اليُمْنَى، كَأَنَّ عَيْنَهُ عِنَبَةٌ طَافِيَةٌ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالُوا: هَذَا الدَّجَّالُ، وَأَقْرَبُ النَّاسِ بِهِ، شَبَهًا ابْنُ قَطَنٍ» [رواه البخاری: ۳۴۴۱].
۱۴۳۵- و از ابن عمربدر روایت دیگری آمده است که گفت: به خداوند سوگند است که پیامبر خدا جنگفتهاند عیسی÷سرخ چهره است، بلکه گفتند که: «در حالی که من خواب بودم [در خواب دیدم] که به کعبه طواف میکنم، شخص گندم گونی را دیدیم که موهایش ریخته، و به دو نفر تکیه داده بود، و از سرش آب میچکید – و یا گفتند : از سرش آب میریخت – گفتم: این شخص کیست؟ گفتند که: [عیسی] بن مریم است.
بعد از آن ملتفت شدم شخص دیگری را [دیدم] که رنگش سرخ، جثهاش بزرگ موهای سرش مجعد و چشم راستش کور، و به مانند دانۀ انگوری برآمده است، پرسیدم: این کیست: گفتند: این دجال است، و این شخص، از هر کسی به (ابن قَطَن) شباهت بیشتری داشت» [۳۶٧].
۱۴۳۶- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج، يَقُولُ: «أَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِابْنِ مَرْيَمَ، وَالأَنْبِيَاءُ أَوْلاَدُ عَلَّاتٍ، لَيْسَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ نَبِيٌّ» [رواه البخاری: ۳۴۴۲].
۱۴۳۶- از ابوهریرهسروایت است که گفت: از پیامبر خدا جشنیدم که فرمودند: «من از هرکس دیگری به عیسی÷سزاوار ترم، انبیاء†مانند برادرانی هستند که پدرشان یکی و دارای ماداران مختلفی هستند، بین من و او پیامبر دیگری نیست» [۳۶۸].
۱۴۳٧- وَعَنْهُ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَالْأَنْبِيَاءُ إِخْوَةٌ لِعَلَّاتٍ، أُمَّهَاتُهُمْ شَتَّى وَدِينُهُمْ وَاحِدٌ» [رواه البخاری: ۳۴۴۳].
۱۴۳٧- و از ابوهریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند:
«من در دنیا و آخرت، به عیسی بن مریم÷سزاورترم انبیاء†مانند برادرانی هستند که پدرشان یکی و مادرهایشان مختلف هستند، و دینشان یکی است» [۳۶٩].
۱۴۳۸- وَعَنْهُ سعَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: «رَأَى عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَجُلًا يَسْرِقُ، فَقَالَ لَهُ: أَسَرَقْتَ؟ قَالَ: كَلَّا وَاللَّهِ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلَّا هُوَ، فَقَالَ عِيسَى: آمَنْتُ بِاللَّهِ، وَكَذَّبْتُ عَيْنِي» [رواه البخاری: ۳۴۴۴].
۱۴۳۸- و از ابوهریرهساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند:
«عیسی بن مریم÷شخصی را دید که دزدی میکند، برایش گفت: آیا دزدی کردی؟
گفت: سوگند به خدای که جز او خدای دیگری نیست دزدی نکردم.
عیسی÷گفت: به خدا ایمان دارم و میگویم: چشمم دروغ گفته است» [۳٧٠].
۱۴۳٩- عَنْ عُمَرَ سقالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: «لاَ تُطْرُونِي، كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ، وَرَسُولُهُ» [رواه البخاری: ۳۴۴۵].
۱۴۳٩- از عمرسروایت است که گفت: از پیامبر خدا جشنیدم که فرمودند: «دربارۀ من، مانندی که نصاری دربارۀ مریم÷غلو کردند، غلو نکنید، من فقط بندۀ خدا هستم، بگوئید که: [محمد ج]بندۀ خدا و رسول خدا است» [۳٧۱].
[۳۶۲] مراد از آن این است که در بنیاسرائیل به جز از این سه طفل، طفل دیگری در گهواره سخن نزده است، ورنه اطفالی که در گهواره سخن گفتهاند نه طفل هستند. اول: شاهد یوسف÷ دوم: طفلی که مادرش ماشطه بنت فرعون را به صبر دعوت کرد، زیرا هنگامی که فرعون میخواست ماشطه را به دریا بیندازد، آن طفل برایش گفت: مادرم صبر کن زیرا من بر حق هستم. سوم: یحیی÷. چهارم: طفل اصحاب ادود، زیرا وقتی که آن گروه ظالم میخواستند مادرش را در آتش بیندازند، مادرش از رفتن به آتش خودداری نمود، آن طفل برای مادرش گفت: مادرم صبر کن، زیرا تو بر حق هستی. پنجم: محمد ج: بیهقی از ابن عباسبروایت میکند که گفت: حلیمه میگفت: برای بار اول که پیامبر خدا جرا شیر دادم، سخن زد و گفت: «الله أكبر كبيرا، والحمد لله كثيرا، وسبحان الله بكرة وأصيلا». ششم: شاهد محمد ج: و باز بیهقی از معیقب یمانی روایت میکند که گفت: در سال حجة الوداع که به حج رفتم، به خانۀ رفتم که پیامبر خدا جدر آن خانه بودند، و چیزی عجیبی را دیدم، شخصی از اهل یمامه فرزندش را که همان روز تولد شده نزد پیامبر خدا جآورد، پیامبر خدا جاز آن طفل پرسیدند: من کیستم؟ آن طفل گفت: تو پیامبر خدا هستی، پیامبر خدا جبرایش گفتند، راست میگوئی بارک الله فیک، و آن طفل تا وقتی که جوان شد، سخن نمیزد، و ما برایش (مبارک یمامه) میگفتیم، و سه طفل دیگر، آنهائی اند که ذکرشان در متن حدیث نبوی شریف آمده است. [۳۶۳] پیامبر خدا جاز آن جهت انگشت خود را مکیدند، تا حالت آن طفل را برای ناظرین مجسم سازند، تا وقاعه برای آنها دلنشینتر و متیقنتر گردد. [۳۶۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) در نماز نفل، اطاعت از مادر، بهتر از استمرار بر نماز است، در حدیث آمده است که پیامبر خدا جفرمودند: «اگر جریج فقاهت میداشت، میدانست که اطاعت از مادر بهتر از عبادت پروردگار است». ۲) در نماز نفل اگر ضرورتی نباشد، استمرار بر نماز لازم است. ۳) اگر جریج پیامبر بوده باشد، سخن زدن طفل برایش معجزه، و اگر ولی بوده باشد، برایش کرامت شمرده میشود، و در نتیجه ثابت میشود که کرامت برای اولیاء الله حق است، و یا شاید چون (جریج) مظلوم واقع شده بود، و آن زن فاحشه به دروغ بر وی تهمت زده بود، خداوند متعال جهت احقاق حق مظلوم، آن طفل را به نطق آورد، والله تعالی أعلم. ۴) وضوء ساختن خاص برای این امت نیست، بلکه امم دیگر نیز هنگام نماز خواندن وضوء میساختند. ۵- برای دفاع از خود، فضیحت کردن ظالم جواز دارد. [۳۶۵] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) زُطّ: جنسی از مردم سودان است. ۲) مراد از جسامت نسبت به موسی÷آن است که وی شخص بلند قامتی بود، نه آنکه شخص تنومندی بوده باشد، و لفظ (جسیم) همانطوری که به معنی تنومند و چاق استعمال میشود، به معنی بلند قامت نیز استعمال میشود، و اینکه گفتیم مراد از جسامت نسبت به موسی÷شخص لاغر اندامی بود. ۴) در این حدیث نبوی شریف نسبت به ابراهیم÷چیزی نیامده است، و در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا جگفتند: «و ابراهیم÷را دیدم، و من شبیهترین فرزندش نسبت به وی میباشم. [۳۶۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) دجال کسی است که در آخر زمان ظهور کرده و دعوی الوهیت میکند. ۲) عیسی÷را از آن جهت (مسیح) میگویند که چون مریض را مسح میکرد، به اذن پروردگار شفا مییافت، و دجال را از آن جهت (مسیح) میگویند: که چشم راستش ممسوح یعنی کور است، و یا از این جهت او را (مسیح) میگویند که اکثر مناطق روی زمین را مسح میکند، یعنی میپیماید. [۳۶٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این دیدن پیامبر خدا جآن سه نفر را غير از دیدنی است که در حدیث قبلی آمده است، زیرا دیدن بار اول در شب معراج، و دیدن این بار در خواب صورت گرفته است، و اتتبه خواب انبیاء الله حق است و حکم دیدن در بیداری را دارد. ۲) این دیدار پیامبر خدا جبا انبیاء الله در نزد بعضی از علماء از طریق روح صورت گرفته است، ولی امام عینی/نظرش این است که این دیدار در عالم جسمانی بوده است، نه در عالم روحانی، و دلیلش این است که انبیاء†از شهداء مرتبۀ بالاتری دارند، و چون شهداء زنده هستند، پس انبیاء به طریق اولی زنده میباشند، ولی آنچه که به نظر میرسد اين است که گرچه زنده بودن شهداء حق است، زیرا به نص قرآن ثابت گردیده است، ولی آیا زنده بودن آنها مانند همین زندگی عادی ما است، و یا به صورت دیگری است که مناسب و خاص برای آنها است، که البته واقعیت امر همین نظر اخیر را ترجیح میدهد، پس کسانی که میگویند: این دیدار، دیدار روحی بوده است، از حقیقت دور نرفتهاند، والله تعالی أعلم. [۳۶۸] معنی این سخن پیامبر خدا جکه فرمودند: «انبیاء†مانند برادرانی هستند که پدرشان یکی و دارای مادران مختلفی هستند»، این است که: اصل دینشان توحید، و فروع شریعت آنها مختلف است، پس مراد از پدر، اصل دین، و مراد از مادرهای مختلف فروع شریعت آنها است، خداوند متعال میفرماید: ﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗا﴾. [۳۶٩] یعنی: دین همه از طرف خدا است، و به فرمان او تعالی عمل میکنند، و یا اینکه در مسئلۀ ایمان به خدا، و رسل، و کتب و روز آخرت دارای عقیدۀ واحدی هستند، ولی در فروع شریعت مانند: کیفیت نماز، و روزه، و نکاح، و طلاق و امثال اینها با یکدیگر مختلف هستند. [۳٧٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) حدود به شبهه ساقط میگردد. ۲) قاضی نمیتواند به اساس علم خود در قضیا حکم کند، و این نظر جمهور علماء است، ولی امام شافعی/میگوید:حکم قاضی به اساس علمش در حدود جواز ندارد، ولی در قضایای دیگر جواز دارد. ۳) و اینکه عیسی÷بعد از سوگند آن شخص، گفت که: (به خدا ایمان دارم و میگویم: چشمم دروغ گفته است)، سببش آن است که وی برای نام خدا، نهایت احترام و تمکین داشت، تا جایی که عین الیقین خود را در مقابل نام خدا نادیده گرفت. [۳٧۱] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا جکه: «دربارۀ من، مانندی که نصاری دربارۀ مریم÷غلو کردند، غلو نکنید» این است که: به مانند آنکه نصاری در مدح عیسی÷غلو کردند و نسبت به وی دعوی الوهیت نمودند، در مدح من غلو نکنید. ۲) ذکر صفات پیامبر خدا جبه صفاتی که در قرآن کریم و سنت نبوی برایشان ثابت شده است، در غلو داخل نمیگردد، مانند اینکه بگوئیم ایشان: خاتم النبیین، خیر البشر، دارای مقام محمود، صاحب حوض، دارای شفات کبری، دارای خلق عظیم، و دارای صفات دیگری امثال این صفات هستند، زیرا غلو عبارت از چیزی است که واقعیت نداشته باشد، ولی این صفات و امثال اینها نسبت به یپامبر خدا جواقعیت دارد، و در قرآن کریم و احادیث صحیح نبوی ثابت شده است. ۳) اگر کسی بگوید که آیا این نظریۀ غلو کردن نسبت به پیامبر خدا جدر عصر خود پیامبر خدا جوجود داشت؟ در جواب باید گفت که (نه)، ولی احتمالش موجود بود، زیرا کسانی برای پیامبر خدا جگفتند: «آیا میشود که برای شما سجده کنیم؟ فرمودند: اگر کسی را امر میکردم که برای کسی سجده کند، زن را امر میکردم که برای شوهرش سجده کند»، از این معلوم میشود که نوعی از این مفکوره وجود داشته است، و برای آنکه این نظر گسترش نیابد، از اول برای امت خود از آن هشدار دادند.